آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
Mohammad
«خوشحال شدم که بچه دختر است و آرزو کردم که یک دختر احمق بشود، این بهترین حالتی ست که یک دختر میتواند تو این دنیا داشته باشد، یک دختر کوچولوی خوشگل احمق!»
Aminam
سالها پیش، آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
matbuat
گفتم: «من سی سالم است، پنج سال بزرگتر از آنی هستم که به خودم دروغ بگویم و اسمش را بگذارم غرور!»
Mohammad
«یک چیز حقیقت داره و هیچی حقیقت نداره،»
«غنی، غنیتر میشه و فقیر بچهدار میشه،»
«در این بین... در این حین،»
AP
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
آناهیتا
گتسبی به آن نور سبز ایمان داشت، به آیندهی طربناکی که سال به سال خودش را از ما عقب میکشاند. این آینده از ما فرار میکند، اما مهم نیست فردا ما تندتر میدویم، دستهایمان را بیشتر دراز میکنیم تا سرانجام... در یک صبح زیبا...
و این چنین است که ما کشتینشستگان برخلاف جریان آب پارو به سینهی دریا میکوبیم و با این بیدقتیمان است که یک سر به سمت گذشته رانده میشویم!
سرگشته
سالها پیش، آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
A_
«من سی سالم است، پنج سال بزرگتر از آنی هستم که به خودم دروغ بگویم و اسمش را بگذارم غرور!»
fatima
خودداری از قضاوت کارهای دیگران، امیدی بیکران در پی دارد.
Anonymous