بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فارسی شکر است | طاقچه
تصویر جلد کتاب فارسی شکر است

بریده‌هایی از کتاب فارسی شکر است

انتشارات:طاقچه
امتیاز:
۴.۳از ۷۳۳ رأی
۴٫۳
(۷۳۳)
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
Mahdi Mandegar
اول چشمم به یک نفر از آن فرنگی‌مآب‌های کذایی افتاد که دیگر تا قیام قیامت در ایران نمونه و مجسمه‌ی لوسی و لغوی و بی‌سوادی خواهند ماند
بیسیمچی
خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد!
بیسیمچی
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
neo's fan
آیا شما ایرانی هستید؟
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
رمضان مادر مرده که از فارسی شیرین جناب شیخ یک کلمه سرش نشد مثل آن بود که گمان کرده باشد که آقا شیخ با اجنه و از ما بهتران حرف می‌زند یا مشغول ذکر اوراد و عزایم است آثار هول و وحشت در وجناتش ظاهر شد و زیر لب بسم‌اللهی گفت و یواشکی بنای عقب کشیدن را گذاشت
Niloofar
هر روز کتاب فارسی ‌خواند و هرچه تالیف و تحقیق کرد به زبان فارسی بود.
آسـا
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
فاطمه ملکی
به داده شکر و به نداده‌ات شکر!»
آسـا
رمضان بیچاره از کجا ادراک این خیالات عالی برایش ممکن بود و کلمات فرنگی به جای خود دیگر از کجا مثلا می‌توانست بفهمد که «حفر کردن کله» ترجمه‌ی تحت‌اللفظی اصطلاحی است فرانسوی و به معنی فکر و خیال کردن است
Niloofar
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
🎀mary🎀
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
Nika
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
zahra.Askari
خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد!
ماهی یک برکه‌ی کاشی
«جناب شیخ تو را به حضرت عباس آخر گناه من چیست؟ آدم والله خودش را بکشد از دست ظلم مردم آسوده شود!»
rahman radmard
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند
ممد
اگر دزدم بدهید دستم را ببرند، اگر مقصرم چوبم بزنند، ناخنم را بگیرند، گوشم را به دروازه بکوبند، چشمم را درآورند، نعلم بکنند. چوب لای انگشتهایم بگذارند، شمع آجینم بکنند ولی آخر برای رضای خدا و پیغمیر مرا از این هولدونی و از گیر این دیوانه‌ها و جنی‌ها خلاص کنید! به پیر، به پیغمبر عقل دارد از سرم می‌پرد. مرا با سه نفر شریک گور کرده‌اید که یکیشان اصلا سرش را بخورد فرنگی است و آدم اگر به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد و مثل جغد بغ کرده آن کنار ایستاده با چشم‌هایش می‌خواهد آدم را بخورد. دو تا دیگرشان هم که یک کلمه زبان آدم سرشان نمی‌شود و هر دو جنی‌اند و نمی‌دانم اگر به سرشان بزند و بگیرند من مادر مرده را خفه کنند کی جواب خدا را خواهد داد...؟»
امیرحسین
من هم ساعت‌های طولانی هر چه کله‌ی خود را حفر می‌کنم آبسولومان چیزی نمی‌یابم نه چیز پوزیتیف نه چیز نگاتیف. آبسولومان آیا خیلی کومیک نیست که من جوان دیپلمه از بهترین فامیل را برای یک... یک کریمینل بگیرند و با من رفتار بکنند مثل با آخرین آمده؟ ولی از دسپوتیسم هزار ساله و بی قانانی و آربیترر که میوه‌جات آن است هیج تعجب‌آورنده نیست. یک مملکت که خود را افتخار می‌کند که خودش را کنستیتوسیونل اسم بدهد باید تریبونال‌های قانانی داشته باشد که هیچ کس رعیت به ظلم نشود.
کتابنخون طاقچه
«جزاکم الله مؤمن! منظور شما مفهوم ذهن این داعی گردید. الصبر مفتاح الفرج. ارجو که عما قریب وجه حبس به وضوح پیوندد و البته الف البته بای نحو کان چه عاجلا و چه آجلا به مسامع ما خواهد رسید. علی‌العجاله در حین انتظار احسن شقوق و انفع امور اشتغال به ذکر خالق است که علی کل حال نعم الاشتغال است»
کتابنخون طاقچه
هی قربان آن دهنت بروم! والله تو ملائکه‌ای! خدا خودش تو را فرستاده که جان مرا بخری!» گفتم: «پسر جان آرام باش. من ملائکه که نیستم هیچ، به آدم بودن خودم هم شک دارم.
مسافر
گفت «چه طور! آیا شما ایرانی هستید؟» گفتم « ماشاءالله عجب سوالی می‌فرمایید، پس می‌خواهید کجایی باشم؛ البته که ایرانی هستم، هفت جدم هم ایرانی بوده‌اند
سپیده
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
Chrolo Lucifer
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند.
شیلا در جستجوی خوشبختی
صدای سوتی که از گوشه‌ای از گوشه‌های محبس به گوشم رسید نگاهم را به آن طرف گرداند و در آن سه گوشی چیزی جلب نظرم را کرد که در وهله‌ی اول گمان کردم گربه‌ی براق سفیدی است که بر روی کیسه‌ی خاکه زغالی چنبره زده و خوابیده باشد ولی خیر معلوم شد شیخی است که به عادت مدرسه دو زانو را در بغل گرفته و چمباتمه زده و عبا را گوش تا گوش دور خود گرفته و گربه‌ی براق سفید هم عمامه‌ی شیفته و شوفته‌ی اوست که تحت‌الحنکش باز شده و درست شکل دم گربه‌ای را پیدا کرده بود و آن صدای سیت و سوت هم صوت صلوات ایشان بود.
sepid
ولی صدای سوتی که از گوشه‌ای از گوشه‌های محبس به گوشم رسید نگاهم را به آن طرف گرداند و در آن سه گوشی چیزی جلب نظرم را کرد که در وهله‌ی اول گمان کردم گربه‌ی براق سفیدی است که بر روی کیسه‌ی خاکه زغالی چنبره زده و خوابیده باشد ولی خیر معلوم شد شیخی است که به عادت مدرسه دو زانو را در بغل گرفته و چمباتمه زده و عبا را گوش تا گوش دور خود گرفته و گربه‌ی براق سفید هم عمامه‌ی شیفته و شوفته‌ی اوست که تحت‌الحنکش باز شده و درست شکل دم گربه‌ای را پیدا کرده بود و آن صدای سیت و سوت هم صوت صلوات ایشان بود.
ALI ASHHADI
کلاه نمدی از شنیدن این سخنان هاج و واج مانده و چون از فرمایشات جناب آقا شیخ تنها کلمه‌ی کاظمی دستگیرش شده بود گفت: «نه جناب اسم نوکرتان کاظم نیست رمضان است.
محمدرضا
محمدعلی جمالزاده محمد علی جمال‌زاده در سال ۱۳۰۹ هجری قمری در اصفهان به دنیا آمد. از دوازده سالگی به بیروت و سپس به فرانسه و سوئیس رفت و دیپلم علم حقوق خود را در فرانسه دریافت کرد. او که در هفدهم آبان ۱۳۷۶ شمسی در شهر ژنو وفات یافت، از عمر طولانی یکصد و شش ساله‌ی خود تنها سیزده سال را در ایران گذراند. اما در تمام عمر همواره با یاد ایران زیست، هر روز کتاب فارسی ‌خواند و هرچه تالیف و تحقیق کرد به زبان فارسی بود. داستان «فارسی شکر است» نخستین نوشته‌ی داستانی اوست که آن را سرآغاز داستان نویسی جدید فارسی دانسته‌اند.
hamid vahidi
و چنان ذوقش گرفت که انگار دنیا را بش داده‌اند و مدام می‌گفت: «هی قربان آن دهنت بروم! والله تو ملائکه‌ای! خدا خودش تو را فرستاده که جان مرا بخری!» گفتم: «پسر جان آرام باش. من ملائکه که نیستم هیچ، به آدم بودن خودم هم شک دارم.
Zolfa_
مرد باید دل داشته باشد. گریه برای چه؟ اگر هم‌قطارهایت بدانند که دستت خواهند انداخت و دیگر خر بیار و خجالت بار کن...
محمد
«جزاکم الله مؤمن! منظور شما مفهوم ذهن این داعی گردید. الصبر مفتاح الفرج. ارجو که عما قریب وجه حبس به وضوح پیوندد و البته الف البته بای نحو کان چه عاجلا و چه آجلا به مسامع ما خواهد رسید. علی‌العجاله در حین انتظار احسن شقوق و انفع امور اشتغال به ذکر خالق است که علی کل حال نعم الاشتغال است».
H

حجم

۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۰۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲ صفحه

حجم

۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۰۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲ صفحه

قیمت:
۷,۷۰۰
تومان