بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ کسب و کار من است | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرگ کسب و کار من است

بریده‌هایی از کتاب مرگ کسب و کار من است

۴٫۳
(۷۹)
در سیاست هیچ کتابی مقدس نیست. این‌جا تنها چیزِ مقدس قدرت است که ضمانِ پیروزی است، چرا که حق، همیشه با حریفِ پیروز است.
شراره
زندان زندان است، حتا برای زندانبان.
setayesh
زتسلر ناگهان پرسید: ــ نمی‌شد لااقل دور زن‌ها را خط کشید؟ اشمولده سری تکان داد و گفت: ــ از قضا درست زن‌ها هستند که باید از میان برشان داشت. چه‌طور می‌شود نژادی را برانداخت اگر قرار باشد ماده‌هاشان را حفظ کرد؟
شراره
تو دنیا دو دسته آدمیزاد، دوتا «نژاد» بیشتر وجود ندارد: آن‌هایی که بمب می‌اندازند و آن‌هایی که کشتارگاه علم می‌کنند. این ور آن‌هایی که بمب تو سرشان می‌افتد و آن‌هایی که تو کشتارگاه‌ها ریغ رحمت را سر می‌کشند آن‌ور. همین و بس! قرن بیستم دست‌کم این یک خاصیت را داشت که توانست حقیقت را تو کله‌ی پوک آدمیزاد جماعت فروکند و به‌اش بفهماند که یک «قهرمان لاهوتی» نیست و «جسمی یزدانی و روانی فسادناپذیر» ندارد؛ بلکه ذره‌ی ناچیزی است از جسمی مفلوک، که در فضای بین‌الکواکب سرگردان است و گرفتارِ دست و پا بسته‌ی جنگِ ازلی ابدی وقفه‌ناپذیری است که در آن حق با طرفِ قوی‌تر است؛ و تازه، طرف قوی‌تر هم همیشه‌ی خدا «قوی‌تر» نمی‌ماند؛ و درست به همین دلیل تا زور و قدرت و پول و قانون تو چنگ‌اش افتاد باید همه‌ی زورش را یک‌جا بزند که هر چه بیشتر ازش بهره‌کشی کند!
شراره
آدم‌های شرافتمند همه از دم خطرناکند. فقط آدم‌های نادرست و دغل مردم بی‌آزار و بی‌ضرری هستند. و علتش را می‌دانید، سرنگهبان؟ ــ ناین، هر دیرکتور. ــ میل دارید بدانید، سرنگهبان؟ ــ البته، هر دیرکتور، که میل دارم بدانم. ــ چون‌که مردم دغل نادرست فقط برای خاطر منافع‌شان دست به اقدام و عملی می‌زنند. به عبارت دیگر، اقدامات‌شان «حقیرانه» است.
شراره
کثافت! می‌خواهی خودت را بکشی! چشم‌هاش آتشم می‌زد. رویم را برگرداندم و بنا کردم به لرزیدن. با صدای خفه‌یی تکرار کردم که: ــ به خودم مربوط است. همان‌جور که تکان تکانم می‌داد زوزه کشید که: ــ ناین! به تو مربوط نیست، کثافت! آلمان چی می‌شود؟ سرم را انداختم پایین و گفتم: ــ آلمان کار از کارش گذشته.
yazdaan
زندان زندان است، حتا برای زندانبان.
AS4438
راستش، کشتن مسأله‌یی نیست؛ چیزی که وقت می‌گیرد دفن کردن است.
Samaneh H
آنچه محقق است این است که فاجعه‌ی غیرقابلِ توجیهِ هیروشیما برای تسلیمِ بی‌قید و شرطِ ژاپن کافی بود، و تکرار آن در ناگازاکی تنها یک انگیزه داشت: نیازِ زرادخانه‌ی اتمی امریکا به یک آزمایشِ عملی دیگر! ـ که بمبِ نخستین از اورانیوم بود و دستگاهِ نظامی آمریکا نیازمند آن بود که نتایج عملی کاربُردِ بمبی را که از پلوتونیوم بود نیز در تجربه‌یی زنده و عملی به دست آورد!
شراره
تو صفحه‌ی اولش کاریکاتوری به چشمم خورد. این کاریکاتور «جهود بین‌المللی» را «در حال خفه کردنِ آلمان» نشان می‌داد؛ چهره‌ی جهوده را جزء به جزء نگاه کردم و ناگهان، انگار ضربه‌یی به‌ام وارد آمد.
Samaneh H
ــ تشریحش مشکل است. آن اوائل فشار دردآوری تحمل می‌کردم. بعد، کم‌کم، دیگر هرجور حساسیتی را از دست دادم. گمان کنم لازم بود که این جور بشود وگرنه محال بود بتوانم دوام بیاورم... می‌دانید: جهودها برای من شکل یک «واحد» را داشتند، نه شکل موجودات انسانی را. فکر من فقط روی جنبه‌ی فنی وظیفه‌ام متمرکز می‌شد. (و اضافه کردم:) ــ کم و بیش مثل خلبانی که بمب‌هایش را روی شهری ول می‌کند.
Samaneh H
چون اشکال عمده‌ی کار این است که در قاموسِ سیاست همیشه حق با حریفِ پیروزست!
کاربر ۲۶۱۹۳۱۵
مسئله این است که اگر می‌توان رودلف لانگ را به عنوان «افسری که مأمور اجرای قتل عام زندانیان بوده است» محکوم شمرد چه‌گونه می‌توان «خلبان هواپیمایی را که به پرتاب بمب اتمی بر هیروشیما وناگازاکی مأمور شده است» از جنایت مبرا شناخت؟ ـ آیا فاتح یا مغلوب بودن در نفسِ جنایت تغییری می‌دهد؟ نویسنده با طرح این سوآلِ بی‌پاسخ می‌خواهد بگوید: ــ متأسفانه بلی، چون اشکال عمده‌ی کار این است که در قاموسِ سیاست همیشه حق با حریفِ پیروزست!
mmz_133
قیمت آدمیزاد خیلی خیلی ارزان است.
yazdaan
شیطان، شیطان نبود، جهود بود.
Samaneh H
پیشوای ما آدولف هیتلر یک بار برای همیشه شرافت اس. اس. را به صراحت معین کرده است. او شعارِ گروه برگزیده‌اش را با این جمله بیان می‌کند: «شرفِ تو، وفاداری تو است!» ... بنابراین از این پس همه‌چیز به طور کامل ساده و روشن است. دیگر هیچ‌گونه مسأله‌ی وجدانی برای‌مان پیش نمی‌آید؛ همین‌قدر کافی است که شخص وفادار باشد و به عبارت دیگر: اطاعت کند!
Samaneh H
پیشوای ما آدولف هیتلر یک بار برای همیشه شرافت اس. اس. را به صراحت معین کرده است. او شعارِ گروه برگزیده‌اش را با این جمله بیان می‌کند: «شرفِ تو، وفاداری تو است!»
setayesh
بنابراین، اگر می‌شد از نو شروع کرد شما دیگر این کار را نمی‌کردید؟ به سرعت گفتم: ــ چرا. اگر به‌ام امر می‌کردند دوباره همین کار را می‌کردم. یک لحظه نگاهم کرد، رنگ صورتی پوستش قرمز شد و با تنفر گفت: ــ یعنی برخلاف وجدان‌تان عمل می‌کردید! خبردار ایستادم، راست جلو رویم را نگاه کردم و گفتم: ــ معذرت می‌خواهم! فکر می‌کنم شما منظور مرا درک نمی‌کنید. در حد من نیست که هرجور فکر می‌کنم عمل کنم: وظیفه‌ی من فقط و فقط اطاعت است و بس.
setayesh
عینک دوره طلایش برقی زد. پیِ حرفش را گرفت که: ــ آدم‌های شرافتمند همه از دم خطرناکند. فقط آدم‌های نادرست و دغل مردم بی‌آزار و بی‌ضرری هستند. و علتش را می‌دانید، سرنگهبان؟ ــ ناین، هر دیرکتور. ــ میل دارید بدانید، سرنگهبان؟ ــ البته، هر دیرکتور، که میل دارم بدانم. ــ چون‌که مردم دغل نادرست فقط برای خاطر منافع‌شان دست به اقدام و عملی می‌زنند. به عبارت دیگر، اقدامات‌شان «حقیرانه» است.
کاربر ۱۴۸۳۸۵۲
هیتلر همیشه در توجیه هر جنایتِ دیگر می‌گفت: ـ فکرش را هم نکنید آقایان. این هم جزیی از «اقدامات دولت» است «در جهتِ چهار میخه کردنِ قدرت قانونی حکومت». وانگهی، که دیده است کسی از پیروزمندان حساب بکشد؟
Somaye Kafi
ناپلئون گفته است که «غیرممکن لغت فرانسوی نیست».
FMG
احمد شاملو ۱۳۵۲ جز به قربانیانِ آن کسان که مرگ از برای‌شان کسب و کاری به حساب می‌آید این کتاب را به که اهدا می‌توانم کرد؟
phoenix
روسبی بینوایی را سنگسار می‌خواستند کرد. عیسای مسیح رسید و گفت: «نخستین سنگ را کسی پرتاب کند که خود شرمسارِ گناهی نباشد!» خلق، سرافکنده دور شدند. این قصه در کتاب مقدس آمده است، اما در سیاست هیچ کتابی مقدس نیست. این‌جا تنها چیزِ مقدس قدرت است که ضمانِ پیروزی است، چرا که حق، همیشه با حریفِ پیروز است.
هستی
در سیاست هیچ کتابی مقدس نیست. این‌جا تنها چیزِ مقدس قدرت است که ضمانِ پیروزی است، چرا که حق، همیشه با حریفِ پیروز است.
zeynab
نگاهش را به من دوخت. چشم‌هایش پُر از اشک بود؛ ــ دوستم داری واقعآ؟ ــ خُب البته که دارم الزی، طبیعی است. نگاهی طولانی به‌ام کرد، بعد ناگهان خودش را به گردنم آویخت و صورتم را غرق بوسه کرد. گذاشتم سرِ فرصت هرچه می‌خواهد بکند، بعد سرش را روی سینه‌ام گذاشتم بنا کردم به نوازشِ موهایش. بدون این که تکانی بخورد، گلوله شده و به من چسبیده باقی ماند. اما پس از لحظه‌یی که به خود آمدم دیدم تنها چیزی که بش فکر نمی‌کردم او بود.
Samaneh H
هیملر بلافاصله پیِ حرفش را گرفت که: ــ همچنین لازم است از لحاظِ اخلاقی خیلی باید رو افرادتان خیلی دقت کنید. آن‌ها باید این نکته را بدانند که یک اس. اس.، اگر به‌اش امر کنند که مادرش را با دست‌های خودش بکشد باید بی‌درنگ امریه را اطاعت کند!
Samaneh H
دود، پاره‌یی از حرکات‌شان را از چشم پنهان می‌کرد اما گاه به گاه از هردو طرف و در تمام طولِ گودال، جنازه‌های برهنه بود که به هوا پرتاب می‌شد، در بازتابِ شعله‌ها برق تندی می‌زد و تو خرمن آتش سرنگون می‌شد.
Samaneh H
زندانی‌ها تو سر پوشیده‌های تنگ رو هم انباشته می‌شد، وضع بهداشت و تغذیه‌شان روز به روز اسف‌انگیزتر می‌شد و بیماری‌های واگیر ــ به خصوص مخملک و دیفتری و تیفوس ــ مدام جای هم را می‌گرفت.
Samaneh H
یک بار، در فرصتی که پیش آمد، دادستان فریاد زد: ــ شما سه میلیون و نیم انسان را کشته‌اید! من اجازه‌ی صحبت گرفتم و گفتم: ــ معذرت می‌خواهم، دو میلیون و نیم نفر بیش‌تر نبوده.
Samaneh H
ــ لانگ! شما آدم خطرناکی هستید. سرنگهبان سر برگرداند و با حالتی جدی مرا برانداز کرد. ــ و می‌دانید چرا آدم خطرناکی هستید؟ ــ ناین، هر دیرکتور. ــ چون شرافتمندید. عینک دوره طلایش برقی زد. پیِ حرفش را گرفت که: ــ آدم‌های شرافتمند همه از دم خطرناکند. فقط آدم‌های نادرست و دغل مردم بی‌آزار و بی‌ضرری هستند. و علتش را می‌دانید، سرنگهبان؟ ــ ناین، هر دیرکتور. ــ میل دارید بدانید، سرنگهبان؟ ــ البته، هر دیرکتور، که میل دارم بدانم. ــ چون‌که مردم دغل نادرست فقط برای خاطر منافع‌شان دست به اقدام و عملی می‌زنند. به عبارت دیگر، اقدامات‌شان «حقیرانه» است.
setayesh

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه