به من بگو، ای بروتوس خوب، آیا تو میتوانی صورت خود را ببینی؟
بروتوس: نه، کسییوس، زیرا که چشم خود را نمیبیند مگر آنکه به وسیلۀ چیزهای دیگر منعکس شود.
کسییوس: همین است، و هزار افسوس ای بروتوس، که تو چنین آینهای نداری که ارزش نهفتۀ تو را در چشمانت منعکس کند تا بتوانی عکس خود را ببینی.
کاربر... :)
شرف را در مقابل یک چشم و مرگ را در مقابل چشم دیگر قرار بده و من به هر دو با سکونِ خاطر نگاه خواهم کرد. خدایان مرا توفیق دهند که علاقهام به شرف بیشتر باشد تا ترسم از مرگ.
کاربر... :)
نباید غفلت مرا به چیزی جز این تعبیر کنند که بروتوس بیچاره چون با نفس خود در جنگ است مهر ورزیدن به دیگران را فراموش میکند.
کاربر... :)
من، خوشتر دارم که نباشم تا زنده بمانم و از کسی چون خود در رعب و هراس باشم.
کاربر... :)
ای بروتوس عزیز، تقصیر از ستارۀ بخت ما نیست بلکه از خود ماست که زیردست شدهایم. «بروتوس» و «قیصر»، در این لفظ قیصر چیست؟ این اسم چرا باید از اسم تو مشهورتر باشد؟ هر دو را با هم بنویسید و اسم تو به زیبایی اسم اوست. هر دو را تلفظ کن و اسم تو نیز همان قدر به دهان برازنده است، هر دو را وزن کن و اسم تو به همان سنگینی است، به برکت آنها ارواح را احضار کن و کلمۀ «بروتوس» به سرعت کلمۀ «قیصر» روح را حاضر میکند. حال به نام همۀ خدایان، مگر این قیصر ما چه طعامی میخورد که چنین بزرگ شده است؟ ای زمانه، تو ننگینی! ای روم، تو نسل مردان غیور بلندهمت را از دست دادی.
کاربر... :)
پس چرا قیصر باید ظالم باشد؟ بیچاره مرد! من میدانم که اگر رومیان را گوسفند نمیدید، گرگ نمیشد.
کاربر... :)