بریدههایی از کتاب گتسبی بزرگ
۳٫۷
(۱۱۷)
آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
Mohammad
«خوشحال شدم که بچه دختر است و آرزو کردم که یک دختر احمق بشود، این بهترین حالتی ست که یک دختر میتواند تو این دنیا داشته باشد، یک دختر کوچولوی خوشگل احمق!»
Aminam
سالها پیش، آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
matbuat
گفتم: «من سی سالم است، پنج سال بزرگتر از آنی هستم که به خودم دروغ بگویم و اسمش را بگذارم غرور!»
Mohammad
«یک چیز حقیقت داره و هیچی حقیقت نداره،»
«غنی، غنیتر میشه و فقیر بچهدار میشه،»
«در این بین... در این حین،»
AP
گتسبی به آن نور سبز ایمان داشت، به آیندهی طربناکی که سال به سال خودش را از ما عقب میکشاند. این آینده از ما فرار میکند، اما مهم نیست فردا ما تندتر میدویم، دستهایمان را بیشتر دراز میکنیم تا سرانجام... در یک صبح زیبا...
و این چنین است که ما کشتینشستگان برخلاف جریان آب پارو به سینهی دریا میکوبیم و با این بیدقتیمان است که یک سر به سمت گذشته رانده میشویم!
سرگشته
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
آناهیتا
سالها پیش، آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
A_
«من سی سالم است، پنج سال بزرگتر از آنی هستم که به خودم دروغ بگویم و اسمش را بگذارم غرور!»
fatima
خودداری از قضاوت کارهای دیگران، امیدی بیکران در پی دارد.
Anonymous
آن وقتها که خیلی جوان و خام بودم، پدرم مرا نصیحتی کرد که تا به امروز آویزهی گوشم است؛
«هر وقت خواستی به کسی ایراد بگیری، حواست باشد که همهی مردم دنیا به خوبی و برتری تو نیستند.»
آلما
قوهی درک خوبیها در زمان تولد به صورت یکسان بین همه تقسیم نمیشود.
Anonymous
وامانده از آرزوهایم بودم و دقیقه به دقیقه بیشتر در این عشق فرو میرفتم و یک دفعه دیدم هیچ چیز دیگری جز این عشق برایم اهمیتی ندارد!
Fateme
. این مشروب نخوردن بین یک مشت آدم بدمست هم خودش امتیاز بزرگیست. میتوانی زبانت را کنترل کنی و بیشتر از آن میتوانی یک کمی هم اشتباه کنی، بقیه آن قدر کورند که اصلاً اشتباهت را نمیبینند!
AP
آدمها مثل همیشه بودند یا حداقل آدمهایی از همان نوع بودند،
AP
دوست داشتم بالای خیابان پنجم قدم بزنم و از بین جمعیت، زنان عاشقپیشه را سوا کنم و لحظهای تصور کنم که وارد زندگی آنها شدهام و هیچ کس هم نفهمد و تقبیحم نکند.
آذیــن؛
گتسبی قهرمان کتاب، مردیست خود ساخته و بزرگ که چون هر انسان دیگری مجموعهای از خوبیها و بدی هاست، اما خوبیهای او بر بدیهایش رجحان دارد و بزرگترین اشتباه او لجاجت و پافشاری بر روی یک آرزوی محال از دست رفته است. گاه باید با دنیا و ناملایمات و نا خراشیدگیهای آن سازگار شد و دنیا را دور زد! کاری که گتسبی نکرد و خواست از نزدیکترین راه به مقصدش برسد و حریف دنیا نشد و زمین خورد.
آلما
رفتار و منش انسان گاه ممکن است در یک سنگ سخت و یا در گل و باتلاق خیس بنا شود (افراط و تفریط).
Anonymous
«باید یاد بگیریم گه دوستیمان را تا وقتی طرف زندهست نشان بدهیم، نه وقتی گه مرده.
Nika
نمیتوانید گذشته را تکرار کنید.»
ناباورانه فریاد زد:
«نمیشود گذشته را تکرار کرد؟ چرا؟ البته که میشود!»
چنان وحشیانه به اطرافش نظر انداخت که انگار گذشته در جایی بین سایههای خانهاش کمین کرده، در چنگ اوست.
«من فقط میخواهم همه چیز را عین قبل سر جای خودش بچینم.»
Nika
حجم
۱۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۸۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان