بریدههایی از کتاب رومئو و ژولیت
۳٫۶
(۳۷)
گم کردهام خود را، گویی نیستم اینجا.
Mohammad
سامپسون: شمشیر من لخته؛ بجنگ! پشتتم.
گرگوری: پشتمی؟ که پا بذاری به فرار؟
سامپسون: از من ترست نباشه.
گرگوری: به مریم همه ترسم از توئه.
Mohammad
همه مرگ را زادهایم.
Mohammad
اگر گل سرخ را
به هر واژهی دیگری بخوانیم عطرش همان است
Hamid_R_khani
رومئو: عشق. همو که از نخست برآنم داشت به جستو جویت آیم،(۸۰)
او به من فکر وام داد و من به او چشم.
ناوبر نیستم، اما اگر تو در دورترین جای جهان بودی
که دورترین دریای جهان بر کرانهاش بوسه میزد
برای متاعی چون تو خطر آن دریا میکردم.
الی
خوشبختیم را در بدبختیم میخوانم.
Hamid_R_khani
" تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد."
مهدی
و هر درد شدید دردی خفیفتر را میکشد.
اگر به راست چرخیده و گیجی، به چپ بچرخ.
درمان هر غم شدید، اندوه دیگریست.
بگذار خار چشمت مه پیکری دگر شود
تا زهر جانگداز پیشین بیاثر شود.(۵۰)
sadat
چه چیز دیگر است عشق؟
شکل عاقلانهیی از جنون. صفرایی خفقان آور. و یک شیرینی ماندگار.
الی
دو خاندان، به شان و جاه یکسان،
در ورونای خرم و صحنهی این داستان
از کینههای دیرین به تمردی نو ره میگشایند
و شهرگانان، دستها به خون یکدگر میآلایند.
میوهی جانِ نابختیار این دشمنان
دو عاشق ستاره سوختهاند که جان خویش میستانند،
و با فرجام اندوهبار و افسوس آور، و
با مرگشان، خصومت والدان را به خاک میسپارند.
رهگذر حزین عشق مرگزای آنان
و تداوم خشم والدانشان (۱۰)
که جز با مرگ فرزندان نتوانست به پایان رسید
موضوع دوساعت کوشش نمایش ماست
که گر گوش دل به آن سپارید
آنچه را در این دیباچه نگفتیم، به نیکی در مییابید.
کتاب باز
دریغا، عشق که بس نازک و لطیف مینماید،
چون به محک میزنیش ستمگر و جباریست.
شلاله
دروغگو بودهاید چشمان من!
زیرا که تا امشب زیبایی واقعی را ندیده بودم.
نارون
رومئو: وای بر من! ساعتهای ملال چه کُند گذرند!
پدرم بود آیا که چنان با شتاب رفت؟
بِنوُلیو: آری. چه ملالی ساعات رومئو را کُندگذر میکند؟
رومئو: نداشتن آنچه تندگذرش می کند.
الی
هر آتش بزرگ آتشی کوچکتر را میبلعد،
و هر درد شدید دردی خفیفتر را میکشد.
اگر به راست چرخیده و گیجی، به چپ بچرخ.
درمان هر غم شدید، اندوه دیگریست.
بگذار خار چشمت مه پیکری دگر شود
تا زهر جانگداز پیشین بیاثر شود.
Hamid_R_khani
تیبالت: چه! با شمشیرِ آخته از صلح سخن داری؟ بیزارم از این کلام،
بدانسان که بیزارم از دوزخ و از هر مونتاگو و از تو.
نارون
ساعتی پیش از آن که مهر معبود
از دریچهی طلایی خاور به بیرون بنگرد
نارون
شادمانه روی برتافتم از آن که شادمانه زدیدار من گریخت
نارون
رومئو: آرام، آرام، مرکوشیو، آرام!
سخنانت بیمعناست.
مرکوشیو: آری. چون همه از رویاست،
و رویا فرزند مغزی تن آساست
و از هیچ چیز نزادهاندش جز از خیال،
که خود ذاتی نازک دارد چون هوا
و بسیار ناپایدارتر است از باد، که هم اکنون(۱۰۰)
با سینهی یخ بستهی [سرزمینهای] شمال نرد عشق میبازد،
و چون خشم گیرد، رخت از آنجا برمیبندد
و به جنوب شبنم چکان روی میکند.
نارون
تا کنون آیا قلبم عاشق بودهاست؟
نارون
اگر به آن احترام میگذاری
به نیکی پذیرایش باش، و گره از ابروان بگشای
چهرهی اخماگین بی حرمتیست به مهمانان و به جشن.
نارون
آمیزهی شکیبایی ناگزیر و خشم سرکش
همچو آسودن است برفراز تودهی آتش(۹۰)
نارون
ژولیت: تنها عشقم از دشمنم نشان دارد،
دیرش شناختم و این جانم میآزارد.
عشق به شومی هستی پذیرفت در من
که با دلم هیچکس آشنا نشد به جز دشمن!
نارون
حجم
۲۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
حجم
۲۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان