بریدههایی از کتاب گور به گور
۳٫۷
(۱۵)
وقتی جوون بودم خیال میکردم مرگ پدیدهای است مربوط به بدن آدم؛ حالا میفهمم که فقط یکی از احوال روحی آدمه ـ
میم ___ لام
پدرم همیشه میگفت که ما به این دلیل زندگی میکنیم که آماده بشیم که تا مدت درازی مرده باشیم.
rezai milad
گاهی من یقین ندارم کی حق داره بگه فلان آدم چه وقت دیوونهست، چه وقت نیست. گاهی پیش خودم میگم هیچ کدوم ما دیوونه دیوونه نیستیم، هیچ کدوم هم عاقل عاقل نیستیم، تا روزی که باقی ما با حرفهامون تکلیفش رو معلوم کنیم. مثل این که قضیه این نیست که آدم چه کاری میکنه، قضیه اینه که اکثریت مردم چه جوری به کارش نگاه میکنند.
rezai milad
راستش زندگی زنها سخته. بعضی زنها. مادر خودم هفتاد و خوردهای عمر کرد. هر روز خدا هم کار میکرد. بعد از زاییدن پسر آخرش یک روز هم ناخوش نشد، تا یک روز یک نگاهی به دوروبر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتِلِش رو که از چهل و پنج سال پیش داشت هیچ وقت هم تنش نمیکرد از صندوق در آورد تنش کرد، بعد رو تختخواب دراز کشید پتو رو کشید روش چشمهاشرو بست گفت «بابا رو سپردم دست همه شما. من خستهام.»
میم ___ لام
این مملکت بدیش به همینه. همه چیش، هواش، همهش، زیاد طول میکشه. زمینمون هم مثل رودخونههامونه، کدر، کند، خشن؛ زندگی آدمیزاد رو هم به صورت خودش سرکش و غمگین آفریده.
rezai milad
برای آدم تنبل که نمیخواد از جاش جنب بخوره خیلی سخته راه بیفته، ولی وقتی هم راه افتاد عین وقتیست که سرجاش نشسته، انگار چیزی که ازش بدش میآد خود راه رفتن نیست، از راه افتادن و وایسادن بدش میآد. انگار هرچیزی که باعث شده راه افتادن و وایسادن به نظر مشکل بیاد، این آدم به اون چیز افتخار میکنه.
rezai milad
«کاش تو و او و هر چی مرد تو این دنیا هست که ما رو زنده زنده شکنجه میدین مردهمون رو هم بیحرمت میکنین از این گور به اون گور میکشونین... .»
rezai milad
راستش زندگی زنها سخته.
میم ___ لام
وقتی جوون بودم خیال میکردم مرگ پدیدهای است مربوط به بدن آدم؛ حالا میفهمم که فقط یکی از احوال روحی آدمه ـ اون هم احوال روحی اونهایی که کسی رو از دست دادهاند. نیهیلیستها میگن این آخر کاره، متشرّعین میگن این اولشه؛ در صورتی که در واقع این چیزی نیست جز اسبابکشی یک نفر مستأجر یا یک خانوار از خونه اجارهایش یا از شهرش.
ایزد
خداوند جاده رو برای حرکت درست کرده: برای همینه که جاده رو تخت خوابونده رو زمین. خدا اگه بخواد یک چیزی دائم حرکت کنه درازش میکنه رو زمین، مثل خود جاده، یا اسب، یا گاری؛ اگه بخواد یک چیزی سرجاش وایسه سرپا درستش میکنه، مثل درخت یا آدم. پس خداوند قصدش این نبوده که آدمیزاد کنار جاده زندگی کنه، چون که میگم آخه کدومش اول پیدا میشه، جاده یا خونه؟ هیچ دیدهای خدابیاد جلو یک خونه جاده بکشه؟ نخیر، معلومه ندیدهای، چون فقط آدمه که راحت نمیشینه تا وقتی که یک خونهای برای خودش بسازه، اون هم یک جایی که هر کی با گاریش رد شد تف بندازه درِ خونه آدم، که آدم بیقرار میشه میخواد از جاش بلند شه بره یک جای دیگه، در صورتی که قصد خداوند این بوده که آدم سرجاش وایسه، مثل درخت یا بته ذرت. چون که اگه قصد خداوند این بود که آدم دائم حرکت کنه از اینجا بره یک جای دیگه، چرا رو شکم درازش نمیکرد، مثل مار؟ عقل آدم میگه خدا این کار رو میکرد.
میم ___ لام
حجم
۱۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۱۷۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰۵۰%
تومان