بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟

بریده‌هایی از کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟

انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۳.۴از ۲۸ رأی
۳٫۴
(۲۸)
یه جور خوی درنده‌خویی در وجود تموم ما هست.
Nilch
«گفت لحظه‌ای که چشمش به من افتاده خاطرخواه من شده.» و حتی حالا هم در لحنش اندوهی خوانده نمی‌شد. تند و بدون هیجان صحبت می‌کرد، گویی بخواهد مطلبی را دیکته کند. «به‌م گفت که همیشه به عشق در نگاه اول اعتقاد داشته و حالا می‌دید که واقعیت هم پیدا کرده. چون همون جا و همون لحظه دل‌باخته من شده. گفت که من ممکنه به حرف‌هاش بخندم، اما موضوع کاملا حقیقی‌یه. توی عمرش چنین احساسی نداشته. گفت که حتی اگه به‌ش بگم، برو گورتو گم کن و به‌ش تف بندازم و مثل سگ باهاش رفتار کنم، باز تا روز مرگ منو از دلش بیرون نمی‌کنه.»
سجاد احمدی
خیلی تجربه‌ها رو باید پشت سر بذاری تا بفهمی اوضاع از چه قراره. متوجه هستی چی می‌گم؟
Nilch
لیتوما فکر کرد که سرهنگ پالومینو مولرو را آدم حساب نمی‌کند. حرف‌هایش هم دفعه قبل و هم حالا ثابت می‌کند که قتل پالومینو به تخمش هم نیست.
اون یارو
هیچی آسون نیست، لیتوما. چیزهای راستی که به نظر خیلی راست می‌آن، اگه از تموم جنبه‌ها به‌شون نگاه کنی، اگه از نزدیک به‌شون نگاه کنی، یا انقدرها راست نیستن یا به‌کلی دروغ‌اَن.»
Nilch
دونیا آدریانا جیغ کشید و خودش را آزاد کرد. یک پاکت سیگار اینکا به دست ستوان سیلوا داده بود و او دستش را گرفته بود. «ولم کن! خیال می‌کنی کی هستی؟ ولم کن و گرنه ماتیاسو بیدار می‌کنم. من کلفتت نیستم که دست‌مو می‌گیری، بچه خوشگل. با یه زن خونواده‌دار کاری نداشته باش.» ستوان زن را رها کرد تا سیگارش را روشن کند و دونیا آدریانا آرام شد. همیشه همین‌طور بود: از سر به سر گذاشتن‌ها و رفتار وقیحانه‌اش عصبانی می‌شد اما در دل بدش نمی‌آمد. لیتوما فکر کرد: «تو وجود همه‌شون یه رگ نانجیبی هست.» و دلش گرفت.
اون یارو
یکی دو بار عاشق شده، اما آن‌ها خیالات گذرایی بوده‌اند که چنانچه زن تسلیم می‌شد رنگ می‌باخت و اگر مقاومت شدیدی نشان می‌داد حوصله‌اش سر می‌رفت. اما هیچ گاه عشقی به سرش نزده که مثل پالومینو مولرو جانش را رویش بگذارد، عشقی که دختر را واداشته رو در روی مردم دنیا بایستد. فکر کرد: «شاید من شایستگی یه عشق واقعی رو نداشته باشم. شاید هم علتش این باشه که همراه اون آرام‌ناپذیران دنبال لگوری‌ها بوده‌م، اون‌وقت قلبم هم لگوری شده و دیگه مثل این جوون نمی‌تونم زنی رو دوست داشته باشم.»
Nilch
«حالا می‌فهمی عشق یعنی چه. من حاضرم تو نیروی هوایی وارد بشم، تو ارتش سرباز صفر بشم، کشیش بشم، سوپور بشم، حتی گه خودمو در صورتی که مجبورم کنن بخورم، فقط به این خاطر که نزدیک یارم باشم، لیتوما.»
Nilch
.یک بار لیتوما از او پرسیده بود که «چرا هیچ‌وقت، حتی توی تاریکی شب، عینک‌تونو بر نمی‌دارین، جناب ستوان؟» و او با تمسخر جواب داده بود: «چون می‌خوام حال آدم‌ها رو بگیرم.»
Nilch
به پشه‌هایی که گرداگرد چراغ جمع شده بودند نگاه می‌کرد. پشه‌ها وزوز می‌کردند و یک‌ریز به درون حباب هجوم می‌بردند، سعی می‌کردند خودشان را به شعله برسانند. می‌خواستند خودکشی کنند، ابله‌ها.
reza6487sr
پدر دومینگو خوشحالی‌اَش را از این موضوع پنهان نمی‌کرد که پرده سینما، دیوارِ شمالیِ کلیسا را تشکیل می‌داد و بنابراین او بود که تعیین می‌کرد آقای فریاس چه فیلم‌هایی را نمایش بدهد.
reza6487sr
«هنوز نه. این هم یکی از چیزهایی‌یه که باید یاد بگیری. هیچی آسون نیست، لیتوما. چیزهای راستی که به نظر خیلی راست می‌آن، اگه از تموم جنبه‌ها به‌شون نگاه کنی، اگه از نزدیک به‌شون نگاه کنی، یا انقدرها راست نیستن یا به‌کلی دروغ‌اَن.»
alireza atighehchi
«خیال می‌کرد من برای پالومینو مولرو یه آدم مهمی هستم، حکم ملکه انگلیسو دارم. وقتی اینو به پالیتو گفتم، گفت که پاپات اشتباه می‌کنه، تو از ملکه انگلیس برام مهم‌تری، تو حال مریم باکره رو برام داری.»
alireza atighehchi
دختر زیبا نبود اما چیزی در چهره‌اش بود که او را جذاب و مرموز نشان می‌داد، چیزی که می‌توانست مردی را به جنون بکشاند.
alireza atighehchi
«اون، مثل سگ، چهار دست و پا روی زمین می‌افته و پاهای منو می‌بوسه. می‌گه عشق مرز نمی‌شناسه. مردم اینو نمی‌فهمن. می‌گه خون با خون پاک می‌شه. عشق کوره، هیچی نمی‌تونه جلوشو بگیره. وقتی این حرف‌ها رو می‌زنه، وقتی این کارها رو می‌کنه، وقتی زار می‌زنه و از من می‌خواد که اونو ببخشم، بیش‌تر ازش تنفر پیدا می‌کنم. فقط دلم می‌خواد بدترین بلاهای ممکن سرش بیاد.»
alireza atighehchi
یه جور خوی درنده‌خویی در وجود تموم ما هست.
alireza atighehchi
یه جور خوی درنده‌خویی در وجود تموم ما هست. تحصیل‌کرده یا بیسواد، در وجود تموم ما.
alireza atighehchi
در دوردست گربه‌ها دیوانه‌وار سر و صدا راه انداخته بودند: دعوا می‌کردند یا عشق‌بازی؟ توی این دنیا مسائل همه درهم برهم است.
alireza atighehchi

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان