بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سایه های شب | طاقچه
تصویر جلد کتاب سایه های شب

بریده‌هایی از کتاب سایه های شب

نویسنده:امیل زولا
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۳.۷از ۳۳ رأی
۳٫۷
(۳۳)
دست به کارهایی می‌زنی که هیچ وقت باور نداری که بتوانی.
مانی
وقتی غصه‌ای داری که خیلی بزرگ است دیگر جایی برای هیچ غم دیگر باقی نمی‌ماند.
مانی
آیا کسی در نتیجهٔ استدلال دست به قتل می‌زند؟ نه، آدم‌ها فقط وقتی می‌کشند که به تأثیر خون و اعصاب خود برانگیخته می‌شوند و آن هم میراث پیکارهای کهن برای بقا و لذتِ قوی بودن است
مژگان
آدم بیشتر وقت‌ها برای رسیدن به خوشی و لذت دست به کارهای شریرانه می‌زند اما به خوشبختی نزدیک نمی‌شود.
مانی
مردمی از همه جا، بی‌اعتنا به این که با عبور خود ممکن است چه چیزی را بکشند و نابود کنند، که وقتی با شتاب معلوم نیست به کدام جهنم‌دره می‌روند ذره‌ای به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهند!
مانی
اگر وجدان چیزی نبود جز عقایدی که از راهِ وراثتِ طولانی عدالت‌خواهی به آدمی انتقال یافته بود، خب، آن‌وقت چه؟
مانی
عاقل هرگز دست به قتل نمی‌زند مگر این که غریزه و میل به حمله بردن، جَستن بر سر شکار، گرسنگی یا شور دریدن گوشتِ تنِ شکار در میان باشد. اگر وجدان چیزی نبود جز عقایدی که از راهِ وراثتِ طولانی عدالت‌خواهی به آدمی انتقال یافته بود، خب، آن‌وقت چه؟
مژگان
ممکن است آدم از مردم نومید شود ولی نباید از خودش نومید شود. در این صورت خودش را می‌کشد.
AS4438
به شانهٔ ژاک زد و سورین هم که از نو سرحال آمده بود به هر دو لبخند زد. سپس هرسه چیزی نوشیدند و ساعتی را به خوشی با هم گذراندند. این بود که خودِ روبو همسر و رفیقش را به دوستانه‌ترین شکلی به همدیگر نزدیک کرد، بی‌آن که ظاهرآ فکر پیامدهای احتمالی آن را کرده باشد. از این گذشته قضیهٔ حسادت پیوند دوستی ژاک و سورین را استوارتر کرد و مایهٔ دل‌بستگی پنهانی شد که اعتماد دوجانبه باز هم صمیمانه‌ترش کرد، زیرا هنگامی که ژاک روز بعد سورین را دید از این که این‌قدر با خشونت با او رفتار شده بود به حالش دل سوزاند، و سورین با چشم‌های اشکبار ضمن گله و شکایت‌هایی که از دستش درمی‌رفت و به زبان می‌آورد، اعتراف کرد که در زندگی زناشویی خود چه‌قدر کم خوشبخت بوده است. از آن لحظه به بعد آن دو میان خود موضوعی خصوصی برای گفت‌وگو داشتند: همدستی دوستان یکدل که به اشاره‌ای حال همدیگر را می‌فهمند. هربار که ژاک می‌آمد نگاهی پرسنده به سورین می‌انداخت حاکی از این که آیا زن دلیل تازه‌ای برای غمزدگی خود دارد.
Mahdieh Janati
حقیقت این بود که هانری تازگی‌ها به امید دلربایی گاه‌گاهی دنبال سورین افتاده بود. همین که روبو و ژاک به درِ خانه رسیدند روبو بر سر زنش داد کشید که: ــ برای چی این یارو باز آمده بود این‌جا؟ تو که می‌دانی من از این مرتیکه هیچ خوشم نمی‌آید! ــ اما آخر فقط برای الگوی سوزن دوزی آمده بود، عزیزم. ــ سوزن‌دوزی! من معنی این سوزن‌دوزی را بهش می‌فهمانم! خیال می‌کنی من این‌قدر خِنگم که نمی‌فهمم این یارو دارد این‌جا موس موس می‌کند؟ دارم بهت می‌گویم که فقط مواظب باش!
Mahdieh Janati
چنان که فلوبر نیز اغلب می‌گفت: «برداشتن یادداشت کار درستی است که باید انجام داد؛ اما وقتی این یادداشت‌ها را برداشتی دیگر باید بتوانی نادیده‌اشان بگیری».
زهرا موحد
. آیا کسی در نتیجهٔ استدلال دست به قتل می‌زند؟ نه، آدم‌ها فقط وقتی می‌کشند که به تأثیر خون و اعصاب خود برانگیخته می‌شوند و آن هم میراث پیکارهای کهن برای بقا و لذتِ قوی بودن است.
Raymond
قطارها سرِ وقتِ مقرر خود می‌آمدند و می‌رفتند و اکنون که جریانِ عادی رفت‌وآمد از سر گرفته شده بود آن‌ها نیز از روی هر دو خط از کنار هم عبور می‌کردند. این ماشین‌های بی‌رحم و نیرومند بی‌اضطراب و بی‌خبر از این نمایش‌های هیجان‌انگیز و جنایت‌های پشت سر هم همچنان می‌گذشتند. چه اهمیتی داشت که برخی مردمِ ناشناس طی سفر خود با مرگ روبه‌رو شده‌اند، زیر چرخ‌ها خرد شده‌اند؟ مردگان را حمل کردند و بردند، خون‌ها را شستند و مردم دوباره به‌سوی آینده به‌راه افتادند.
Raymond
وانگهی ممکن است آدم از مردم نومید شود ولی نباید از خودش نومید شود.
Raymond
هر سه نفر آن‌ها آن‌قدر خوب همدیگر را می‌شناختند که برای آن که حرف هم را بفهمند حتی نیازی به علامت نداشتند!
Raymond
چرا باید با یک مشت موهومات زندگی را بر خود تلخ کرد؟ چرا وقتی روزهای خوش فرامی‌رسید نمی‌بایست آن‌ها را مغتنم شمرد؟
Raymond
آخ که بریدن، رفتن و آغاز کردن زندگی تازه‌ای در جایی دیگر، اکنون رؤیای دایمی او بود.
Raymond
آیا در گوشه و کنارهای درونِ تاریک درنده‌خویی انسان تصاحب و کشتن در واقع یک چیز بودند؟
Raymond
از این‌رو با قدرشناسی عاشقانه و آرزوی گم شدن در او دوباره زن را در آغوش کشید.
Raymond
این مرد که با سنت‌های دادرسان مزاحم و موی دماغ و درستکار بار آمده بود و هرگز اجازه نداده بود تطمیعش کنند، با یک امید خشک و خالی، با یک تعهدِ مبهمِ دستگاه به چرب کردنِ سبیل او، واداده بود. وظیفهٔ بازپرسی هم مثل هر شغل دیگری بود، همچنان که او هم پابستهٔ امیدهای خود به پیشرفت و ترقی شغلی بود، گدای گرسنه‌ای که همیشه آماده است تا در برابر فرمان‌های قدرت کمر خم کند. بازپرس زیرلب گفت: ــ راستی که سپاسگزارم، لطف بفرمایید همین را به عرض جناب وزیر هم برسانید.
Raymond

حجم

۴۵۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۵۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۲۱۸,۰۰۰
۱۵۲,۶۰۰
۳۰%
تومان