جملات زیبای کتاب خاطرات یک ضد قهرمان | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات یک ضد قهرمان

بریده‌هایی از کتاب خاطرات یک ضد قهرمان

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز
۴.۰از ۱۱ رأی
۴٫۰
(۱۱)
«ارتش‌ها با هم می‌جنگند، یکی پیروز می‌شود و آن یکی شکست می‌خورد، اما کشورها همانی که هستند می‌مانند.»
kosar rasouli
فکر کردم که هیتلر حتماً در خلوت خودش خیلی احساس ناامنی می‌کند. به ژست ساختگی‌اش خیره شدم و به ذهنم رسید که هیتلر چه‌قدر تلاش کرده تا ترس و وحشت و آشوب درونش را پشت چنین ماسکی قایم کند. پس بی‌بروبرگرد تنها کسی که در این عکس ظاهر و باطنش یکی بود چترباز نازی بود. این افسر عالی‌رتبهٔ اسلاو، که جان‌نثار ارتش آلمان بود، کارش را بی‌عیب‌ونقص، یا به قول آلمان‌ها «ین‌واندفری»، انجام داده بود، اما افسوس که این کارها دیگر افاقه‌ای نداشت. به‌هرحال، من کلاً از این‌جور آدم‌ها خوشم می‌آید.
kosar rasouli
من هیچ‌وقت حاضر نبودم سوسیالیست بشوم و برایم کوچک‌ترین اهمیتی نداشت. همراهی و هم‌دستی من با اربابان قدرت و پیروزان میدان اصلاً ربطی به اعتقادات مزخرف آن‌ها ندارد. من مثل ایده‌آلیست‌ها فکر نمی‌کنم، طرز فکرم فراتر و آزادتر از ایده‌هایی است که آن‌ها گرفتارش هستند. عرق وطن‌پرستی و از این‌جور مزخرفات ندارم. من بالاتر از این‌ها فکر می‌کنم. من به هیچ‌چیز اعتقاد ندارم.
kosar rasouli
تن آدم در این دنیا خیلی ضعیف و بی‌دفاع است، نه بالی دارد که بپرد نه پنجه‌ای که بکشد؛ و من چنین تنی را سالم از چنین جنگی بیرون کشیده بودم. باید اعتراف کنم که شرایطم در مقایسه با خیلی‌ها چندان بد نبود، حتی می‌توانم بگویم بهای گزافی برای ارزشمندترین چیز این جهان ــ یعنی زندگی خودم ــ پرداخت نکرده بودم.
kosar rasouli
آدم وقتی نشانه‌های پیری را در خودش می‌بیند، دلش می‌گیرد.
fereshte
با این‌که زندگی خیلی باارزش است، ما همیشه طوری رفتار می‌کنیم که انگار چیزی باارزش‌تر از آن هم وجود دارد… اما مگر چیزی بالاتر از زندگی هم هست؟! آنتوان دو سنت اگزوپری
farnaz3000
به‌هرحال، من از قماش قهرمان‌ها نیستم. ارتشی که باید از من و مملکتم دفاع می‌کرد شکست خورده بود و کشور به تصرف نیروهای پیروز درآمده بود. من در کشور اشغال‌شده بودم و باید از حاکمان جدید اطاعت می‌کردم. در یک همچین وضعیتی، دیوانه‌هایی پیدا می‌شدند که می‌خواستند مقاومت کنند. بیش‌تر این آدم‌ها کشته می‌شدند و قهرمانی‌شان هم، مثل نور ستاره‌ای که از آسمان بیفتد، خیلی زود از نظر محو و ناپیدا می‌شد. قهرمان‌های زنده هم تعریفی نداشتند و مردم فراموش‌شان می‌کردند. آخروعاقبت همه‌شان مثل هم است. تاریخ همیشه همین بوده است.
kosar rasouli
برای اولین‌بار فکر کردم جنایت فقط وقتی چهرهٔ واقعی به خود می‌گیرد که این‌طور مقابل چشم آدم‌ها قرار بگیرد و جنایت‌کار مادام که از دیگران نشنود جنایت کرده، وجدانش… آه، بگذارید اصلاً حرف وجدان را نزنم!
kosar rasouli
همه در زندگی‌شان گاهی احساس ضعف می‌کنند…
fereshte
تن آدم در این دنیا خیلی ضعیف و بی‌دفاع است، نه بالی دارد که بپرد نه پنجه‌ای که بکشد؛
AS4438
شاید از دنیا و آدم‌هایی که فقط قهرمان‌ها برای‌شان ارزش دارند کینه داشتم. این‌که من برخلاف میلم خودم را مجبور به قهرمان‌بازی نکرده بودم خوب بود، اما مهر تأیید دیگران را نداشت؛ این همان شن‌ریزهٔ ته کفش بود. شاید زندگی‌ای که از دل خطرها این‌طور بیرون کشیده شود بعدها برای آدم یک ارزش خاص اما غیرعادی پیدا کند.
Maryam
طوری از بین‌شان رد می‌شدم که انگار مثل شیشه تیز و برنده بودند و اگر به‌شان می‌خوردم، زخمی می‌شدم.
Maryam
. اما آدم هر کار کند، مغزش را نمی‌تواند علاج کند. آدم نمی‌تواند جلوِ فکر و خیال‌هاش را بگیرد.
Maryam
فکر کردم موشک‌باران مثل توفان است و تنها کاری که از آدم برمی‌آید این است که بنشیند تا توفان تمام شود؛ مگر کار دیگری هم از ما ساخته است؟! به نظرم آمد که همه در چنین شرایطی همین کار را می‌کنند.
Maryam
یک‌بار تلاش کردم به یاد بیاورم که همه‌چیز درست از کجا شروع شد، اما معمولاً آدم اولِ قضایا را فراموش می‌کند.
Maryam
با این‌که زندگی خیلی باارزش است، ما همیشه طوری رفتار می‌کنیم که انگار چیزی باارزش‌تر از آن هم وجود دارد… اما مگر چیزی بالاتر از زندگی هم هست؟!
AS4438
هیچ آدمی در این دنیا قهرمان نیست.
AS4438

حجم

۱۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

حجم

۱۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۹ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان