بریدههایی از کتاب عاشق آزادی
۳٫۵
(۲۲)
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
Call_Me_Mahi
«مُردگان این فصل عاشقترین زندگان بودند»
mahii
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
mahii
آزادانه صداقتم را مینویسم
در برابر دشنههای قبیله
و میدانم که با قلمم گورم را حفر میکنم
اما من ادامه خواهم داد،
زیرا تمامی نویسندگان عاشق آزادی
با تیشهی قلم، گور خود را حفر میکنند.
helya.B
«برای عاشق، چیزی دردناکتر از این نیست که معشوق بمیرد و عاشق، پس از او بزیَد
مادربزرگ علی💝
هر جدایی دردی است،
اما همهی دردها در برابر لذت آزادی، ناچیز است!
سپیده اسکندری
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
...💙
تو رهایی، حتا از جسمت...
تو شرابی بیجام و من چونان تواَم،
دختر آزادی،
و جام من، فضا و کوچ است.
اگر آزادی بهای عشق باشد،
پس ای عشقِ رمندهی جیوهسان،
بدرود!
SIR_SARAB
آیا شنیدهای که پروانهای به میل خود
دوباره کرم شود
و به درون پیله بازگردد؟
farnaz Pursmaily
و من عشق تو را مینویسم
اما هنگامی که نوشتنم تمام میشود
تو رفتهای!
pejman
همهی کسانی که در اطرافم بودند، گریستند
روزی که من، زن متولد شدم
...💙
برایش قلبی نقاشی کردم
برایم اسکناس دلار کشید.
min
اما هیچکس نمیتواند
آزادی را از بالهای من دور کند،
و افق دوردست و گسترده را از برابر چشمانم بزداید...
mahii
عشق تو، برای معشوقانت،
سلاح کشتارجمعی است
...💙
نه چیزی، نه کسی، نه عاطفهای، نه رشوهای
پُربهاتر از آزادی در نظرم نیست...
پس باید آزادی کفن من باشد.
ماهی یک برکهی کاشی
آیا دلدارم عزیزترین دشمن من نیست؟
منصوره
انسان میتواند کسی را از یاد ببرد که به او کلمهای آموخت
و او را بردهی خود کرد،
او میتواند استادانی را از یاد ببرد که به او آموختهاند:
زبان فرانسه، زبان هیروگلیف، انگلیسی، روسی و کرهای و... را
اما هرگز نمیتواند کسی را از یاد ببرد،
که به او الفبای عشق و زبان شادی و درد را آموخته است.
farnaz Pursmaily
هنگامی که به بیروت سفر میکنم، پشیمانم
و هنگامی که به بیروت سفر نمیکنم، باز هم پشیمانم
زندگانی در بیروت طاقتفرساست
و زندگانی بدون بیروت نیز طاقتفرساست...
گریزگاه کجاست
درحالیکه اندوه، فراروی من،
و پسِ پشتِ من است؟...
پریسا
آزادی آخرین کلمهای است که
همواره در دل دارم.
آزادی من، خط قرمز من است!
farnaz Pursmaily
صندوق رأی دهان گشوده است،
من باید انتخاب میکردم،
میان این دشمن آزادی (به خاطر احترام به گذشته)
و یا به آن دشمن آزادی (برای احترام به ایدئولوژی)
من به آزادی و عشق رأی دادم،
آنگاه نامم به تمامی
از میان هموطنان خوب، محو گردید.
ماهی یک برکهی کاشی
پند امروز جغد
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
احسان رضاپور
زنی چون من،
که از قبایل سرکوب گریخته است،
پروای هیچ بهایی را ندارد.
پریسا
آزادانه صداقتم را مینویسم
در برابر دشنههای قبیله
و میدانم که با قلمم گورم را حفر میکنم
اما من ادامه خواهم داد،
زیرا تمامی نویسندگان عاشق آزادی
با تیشهی قلم، گور خود را حفر میکنند.
farnaz Pursmaily
کشتی مستی است که همهی سرنشینانش
خود را ناخدا میپندارند،
نامش لبنان است.
محسن
پس جدایی مرگ است،
اما جدایی خود، آزادی نیز هست...
و مرگ همواره، بهای آزادی است.
Mostafa F
سراب با من گفت: از تعقیب من دست بردار!
گفتم: تویی تنها عشق من، زیرا که ناممکنی...
کاربر ۱۴۴۳۷۰۱
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
محسن
آه ای کاش میتوانستم
به یکی ضربهی قلمم
مرگم را از پای درآورم...
اما مرا در نپذیرفتن مرگ
اختیاری نیست!
از آغازِ زاده شدن، بردهی مرگِ محتومِ خویشتن گردیدهام.
آه، انسان
mahii
آزادانه صداقتم را مینویسم
در برابر دشنههای قبیله
و میدانم که با قلمم گورم را حفر میکنم
اما من ادامه خواهم داد،
زیرا تمامی نویسندگان عاشق آزادی
با تیشهی قلم، گور خود را حفر میکنند.
Soohaiii79
من گاهی زنی موهوم هستم همچو قهرمانان داستانهایم،
که نزدیک است توفانهای یخین شمال،
رگ و پیاش را بزداید.
گاهی زنی خستهام،
که سگان خشمگین قبیله، زمانی طولانی تعقیبش میکنند
و او همچون دوندگان المپیک، قهرمانانه میتازد و ادامه میدهد.
من اما همواره بر این پای میفشارم
که برضدّ حرکت امواج شنا کنم،
و گواهی دهم برخلاف باد،
و همواره بدانم که واژهی «نَه» را چگونه بنویسم،
با خطی روشن و با دستی استوار و نستوه،
زیرا من زنی هستم که عشق به آزادی و صداقت
و عشقی عظیم به اندازهی حجم زخمم
مرا رویینتن کرده است.
farnaz Pursmaily
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان