بریدههایی از کتاب نامه به پدر
۳٫۷
(۱۸)
چیزی که تمام وجود مرا مجذوب میکند، دلیلی ندارد که حتی ذرهای هم در تو اثر کند و بهعکس؛
Sari
نوشتن من مربوط بهتو میشد، چون در آنجا از چیزی مینالیدم که در دامن تو نمیتوانستم.
☾Natsuki✶
تو، تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی.
☾Natsuki✶
و احساس تقصیرم، که همیشه حاضر بهخدمت بود، تا مغز استخوانهایم رسوخ میکرد.
sana
چه زندگی خوشبختی میداشتم اگر تو بهعنوان دوست، بهعنوان رئیس، بهعنوان عمو، بهعنوان پدربزرگ، و حتی (اگر چه با تردید بیشتر) بهعنوان ناپدری با من طرف میبودی. فقط بهعنوان پدر است که تو برایم بیش از حد قوی بودهای، بخصوص که برادرهایم در بچگی مردند، خواهرهایم خیلی دیرتر بهدنیا آمدند، و در نتیجه این من بودم که میبایست اولین ضربه را بهتنهایی تحمل کنم ___ و برای این کار بیش از حد ضعیف بودم.
Shahriban Sadeghi
چیزی که هرگز نمیتوانستم درک کنم این بود که تو چطور حس نمیکردی تا چه حد این گفتهها و قضاوتهایت برایم دردناک و ننگآور بودند؛ انگار که تو از قدرت خودت بیخبر بودی. مطمئنا من هم ترا بارها با گفتههایم رنجاندهام ولی همیشه میدانستم چه میکنم؛ برایم دردآور بود اما نمیتوانستم جلو خودم را بگیرم و چیزی را که میخواستم نگویم، و در همان لحظهٔ گفتن هم پشیمان میشدم.
Sari
تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی. بهاین ترتیب، جهان در نظر من بهسه بخش تقسیم میشد: یکی آنکه من، من برده، در آن زندگی میکردم، زیر قانونهایی که تنها بهخاطر من بدعتشان گذاشتهبودند، و من هم، نمیدانم چرا، هرگز نمیتوانستم خودم را کاملاً با آنها وقق بدهم؛ و بعد دنیای دومی که فرسنگها با دنیای من فاصله داشت، دنیایی که تو در آن زندگی میکردی، درگیر حکومت کردن، درگیر دستوردادن، درگیر ناراحتیهای ناشی از عدم رعایت این دستورها؛ و سرانجام دنیای سومی که باقی مردم در آن زندگی میکردند، خوشبخت، و آزاد از دستوردادنها و اطاعتکردنها.
غزل
من از هر جهتی که نگاه میکردم، میدیدم نسبت بهتو مقصرم، میدیدم مدیون توام.
mitra
این هم درست است که تو حتی یک بار مرا واقعا کتک نزدهای. اما همین که فریاد میزدی، صورتت سرخ میشد، کمربندت را بسرعت باز میکردی و روی تکیهٔ صندلی حاضر میگذاشتی، همین از کتکزدن بدتر بود. بهاین میمانست که بخواهند کسی را بهدار بکشند. وقتی براستی بهدارش بکشند، میمیرد و همه چیز میگذرد. اما وقتی مجبور باشد همهٔ تدارکات اعدام را بهچشم ببیند و تازه وقتی که حلقهٔ دار جلو صورتش آویزان است بفهمد که مورد مرحمت واقع شدهاست، سرتاسر زندگیش را زجر خواهدکشید.
mitra
تویی که برای من از هر جهت یک انسان معیار بودی، خودت بهفرمانهایی که میدادی عمل نمیکردی.
Sari
زندگی با بازیی که فقط حوصله میخواهد خیلی فرق دارد
Sari
ضرورتی ندارد که درست تا وسط خورشید پرواز کنیم، اما قدر مسلم این است که باید دست کم بهگوشهٔ پاکی از زمین برویم که گاه و بیگاه آفتابی میگیرد و کم و بیش گرمایی میدهد.
sana
ازدواجکردن، خانوادهای تشکیلدادن، همهٔ فرزندانی را که خواهندآمد پذیرفتن، آنها را در این دنیای نامطمئن نگهداشتن، و حتی کمی هم راهنمایکردن، اینها بهاعتقاد من حد اکثری است که اصولاً ممکن است از عهدهٔ کسی بربیاید.
هادی
(اگر من میتوانستم، بههمان عمقی که در ترس غرق میشوم، بخوابم، دیگر زنده نبودم)
mitra
«پس خودم را بهمرگ خواهمسپرد. ماندهٔ یک ایمان. بازگشت بهسوی پدر. روز بزرگ آشتی.»
mitra
ما دو نفر از همان ابتدای روابطمان آنقدر نسبت بههم متفاوت بودیم، و بهعلت این تفاوت آنقدر برای همدیگر خطرناک بودیم که اگر در آن زمان کسی بهاین صرافت میافتاد که حدس بزند عاقبت من و تو، عاقبت آن بچهای که بکندی تکوین پیدا میکرد و آن مردی که دیگر تکوین پیدا کردهبود، چه خواهدشد، بیتردید بهاین نتیجه میرسید که تو مرا چنان زیرپاله خواهیکرد که حتی ذرهای هم از من باقینماند. اما این کار نشد، موجود زنده حدس نمیپذیرد، ولی چیزی که پیش آمده شاید از این هم بدتر است.
mitra
عدم امکان رابطهای آرام میان من و تو، نتیجهٔ در اصل خیلی طبیعی دیگری هم داشت: من استعداد صحبتکردن را از دست دادم. نمیخواهم بگویم که در غیر این صورت سخنران بزرگی میشدم، ولی زبان روان انسانهای عادی را در هر حال میتوانستم حرف بزنم. اما تو، از همان ابتدای کودکی، گفتن را برایم قدغن کردی. تهدید تو که میگفتی: «یک کلمهٔ اعتراض هم نمیخواهم بشنوم»، و دستت را که همراه آن بهنشانهٔ سکوت بلند میشد، سالهاست که سایه بهسایهام راه میروند.
mitra
کافی بود آدم از چیزی خوشحال شدهباشد، ذهنش بهآن مشغول شدهباشد، بهخانه بیاید و بر زبانش بیاورد ___ واکنش تو همیشه سرتکاندادن و آه ریشخندآمیز کشیدن و انگشتها را روی میز زدن بود
FaraCode
در شرایطی دیگر، من چه بسا باز هم آدمی میشدم دیرجوش و مردمترس، ولی راهی که از اینجا تا جایی که امروز رسیدهام طی شده، راه دراز و تاریکی است.
mitra
حجم
۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان