اگر ما انسانی میبودیم که بیش از یک بار زندگی نمیکردیم، یک گلوله تفنگ کافی بود که هریک از ما را نیست کند و در این صورت تعریف داستان هیچ معنی نداشت.
hyimella
آه! امروز میفهمم، برای انسان هیچ چیز ارزندهتر از دنبال کردن راهی نیست که به نفس خود منتهی میشود.
s.Alireza.s
غالب اوقات من زیاد با تصاویر آینده مشغول میشدم و اغلب به نقشی که بایست نصیب من شود فکر کرده بودم؛ شاید یک شاعر، یا یک پیامبر یا یک نقاش. همهٔ اینها بیهوده بود. من هم مانند هر شخص دیگری در این دنیای دون برای قصیدهسرایی، موعظه یا نقاشی نیامده بودم. تمام اینها موضوعهای فرعی هستند. مأموریت حقیقی هر کس این است: کامیابی از خویشتن. حال این کامیابی با شعر، با دیوانگی، با جنایت بود، باشد. تفاوتی ندارد و به اصل قضیه مربوط نیست.
fati
برای هریک از ما «مأموریتی» وجود دارد، اما نه مأموریتی که بتوان به آزادی انتخابش کرد و با آن بتوان بهطور دلخواه رفتار کرد. خواستن خدایان جدید خطا بود و میل عرضه داشتن چیز تازهای به دنیا، خطاتر. برای یک مرد بیدارذهن هیچ و هیچ وظیفهای نیست مگر کاوش در خویشتن و متقاعد کردن خویشتن و با کورمالی یافتن راه مخصوص به خود، هر راهی که میخواهد باشد.
fati
«پرنده در تلاش رهایی خود از تخم است. تخم همان دنیاست، کسی که میخواهد قدم به دنیا بگذارد، باید دنیایی را خراب کند. پرنده به سوی خدا اوج میگیرد. نام این خدا آبراکساس است».
fati