بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گریز به تاریکی و پنج داستان دیگر | طاقچه
تصویر جلد کتاب گریز به تاریکی و پنج داستان دیگر

بریده‌هایی از کتاب گریز به تاریکی و پنج داستان دیگر

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۲.۶از ۲۲ رأی
۲٫۶
(۲۲)
همه چیز او را شادمان می‌کرد. چرا؟ شاید می‌خواست خود را سرزنش کند که پس از ساعت‌های بی‌شماری که نگرانی‌های مرگباری را گذرانده بود، مثلا برای یک دقیقه به خود رسیده است. آیا اصولا حق مسلم او نبود که از هستی خود آگاه باشد. او سالم بود. جوان بود. ناگهان گویی از همه سو، از صدها چشمه، شادی هستی او را در خود گرفت. و این مانند نفسش و آسمان بالای سرش بسیار طبیعی بود. آیا باید به خاطر آن شرمنده می‌بود.
نازنین بنایی
به‌طور کلی به‌جز کسانی که ما را دوست دارند، کس دیگری از ما چیزی نمی‌داند. ما، خودمان ...»
کاربر ۷۲۴۹۰۲
البته دکتر لاین‌باخ، دوست زمان جوانی‌اش، همیشه تمایل داشت شکایت‌های او را از مشکلاتش ساده بینگارد. و هنگامی که ادعا می‌کرد زمانی خودش به تمام این نشانه‌ها در وجودش پی‌برده است، به‌سختی می‌شد آن را تسلی‌بخش انگاشت
کاربر ۳۶۵۳۲۸۷

حجم

۳۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان