بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آکوردی برای صرف شام | طاقچه
تصویر جلد کتاب آکوردی برای صرف شام

بریده‌هایی از کتاب آکوردی برای صرف شام

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر ثالث
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۵۱ رأی
۴٫۱
(۵۱)
وقتی آنجا کسی منتظرت نیست به آنجا نرو! خیال‌های الکی نباف! هیچکس با لباس خیالی به مهمانی نمی‌رود.
nia
به شعری تازه فکر می‌کنم و به راهم ادامه می‌دهم تو آینه به آینه دور می‌شوی و من کوچه به کوچه تنها می‌شوم.
A~
عقابی در قفس آزادی چیدن گل نیست نچیدن گل است گل می‌خواهد زندگی کند! آزادی تفسیری از آزادی نیست خود آزادی‌ست. آزادی پاک کردن این شعر نیست نخواندن این شعر است هی دوست من! چگونه از آزادی حرف می‌زنی وقتی عقابی در قفس داری!
مادربزرگ علی💝
من دنیای واقعی را دوست دارم زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم انگیزاست نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت نمی‌شود از عکس درختان، میوه چید برکه‌های رؤیا پرندگان را سیراب نمی‌کنند مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
sarahoosh
مرز کاش می‌دانستم خواب‌ها تا کجا ادامه می‌یابند یا بیداری از کجا شروع می‌شود؟! نمی‌دانم بودنت را باور کنم یا نبودنت را؟! کاش مزرعه‌ای از گل سرخ بود میان خواب و بیداری.
susan.t
مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
nia
وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می‌زند قبلاً رفته است فقط می‌خواهد مطمئن شود چیزی از او در تو جا نمانده باشد
|ݐ.الف
ناممکن‌ها من دنیای واقعی را دوست دارم زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم انگیزاست نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت نمی‌شود از عکس درختان، میوه چید برکه‌های رؤیا پرندگان را سیراب نمی‌کنند مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
°¦سـان گــرل¦°
همه رفته بودند حتی تو حتی تو که مرا دوست می‌داشتی من پشت درهای باز ماندم.
یه نفری D=
کبوتران به پرواز در آمده بودند به وجد آمدیم در باره صلح شعر گفتیم اما در آخر بر سر این که شعر چه کسی زیباست با هم جنگیدیم و کبوتران از ترس به لانه‌هایشان برگشتند.
hosseyn rad
هی دوست من! چگونه از آزادی حرف می‌زنی وقتی عقابی در قفس داری!
hosseyn rad
زنی روبرویم نشسته است اما من نمی‌دانم با کسی که نمی‌شناسمش از چه چیزی باید حرف بزنم مات و مبهوت به همدیگر نگاه می‌کنیم مثل دو تا مجسمه سنگی بالای سرمان دو تا قناری در قفس آواز می‌خوانند و در آوازهای همدیگر پرواز می‌کنند...
vafa
در تو بیگانه‌ایست که مرا هرگز نخواهد شناخت.
Sina Mahmoodi
ناممکن‌ها من دنیای واقعی را دوست دارم زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم انگیزاست نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت نمی‌شود از عکس درختان، میوه چید برکه‌های رؤیا پرندگان را سیراب نمی‌کنند مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
Khaled Beg
چیزهای زودگذر می‌گذرند زودتر از آنکه فکر کنی می‌گذرند عشق‌ها اضطراب‌ها هیجان‌ها باد و باران‌های یک تابستانند.
قاصدک( پارسا)
بگذار بروم! در تو بیگانه‌ایست که مرا هرگز نخواهد شناخت.
سیما
مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
دردونه
وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می‌زند قبلاً رفته است فقط می‌خواهد مطمئن شود چیزی از او در تو جا نمانده باشد کمک کن چمدانش را ببندد چترش را به او پس بده لبخندش را آوازهایش را همینطور سایه‌اش را که گاه بیگاه از پشت پنجره‌ات گذشته بود.
Sahar B
در ورای هر چیزی، حفره‌ای وجود دارد حفره‌ای سیاه و مکنده. هر بودنی را نبودنی هر صعودی را، سقوطی تهدید می‌کند جاودانگی توقع سکون است از قطرهای معلق باران در فضا.
Fact finder
چقدر خوب است بیرون و درون را با هم داشتن!
تیناز
مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
Atena
بگذار بروم! در تو بیگانه‌ایست که مرا هرگز نخواهد شناخت.
masoome
من دنیای واقعی را دوست دارم زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم انگیزاست نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت نمی‌شود از عکس درختان، میوه چید برکه‌های رؤیا پرندگان را سیراب نمی‌کنند مرا ببخش! فراموشت کردم نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!
قاصدک( پارسا)
زیر سقف‌های کاذب چقدر خندهدار است ماهیگیری از آکواریوم و بعد ساعت‌ها از دریا حرف زدن چقدر خنده‌دار است حرف‌های بعضی از آدم‌ها در باره بعضی از چیزها.
emty_00
انگار بلوری از یخ بود اسمت از دهانم افتاد و شکست چقدر سخت است نگهداری از یادگاری‌ها!
𝐒𝐚𝐧𝐚𝐳...♡
هی دوست من! چگونه از آزادی حرف می‌زنی وقتی عقابی در قفس داری!
گندم
دست‌های تو یادگاری‌هایی شگفت‌انگیزند از سکونت ماه بر خاک وقتی زندگی تاریک می‌شود به دست‌های تو فکر می‌کنم وفتی کارها گره می‌خورند درها باز نمی‌شوند به دست‌های تو فکر می‌کنم دست‌های سفید تو بال‌های منند برای فرار از زمین در روز مبادا به دست‌های سفید تو فکر می‌کنم!
Moongirl
این دریا تنها قسمت آبی زندگی ما بود چراغی که در پنجره نانی که در سفره داشتیم در زمینۀ آبی‌اش زیباتر می‌درخشیدند بعد از مرگش هیچ مهمانی پا به خانه ما نگذاشت ما تنها ماندیم با یکنواختی‌هایمان.
سایه
تو را از یاد بردیم مثل زخمی که بر تنمان بود و خوب شد
Gloria
ای آخرین چراغ خاموش نشو!
سیما

حجم

۵۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

حجم

۵۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
تومان