سعید توی امتحان علوم در جواب دبیرمان که پرسیده بود «جِرم چیست؟» نوشته بود: «به کثیفی یقۀ لباس و گچِ داخل کتری، سماور و لولههای آب، جِرم میگویند.»
Gisoo
بیبی بلافاصله تسبیح خود را گواه گرفت و گفت: «ملیحهجان، خدا شاهده نذر کردم اگه امسال نمرههات خوب شد، منِ ببری مشهد زیارت!»
✿Farzaneh✿
وقتی تیم مورد علاقهام گل زد و خوشحال شدم، بیبی پرسید: «خوبا گل زدن؟»
- بیبی اینا که خوب و بد ندارن.
- پس تو برای چی خوشحالی کردی؟ اگه ببرن به تو جایزه مدن؟
- نه بیبی.
- پس تو باز از اینا دیوانهتری که...!
_SOMEONE_
اما آقای اشرفی گفت: «وعدۀ انتخاباتی مثل مهریۀ عروسه. تا الان که هیچ وعدهای عملی نشده و قرارم نیست عملی بشه؛ پس چرا به مردم وعده وعید خوب ندیم تا لااقل به همون خیال خوش باشن؟»
Marie Rostami
بیبی گفت: «علیجان زود که الان عید مِشه... اگه لباساتِ پیدا کردی که زود بپوش، اگه نه لااقل حوله رِ به خودت محکم بگیر!»
چهار... سه... دو... یک.... بوم...!
سال که تحویل شد، صدای آقاجان درآمد:
- هَیه...، یعنی امسال همهش باید اینجوری با حوله باشم؟
آن سال، اسم آقاجان برای حج درآمد
منتظر
بعضیها وقتی بهجایی نرسیدهاند آدمهای خوبی هستند؛ اما وقتی بهجایی میرسند، عوض میشوند.
♡sana.m♡
من نمدانم این خانهتکانی چی رسمیه که بهجای اینکه خانه مرتب بشه، همه چی غیب مشه!
مبینا
سن خر با سن خریت فرق مکنه
راحله
محمد آهی کشید و درحالیکه سرفهاش گرفته بود، گفت: «بعضی وقتا احساس مکنم دوروبریهامان مثل مردم کوفه شدن.»
سید روح الله جوادی
وقتی بحث هزینۀ درمان محمد شد، آقاجان به مامان گفت: «خداییش محسنم شاهده، وضع بازار که خیلی خرابه؛ ولی برای محمد هر چقدر شد به جهنم! براش این خانه که هیچی، اون فرش دستباف و طلاهای تو و ملیحه رَم مفروشیم.»
باز آقاجان داشت مثل بیبی از روی بقیه ایثار میکرد. خانه که به اسم مامان بود، فرش دستباف مال بیبی بود و طلاها هم که بماند.
کفشهایم را که میپوشیدم، صدای ایثارگری آقاجان ادامه داشت:
- کُبراجان، لازم بشه خودم مِبرمش خارج پیش بهترین دکترا فقط اگه به حرفای من گوش کنه....
قبل از خارجشدنم از خانه، صدای مامان هم میآمد:
- مخوای اگه محمد راضی نشد بیاد خارج، خودت یک سر تنهایی برو روحیهات عوض بشه. پولم اگه کم آوردی، بیتعارف خبر بدی، کلیۀ من و بچهها هست برات مفروشیم!
elham