بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دشمنان | طاقچه
تصویر جلد کتاب دشمنان

بریده‌هایی از کتاب دشمنان

۴٫۱
(۲۱)
نبوغ، خیلی به جنون نزدیک است.
علی دائمی
بزرگ‌ترین کله‌ها هم نمی‌تواند همه‌چیز را درک بکند...
علی دائمی
عمر دوباره به کسی نمی‌دهند. اگر در روزهایی که به تو بخشیده‌اند، نتوانستی برای یک بار هم که شده، درست زندگی کنی، عمر را از دست رفته حساب کن. بله! از دست رفته، گم شده!
pegahl
نفهمیدن چیزی، دلیل انکار آن نیست.
سبحان عزیزی
آدم‌های غمگین، خودخواه، بدجنس و بی‌انصاف‌اند و کمتر از دیوانه‌ها قادر به تفهیم و تفاهم یکدیگرند. غم، هیچ‌گاه بشر را متحد نمی‌سازد؛ بشر را به نفاق وامی‌دارد. و اگر به خیال کسی می‌رسد که اتحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان‌پذیر است، اشتباه می‌کند. در دنیای مردمان غمگین، نسبت به مردمان خوش و راضی، ستم‌ها و جورهای بیش‌تری روی می‌دهد.
علی دائمی
به طور کلی هر قدر که کلمات زیبا و عمیق باشند، فقط قادرند آن کس را که رنجی ندارد، تسلیم بسازند. کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است. عشاق در سکوت زبان یکدیگر را بهتر درک می‌کنند و یک موعظه و سخنرانی با حرارت و گرم، در کنار گور مرده‌ای، فقط به غریبه‌ها تأثیر می‌کند.
علی دائمی
معلم باید هنرمند باشد، شغلش را دوست بدارد. اما معلم‌های ما، مثل مسافر هستند. بد درس خوانده‌اند و وقتی برای تعلیم بچه‌های ما به روستاها می‌روند، گویی به تبعیدگاه رفته‌اند. معلم‌های ما گرسنه، خرد و خسته و همیشه ترس از دست دادن نان روزانه را دارند. در صورتی که معلم باید اول شخص دهکده باشد.
جو گُلدبِرگ
چه لذتی، چه خوشی، و یا چه درسی آدمی می‌تواند از اطلاع بر این مطلب که نامش بر گور باشکوهی نقر خواهد شد ببرد؟ در حالی که مرور زمان، دیر یا زود، آن نام و تمام نوشته‌ها را محو خواهد کرد.
bec san
آدم نزدیکانش را هیچ‌وقت به اندازۀ وقتی که خبر از دست دادن آن‌ها در پیش است، دوست نمی‌دارد.
علی دائمی
دنیا که فقط آدم یک‌بار به آن پا می‌گذارد، ترتیب را طوری داده‌اند که عمر بی‌منفعت سپری بشود؟
کاربر ۵۶۲۲۳۰۹
اولگا با لباس روی تخت نامرتبش دراز کشید و خود را تسلیم خواب و خیال کرد. احساس می‌کرد که تمام خانه، از بام تا سقف، با یک قطعۀ دیوآسای آهن پوشیده شده است و فقط اگر این آهن را بردارند، همه چیز دوباره خوب می‌شود. اما بعد به یاد آورد که آهنی در کار نیست و فقط دیموف مریض است.
Tamim Nazari
کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است.
zeynab
به طور کلی هر قدر که کلمات زیبا و عمیق باشند، فقط قادرند آن کس را که رنجی ندارد، تسلیم بسازند. کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است.
Anonymous
بی‌هدف، شمعی برداشت و به اتاق خود رفت و آن‌جا حیران بود که چه بکند. خودش را بدون این‌که بخواهد، در آینه دید. با صورت هراسان و رنگ‌پریده‌اش، با آستین‌های گشاد ژاکتش که پرهای زردرنگ روی سینه‌اش گذاشته بود، با دامنش که تَرَک‌های عجیب داشت. به نظر خودش موجودی وحشتناک آمد. و ناگهان دلش به حال دیموف سوخت. از عشق بی‌پایان او، از جوانی کام‌نایافتۀ او، از تخت‌خواب تنها رها شده‌ای که دیموف مدت‌ها بود رویش نمی‌خوابید، متأثر شد. یادش به تبسم‌های پر محبت او افتاد و به تلخی گریست
Tamim Nazari
اولگا ایوانونا در اتاق خودش نشسته بود و فکر می‌کرد که خدا او را برای نارو زدن به شوهرش مجازات کرده است. آن مرد آرام، که به وصف نمی‌آید، که یک کلمه شکایت نمی‌کند، آن مرد فداکار که انگار از غایت مهر و محبت و خوبی زیاد ضعیف شده است، اکنون روی نیم‌تخت افتاده و رنج می‌بَرَد و حتی ناله هم نمی‌کند
Tamim Nazari
باور کن که آدم‌های سالم و طبیعی، مردمانی معمولی و عادی هستند. گله و رمه‌ای بیش نیستند.
mad poet
به طور کلی هر قدر که کلمات زیبا و عمیق باشند، فقط قادرند آن کس را که رنجی ندارد، تسلیم بسازند. کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است.
viana
نشست و کاورین راهب سیاه‌پوش را شناخت. یک لحظه هر دو به هم نگاه کردند. کاورین با حیرت و راهب با محبت؛ مثل همان دفعۀ اول. منتهی اثری از رندی بر قیافه‌اش بود. کاورین گفت: «اما تو یک موجود خیالی هستی، چرا این‌جا آمده‌ای و چرا در جایی نشسته‌ای؟ این کار تو مطابق آن افسانۀ قدیمی نیست.» راهب آرام جواب داد: «فرقی نمی‌کند.» و صورتش را به طرف کاورین گردانید: «افسانه، موجود خیالی، من، همۀ این‌ها محصول تصور و خیال تحریک‌شدۀ تو است. من شبحی هستم.» کاورین گفت: «یعنی می‌خواهی بگویی که وجود خارجی نداری؟» «هر طور دلت می‌خواهد فکر کن، من در خیال
bec san
از کجا می‌دانید که مردان نابغه‌ای که اعتماد تمام جهان را به خود جلب کرده‌اند، از دیدن رؤیاها بهره‌مند نبوده‌اند؟ اکنون به شما می‌گویند که نبوغ، خیلی به جنون نزدیک است. ژنی با جنّی فاصلۀ زیادی ندارد. باور کن که آدم‌های سالم و طبیعی، مردمانی معمولی و عادی هستند. گله و رمه‌ای بیش نیستند.
bec san
عمر دوباره به کسی نمی‌دهند. اگر در روزهایی که به تو بخشیده‌اند، نتوانستی برای یک بار هم که شده، درست زندگی کنی، عمر را از دست رفته حساب کن. بله! از دست رفته، گم شده!
bec san
من هرگز یک کارمند اداری را که به معنا و هدف کار خود واقف باشد ندیده‌ام.
علی دائمی
در سکوت محض اتاق، در وضع مادر، در قیافۀ بی‌اعتنای پدر، در همۀ این‌ها یک خصوصیت جالبی بود که در دل تأثیر می‌کرد. ظرافت و فریبندگی غم بشری وجود داشت که درک و توصیف آن از عهدۀ بشر خارج است و به گمانم تنها موسیقی به توصیف و شرح آن توانا است.
Behrouz
آدم‌های غمگین، خودخواه، بدجنس و بی‌انصاف‌اند و کمتر از دیوانه‌ها قادر به تفهیم و تفاهم یکدیگرند. غم، هیچ‌گاه بشر را متحد نمی‌سازد؛ بشر را به نفاق وامی‌دارد. و اگر به خیال کسی می‌رسد که اتحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان‌پذیر است، اشتباه می‌کند. در دنیای مردمان غمگین، نسبت به مردمان خوش و راضی، ستم‌ها و جورهای بیش‌تری روی می‌دهد.
aram0_0
عمر دوباره به کسی نمی‌دهند. اگر در روزهایی که به تو بخشیده‌اند، نتوانستی برای یک بار هم که شده، درست زندگی کنی، عمر را از دست رفته حساب کن. بله! از دست رفته، گم شده!
Behrouz
کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است. عشاق در سکوت زبان یکدیگر را بهتر درک می‌کنند و یک موعظه و سخنرانی با حرارت و گرم، در کنار گور مرده‌ای، فقط به غریبه‌ها تأثیر می‌کند. بیوۀ آن مردی که مرده و بچّه‌هایش، آن خطابۀ گرم را سرد و ناچیز می‌یابند.
alireza hosseini
می‌لرزید، سکسکه می‌کرد، می‌گریست، این اولین باری بود که به عمرش با دروغ ظالمانه‌ای مواجه شده بود. پیش از این هرگز نمی‌دانست که در این دنیا، علاوه بر زردآلوی شیرین و کیک و ساعت‌های گران‌قیمت، خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد که در زبان بچه‌ها نامی برای آن‌ها نمی‌توان یافت.
alireza hosseini
ارزش حقیقی و شخصیت واقعی هر کس جزء اسرار است و آشکار نمی‌شود و شاید تا حدی به همین جهت است که مردمان متمدن، با هیجان و شور خاصی ادعا می‌کنند که باید راز اشخاص را محترم شمرد و آن را بروز نداد
Anonymous
طور کلی هر قدر که کلمات زیبا و عمیق باشند، فقط قادرند آن کس را که رنجی ندارد، تسلیم بسازند. کلمات همیشه این قدرت را ندارند آدم‌های خیلی خوشحال و خیلی غمناک را ارضاء کنند، زیرا آخرین بیان خوشحالی زیاد و غم زیاد، سکوت است. عشاق در سکوت زبان یکدیگر را بهتر درک می‌کنند و یک موعظه و سخنرانی با حرارت و گرم، در کنار گور مرده‌ای، فقط به غریبه‌ها تأثیر می‌کند. بیوۀ آن مردی که مرده و بچّه‌هایش، آن خطابۀ گرم را سرد و ناچیز می‌یابند.
کاربر ۱۰۰۵۷۱۷
غم، هیچ‌گاه بشر را متحد نمی‌سازد؛ بشر را به نفاق وامی‌دارد. و اگر به خیال کسی می‌رسد که اتحاد بشر با تعمیم اندوه و غم امکان‌پذیر است، اشتباه می‌کند. در دنیای مردمان غمگین، نسبت به مردمان خوش و راضی، ستم‌ها و جورهای بیش‌تری روی می‌دهد.
مهسا
می‌لرزید، سکسکه می‌کرد، می‌گریست، این اولین باری بود که به عمرش با دروغ ظالمانه‌ای مواجه شده بود. پیش از این هرگز نمی‌دانست که در این دنیا، علاوه بر زردآلوی شیرین و کیک و ساعت‌های گران‌قیمت، خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد که در زبان بچه‌ها نامی برای آن‌ها نمی‌توان یافت.
مهسا

حجم

۲۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۲۴۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۶

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان