تحولات صنعتی، تحولات فکری به دنبال دارد و بسیار امکان دارد که در استحاله مفاهیم دگرگونشده زندگی، هنر قربانی سستینگری و سطحیپسندی شود. همواره عده زیادی هم وجود دارند که از آب گلآلود ماهی بگیرند. انسان معمولی و لابد هنر معمولی. بدون رنج، بدون زیرساخت فکری و تنها کالایی نازل و از خط تولید گذشته که به هر حال، عموم مردم مثل غذایی خوشطعم ولی فاسد، آن را میپذیرند. میپذیرند چون غذای دیگری وجود ندارد. لطیفههای مبتذل، داستانهای مستهجن، شعرهای فانتزی و موسیقی فاقد عمق همه در این زمان به وجود میآیند و بازار را میگیرند. خاصه اگر از جادوی تبلیغات گولزننده و اغواگر نیز بهره برده باشند
Hossein Mobarak
تولستوی معتقد به این بود که ناپلئون و اسکندر پرورده تاریخند و نه سازنده آن. اگر یکی از این شرایط در زمان خود و در جای خود نبود، نه همینگوی وجود داشت و نه نشانی از افسانه او
صاد
شاید داستان کوتاه مدرن، در تبعیت از روح زمانه میبایست ضرورت جامعه فعلی بشری را داستان گونه بیان کند. با زبانی داستانی و پیرو قواعد آن. همانند فیزیکدان و ریاضیدانی که همین اصول را با زبان فیزیک و ریاضی بیان میکند و با این باور که رفتهرفته دنیای جدیدی آغاز شده است، دنیایی که دیگر در آن شناخت مطرح است و از این پس میبایست از پس قرنها کثرتگرایی، به آرامی ولی با سماجت، مرزهای میان فیزیک، ریاضیات، ادبیات و داستان را از میان برد...
Morteza.Mkh