
بریدههایی از کتاب خاطرات خانه اموات
۳٫۹
(۳۳)
بهتر است بگوئیم کشورها به صورت زندان درآیند و به دست یک عده یغماگر به بدترین صورت غارت گردند و ساکنین بدبخت این کشورها تنها به گناه این که به اندازه کافی مسلح نیستند، به اسارت درآیند و بیرحمانه استثمار گردند.
AS4438
نه محبوسیت و نه مجازات اعمال شاقه، هیچ کدام قادر نیست زندانی را به یک مرد بهتر و سودمندتر مبدل کند، با آن که اینها وسائلی برای مجازات او و حمایت جامعه از شر او انگاشته میشود، در حقیقت این مجازاتها در قلب زندانی یک احساس نفرت شدید و یک تشنگی فوقالعاده برای تفریحات ممنوعه و یک تهور و بیباکی باورنکردنی ایجاد میکند.
شاپور
من عادت داشتم غالبآ از درون شکاف حصار نگاه کنم و نظر اجمالی بر جهان پهناوری که آن بالا بود، بیندازم ولی آنچه میتوانستم دید بخش کوچکی از آسمان و استحکامات مرتفع پرعلف بود که روی آن نگهبانان شب و روز این سوی و به آن سوی راه میرفتند در آن وقت متحیر بودم چطور در سالیان درازی که در پیش بود، من میبایست به سوی حصار بخزم و از شکافهای آن نگاه کنم و همان نگهبانان و همان استحکامات و همان قلعه کوچک آبی آسمان را ببینم ـقطعه آسمانی که به نظر میرسید متعلق به همان آسمانی که از زندان خودمان میدیدیم، نیست بلکه تعلق به آسمانی دیگر داردــ آسمانی که از ما خیلی دور است، آسمانی که زیر سایهاش مردم آزاد بهسر میبرند.
Tamim Nazari
در یک طرف این حیاط دروازه خیلی محکم و بزرگی بود که همیشه مقفول و شب و روز به وسیله نگهبانان پاسبانی میشد این دروازه فقط وقتی باز میشد که محکومین زندان را ترک و دنبال کار خود میرفتند. بالاتر از آن دروازهها دنیای آزاد بود دنیایی که مردم هر کاری که میخواستند میکردند ولی برای ما که در این سوی حصار به سر میبردیم، آن جهان مانند افسانه پریان عجیب و غیرواقعی به نظر میرسید
Tamim Nazari
من همیشه فکر میکردم برای انسان خیلی دشوار است از فضای تازه و آزاد به یک اتاق دراز سقف کوتاه و خفهکننده که با دو و یا سه شمع روشن میشد و بوی متعفن بر آن حکمفرما بود، داخل شود.
هنگامی که اکنون به یاد آن روزها میافتم، غالبآ با تعجب فکر میکنم چطور توانستم یک چنین زندگی را مدت ده سال تحمل کنم.
Tamim Nazari
جنایتها به اندازه تعداد طبایع و سرشتها مختلف است.
محمد قدیری
طبیعتهایی هستند که گویی به طور خصوصی از طرف خدا برکت دیدهاند؛ به نظر میرسد که اینها هرگز نمیتوانند بد بشوند و هیچ وقت لازم نیست کسی نگران آنها باشد.
shahrokh
داوریهایی که وی درباره خود میکند شاید ظالمانهتر از قضاوت قانون باشد.
فاطمه
عشق به پول یکی از صفات مختصه یک مرد زندانی است. یک مرد زندانی پس از آزادی به هیچ چیز دیگر به اندازه پول اهمیت نمیدهد و هیچ وقت خوشحالتر از آن لحظهای نیست که پول در جیبهایش جلنک جلنک میکند.
محمد قدیری
عشق به پول یکی از صفات مختصه یک مرد زندانی است. یک مرد زندانی پس از آزادی به هیچ چیز دیگر به اندازه پول اهمیت نمیدهد و هیچ وقت خوشحالتر از آن لحظهای نیست که پول در جیبهایش جلنک جلنک میکند.
محمد قدیری
اگر بگویم طبیعت هرکس را میتوان از خندهاش شناخت شاید اشتباه کرده باشم ولی من غالبآ ملاحظه کردهام که خنده یک مرد خوب، مطبوع و پسندیده است در حالی که خنده انسان تیره درون عکس آن است.
shahrokh
حجم
۳۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۳۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
تومان