بریدههایی از کتاب ترس و لرز
۴٫۱
(۵۵)
من که نمیگم نباس مرد. مرگ ارث پدره، آخر سر همه بايد بريم. امان از دست اين خاک
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
«هر چيزم که رو خشکيه، اگه خوب فکرشو بکنی از درياس. دريا از هيچ چی واهمه نداره، نمیترسه، اما همه از دريا میترسن.»
نسیمِ نیک
ملا کيفش را در آورد و رفت بالاتر از همه روی حصير نشست و گفت: «آفتاب اينجا کی غروب میکنه؟»
زکريا برگشت و آسمان و دريا را نگاه کرد. محمد احمد علی به ملا گفت: «هر وقت دلش خواس میره، يه جور غريبيه.»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
ملا گفت: «میدونی کدخدا، هر آبادی که زن خوب، خرمای خوب و آب خوب نداشته باشه بايد ولش بکنی و بری. فکر میکنی من چند سال داشته باشم خوبه؟ من خيلی از تو بيشتر سن دارم، نگاه کن يه موی سفيد تو تمام سرم نيس. اما تو يه موی سياه نشونم بده ببينم؟ میدونی چرا؟ هيچ وقت به خودم بد نگذروندم. هر جا رفتم زن خوب پيدا کردم، خوبم خوردم. راستی کدخدا، اون درِ بزرگ کوچه اولی مال کيه؟»
Hepatitis G
و ماه، بالای برکه ايوب، با شعلههای کوچک و بنفش میسوخت.
mim.oudi
بادِ اول شب خوابيده بود و همه جا ساکت بود. و ماه، کوچک و قرمز بالای برکه ايوب آويزان بود.
mim.oudi
ملا گفت: «نه، من اينارو نمیخوام، من چيزی میخوام که به دردم بخوره. من هر آبادی که برم، چيزای خوب و زن خوب میستونم، حالام که اينجا هستم خوبشو میخوام.»
صالح گفت: «آخه، خوبشو خودمون میخواييم.»
ملا گفت: «خودتان میخواهين چه کار بکنين؟ من پول دارم، عوضش به شمام پول میدم.»
صالح گفت: «يعنی خوبا و سالماشو بفروشيم به تو؟»
کدخدا گفت: «حالا فکر تو بکن صالح، ببين کدوم بهتره، کدومو بيشتر دوست داری، پول يا ديگ، پول يا گپه، پول يا حصير؟ کدوم خوبه.»
محمد احمد علی که داشت چرت میزد زير لب گفت: «حتما پول بهتره.»
ملا گفت: «اين جوری نمیشه. من زکريا رو میفرستم مياد و خونهها رو يک به يک میگرده، هر چی رو ديد و پسند کرد میخره.»
کدخدا گفت: «باشه حرفی نيس.»
جماعت بلند شدند و اسباب اثاثهشان را برداشتند و راه افتادند طرف خانههاشان.
محمد یغمائی
سياه اول گفت: «شماها که برگشتين؟»
زکريا سرش را بالا برد و گفت: «چی؟»
سياه گفت: «برای چی برگشتين؟»
زکريا گفت: «برگشتيم؟ از کجا برگشتيم؟»
سياه اول گفت: «مگه نرفته بودين؟»
زکريا گفت: «نه، کجا رفته بوديم؟ ما هيچ جا نرفته بوديم. هی کدخدا، مگه ما جايی رفته بوديم؟»
سياه دوم گفت: «مگه نمیدونين که اينجا حق ندارين بشينين؟»
زکريا گفت: «نه، نمیدونيم.»
سياه دوم گفت: «پس بدونين، شما نبايد اينجا بشينين.»
زکريا گفت: «بشينيم چطور میشه؟»
Dr. Hayoula
من که نمیگم نباس مرد. مرگ ارث پدره، آخر سر همه بايد بريم. امان از دست اين خاک.»
امیرمحمد قرائی
«هر چيزم که رو خشکيه، اگه خوب فکرشو بکنی از درياس. دريا از هيچ چی واهمه نداره، نمیترسه، اما همه از دريا میترسن.»
Mohadese
حجم
۱۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان