بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه‌‌های بند | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصه‌‌های بند

بریده‌هایی از کتاب قصه‌‌های بند

انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۴.۲از ۱۰ رأی
۴٫۲
(۱۰)
یک عمر از معلم‌ها کتک خوردم که بخوان و بخوان! دَرست را بخوان! و حالا کتک می‌خورم که چرا خواندی؟ چرا خواندی؟ از کی گرفتی؟ از کجا آوردی؟ و اینک این جیغ جانخراش! کیست که شکنجه می‌شود؟
hamide akbari
دیوارهای خاکستری. چهره‌های پریده‌رنگ و خاکستری. اگر پر پرنده‌ای در زندان بیفتد حادثه‌ای است. می‌دوی و دور از چشم جاسوسان و خبرچینان پر را بر می‌داری و می‌بویی. بوی آزادی! آزادی را دوست داری، اما غیر از رفیقت کسی نباید پی ببرد. چون عطش تو برای آزادی نباید به نظر جاسوس و پلیس و خبرچین برسد. باید بِکشی، ده سال؛ بیست سال؛ سی سال؛ ابد؛ باید بکشی و هیچگاه کنار گوش نامحرم ناله نکنی تا اشکت را نبیند و غصه‌ات را حس نکند. لبخند بزنی و شادی کنی، اما پر از یادهای کودکی باشی.
hamide akbari
بی‌تو ای آزادی مرگ موهبتی است. چرا که سرخم کردن کاری نه در خور مردان است.
کاربر ۴۳۴۳۱۶۹
همه‌اش دلهره، مگر انسان چقدر طاقت دارد؟
کاربر ۴۳۴۳۱۶۹

حجم

۲۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۱۱ صفحه

حجم

۲۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۱۱ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان