بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سال های سگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب سال های سگی

بریده‌هایی از کتاب سال های سگی

۳٫۸
(۶۹)
فصل اول ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم. ژان ـ پُل سارتر
کاربر سرلک
«روباه‌های بیابون سچورا شب‌ها همیشه، مثل شغال، زوزه می‌کشن. می‌دونی چرا؟ تا سکوتی رو بشکنن که اون‌ها رو می‌ترسونه.»
Pooria Mardani
چیزی که برده لازم داره اینه‌که آدمی پیدا بشه با اردنگی ترسو از وجودش بیرون بکشه.
FMG
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم.
mohamad mirmohamadi
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم. ژان ـ پُل سارتر
mehrdad jalali
فساد، در هر نسل، تسلط خود را اِعمال می‌کند.
FMG
سرجوخه عجولانه خود را به دانش‌آموز رساند، تفنگش را از دستش بیرون کشید و با تشریفات به وارسی آن پرداخت: به همه جایش نگاه کرد، به این طرف و آن طرف چرخاند، کلنگدن را باز و بسته کرد، روزنه دیدگاه آن را وارسی کرد و دستی به ماشه‌اش کشید. گفت: «روی قنداقه‌ش خراش داره، قربان. خوب هم روغن نخورده.» «چند وقته توی دبیرستان نظامی، دانش‌آموز؟» «سه ساله، قربان.» «و هنوز یاد نگرفته‌ی از تفنگت مواظبت کنی؟ نباید بذاری تفنگ از دستت بیفته. سرت بشکنه بهتر از اینه که تفنگ از دستت بیفته. تفنگ سرباز به اندازه بیضه‌هاش اهمیت داره. تو مواظب بیضه‌هات که هستی، هان؟» «بله، جناب ستوان.»
حسین احمدی
بی‌آن‌که وارد آسایشگاه‌ها شود، شور و التهاب دانش‌آموزان را که احساس می‌کردند و از خود بروز می‌دادند احساس می‌کرد: خشم کسانی را که به آن زودی از خواب بیدار شده بودند؛ دلهره کسانی را که برای آنکادره کردن و لباس پوشیدن وقتی نداشتند؛ بی‌صبری و هیجان عده‌ای از آن‌ها را که می‌خواستند تمرین تیراندازی کنند و اصول سربازی را بیاموزند؛ نفرت کسانی را که توی گل و لای زمین‌ها غلت می‌خوردند بی‌آن‌که برای‌شان مهم باشد چه می‌کنند و صرفآ به کارها دست می‌زدند چون ناگزیر بودند؛ و شادی فروخورده کسانی را که از عملیات صحرایی بر می‌گشتند تا دوش بگیرند، اونیفرم آبی و سیاه‌شان را بپوشند و عازم مرخصی شوند.
Rasool Ramezany
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم.
marziecharkhi
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم. ژان ـ پُل سارتر
حسین میری
روباه‌های بیابون سچورا شب‌ها همیشه، مثل شغال، زوزه می‌کشن. می‌دونی چرا؟ تا سکوتی رو بشکنن که اون‌ها رو می‌ترسونه
حسین میری
روزی میهن ما رو احضار می‌کنه و ما همه آماده خواهیم بود، دلیر و مغرور
حسین میری
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم. ژان ـ پُل سارتر
شراره
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم.
MOHAMMAD REZA
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم.
mohamad mirmohamadi
«یه چیزی رو به‌ت بگم، امروز تنها ابرقدرت‌هان که نقش تعیین‌کننده دارن. من سالِ ۴۱ تو لشکرکشی به اِکوادر شرکت داشتم. ما می‌تونسیم پیشروی کنیم، اما ابرقدرت‌ها دخالت کردن و قضیه رو کشوندن به راه حل سیاسی. کثافت‌ها! کارها همه به دست غیرنظامی‌ها حل می‌شه. دیگه گذشت اون دورانی که نظامی‌ها تو پرو قدرت داشتن.»
flora
ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی‌تابیم؛ و اصولا از آن رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه تولد دروغگوییم. ژان ـ پُل سارتر
Ahmad rafiee
من بیست سال دارم، نگویید بیست‌سالگی زیباترین دوره زندگی است. پُل نیزان
Ahmad rafiee
«خیلی می‌خونم. هر کاری می‌کنم تا قبول بشم.» پدرش گفت: «راهش همینه. من اسم‌تو توی لِئونسیو پرادو می‌نویسم و نمونه امتحان هم برات می‌خرم. گمونم خرجش زیاده اما ارزش‌شو داره. به خاطر خودت می‌گم. اون‌جا تو رو مرد بار می‌آرن. برات یه بدن قوی درست می‌کنن، یه شخصیت نیرومند. کاش وقتی من هم بچه بودم کسی بود که نگران آینده من باشه.»
Ahmad rafiee
فساد، در هر نسل، تسلط خود را اِعمال می‌کند. کارلوس خِرمن بِلی
Ahmad rafiee

حجم

۴۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۹ صفحه

حجم

۴۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۹ صفحه

قیمت:
۱۱۳,۰۰۰
تومان