«در عشقِ حقیقی روح است که تن را در آغوش میگیرد.»
AFSHIN BARZGAR
شیطان، یعنی همان دیرینهترین دوستارِ معرفت.
AFSHIN BARZGAR
«گرهِ به- دست- ناگشوده را به دندان واگذار!»
AFSHIN BARZGAR
آن که با هیولاها دست- و- پنجه نرم میکند باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود.
AFSHIN BARZGAR
آدمی هرگز با کسی که از خود خُردتر میشمارد نفرت نمیورزد، بل با کسی که با خود برابر یا از خود برتر شمارد.
AFSHIN BARZGAR
بردگانِ خوشزبان و پُرنویسِ ذوقِ عوامپرست و «ایدههایِ مدرنِ» آن؛
AFSHIN BARZGAR
حافظهام میگوید: «من این کار را کرده ام.» امّا غرور- ام میگوید: «من نمیتوانم چنین کاری کردهباشم!» - و محکم میایستد. سرانجام، حافظه جا میزند.
AFSHIN BARZGAR
مردِ جنگی در روزگارِ صلح به جانِ خود میافتد.
AFSHIN BARZGAR
چیزی به نام پدیدۀ اخلاقی در کار نیست. آنچه هست تفسیرِ اخلاقیِ پدیدهها ست.
AFSHIN BARZGAR
«آنچه تکانام داد دروغگفتنات نبود. این بود که دیگر تو را باور ندارم.»
AFSHIN BARZGAR
«از او خوشام نمیآید.» - چرا؟ «زیرا همتراز- اش نیستم.» - هرگز آیا بشری چنین پاسخی داده است؟
AFSHIN BARZGAR
اخلاقها نیز چیزی جز زبانِ اشاراتِ عاطفهها نیستند.
AFSHIN BARZGAR
هیچ کس را میازار، بل تا آن جا که میتوانی همه را یاری کن
AFSHIN BARZGAR
اصلِ اساسی، «چه در آسمان چه بر رویِ زمین»، آن است که باید دیری در یک جهت فرمان بُرد تا آن که با گذشتِ زمان همواره چیزی پدید آید که زندگی بر رویِ زمین به خاطرِ آن بیرزَد.
AFSHIN BARZGAR