بریدههایی از کتاب بیشترش چیز خاصی نیست (راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها،جلد پنجم)
۴٫۱
(۱۶)
اصل خوشبختی اینه که آدم دیگران رو خوشبخت کنه.
Mohammad
شگفتانگیزترین چیز دربارهٔ اونها جایی بود که ازش میاومدند و به سوی اون میرفتند: هیچ!
Mohammad
بعضی وقتها پاسخ به یک پرسش به معنای پاک شدن و گم شدن اون پرسشه.
Mohammad
اگه برات جالبه میتونم بهت بگم در جهان خودت در سه بُعد حرکت میکنی که بهشون میگی مکان یا فضا. به طور خطی در بُعد چهارمی حرکت میکنی که بهش میگی زمان. در بُعد پنجم، بُعد احتمالات پایهای، اصلاً حرکت نمیکنی. بُعدهای بعدی یهکم پیچیدهند. در بُعدهای سیزده تا بیست و دو کلی اتفاقات خفن میافتند که اصلاً برات جالب نیستند. تنها چیزی که الآن باید بدونی اینه که جهان خیلی از اونی که تصور میکنی پیچیدهتره، حتی اگه فرض اولیهت این باشه که همین کثافتی هم که هست به اندازهٔ کافی پیچیدهست.
کتاب 1984
«فقط باید یهکم بهتر بشناسیش.»
«اون وقت دیگه بهتر رفتار میکنه؟»
«نه. ولی یاد میگیری کِی دولا شی تا سنگ به کلهت نخوره.»
zohreh
دنیا پُر بود از تپهها و درههای زیبا و سبز. چرا آدم باید در همچین دنیای زیبایی درست میرفت سراغ یه جای ناراحتکننده؟ گذشته رو رها کن و بذار حال به سوی آینده قدم برداره.
zohreh
پیرمرد ادامه داد «یه ویلای دَمِ دریا لازم نیست حتماً دَمِ دریا باشه. ولی خب دَمِ دریا باشه بهتره. همهٔ ما دوست داریم نزدیک مرزها ساکن بشیم.»
«واقعاً؟»
«جایی که دریا به خشکی میرسه. یا زمین به آسمون. یا بدن به روح. ما دوست داریم اینور مرز بایستیم و به اونور مرز نگاه کنیم.»
کاربر ۴۱۰۵۵۶۳
منطق بهخودیخود چیز خوب و بهدردبخوریه اما در طول تکامل مشخص شده که یهسری مشکلات هم داره.
هر چیزی که منطقی فکر میکنه میتونه فریب چیزی رو بخوره که حداقل به اندازهٔ او منطقی فکر میکنه.
کتاب 1984
سنتانتوِلْم وصیت کرد که تمام ثروتش خرج مراسم یادبود سالانهای بشه که مردم در اون بزنند و بخورند و بنوشند و برقصند. تئوری انتوِلْم اونقدر درخشان بود که نهتنها به او لقب قدیس دادند، بلکه این لقب رو از همهٔ اونهایی هم پس گرفتند که پیش از اون به دلیل سنگسار شدن یا گذروندن تمام عمر در بشکههای پُر از کثافت قدیس اعلام شده بودند.
کتاب 1984
همهجای آینده بودم. نصف زندگیم رو اونجا گذروندم. مثل هر جای دیگهست. هر مکان و هر زمان دیگه. همون زندگی قدیم با ماشینهای سریعتر و هوای بدبوتر.
کتاب 1984
هر کدوم در جهان خودمون زندگی میکنیم. انسانهایی که به جهان خودمون راه میدیم فقط سایههای جهانهای دیگریاند که جهان ما رو قطع میکنند.
zohreh
تنها چیزی که الآن باید بدونی اینه که جهان خیلی از اونی که تصور میکنی پیچیدهتره، حتی اگه فرض اولیهت این باشه که همین کثافتی هم که هست به اندازهٔ کافی پیچیدهست.
zohreh
«تا بفهمی که وقتی آدم چیزی رو میبینه، لزوماً به این معنا نیست که اون چیز وجود داره. و بفهمی که وقتی آدم چیزی رو نمیبینه لزوماً به این معنا نیست که وجود نداره. تا بفهمی که تو فقط چیزهایی رو میبینی که ادراکت اجازهٔ تشخیص اونها رو بهت میدن.»
zohreh
هیچچیزی سریعتر از نور حرکت نمیکنه بهجز خبرهای بد که از قوانینِ خاص خودشون تبعیت میکنند.
zohreh
منطق بهخودیخود چیز خوب و بهدردبخوریه اما در طول تکامل مشخص شده که یهسری مشکلات هم داره.
هر چیزی که منطقی فکر میکنه میتونه فریب چیزی رو بخوره که حداقل به اندازهٔ او منطقی فکر میکنه.
zohreh
نگاه کردن به مسائل از دید یه آدم دیگه بدون تمرین قبلی خیلی خطرناکه!
zohreh
آدم زندگی میکنه تا یاد بگیره. در بیشتر موارد آدم فقط زندگی میکنه.
یه کار دیگهای که آدم میکنه هول کردنه.
zohreh
سفینه پس از سهبار بیهوش شدن، به هوش اومدن و دیدن پرواز ستارهها فهمید که چندبار از هوش رفته و به این نتیجه رسید که وقتشه که تصمیمهای اساسی بگیره.
ریلکس کرد.
بعد متوجه شد که فقط به این نتیجه رسیده بود که باید تصمیمهای اساسی بگیره و هنوز این تصمیمها رو نگرفته. هول کرد و دوباره بیهوش شد.
zohreh
در راهرو منتظر آسانسور ایستاد و در آینهای که اونجا بود به خودش نگاه کرد. کاملاً خونسرد بهنظر میرسید و اگه میتونست خودش رو گول بزنه میتونست همه رو گول بزنه.
zohreh
تو این دورهوزمونه آدم باید دَمبهدقیقه هویت خودش رو به هر ننهقمری ثابت کنه و این جبر اثبات بدون وقفهٔ هویت، زندگی رو به آدم زهرمار میکرد. البته داشتن یک خودآگاهی بدون تناقض در جهانی که از نظر شناختی مبهم و گُنگ بود، بهخودیخود زندگی رو به آدم زهرمار میکرد.
zohreh
«اینجا صد درصد سیارهٔ درسته. اما جهانْ جهان اشتباهیه.»
zohreh
باید به موقعیت میچسبید. باید موفق میشد که از نظر فیزیکی در این جهان باشه و از نظر احساسی باهاش فاصله بگیره.
zohreh
شما اینهمه راه میآین اینجا و راهنمایی میخواین؛ اما نمیتونین چیزی رو تحمل کنین که در تخیلتون نمیگنجه، که نمیشناسینش.
zohreh
«هر چیزی که شما میبینین یا میشنوین یا هر جور دیگهای حس میکنین برای شخص شماست. شمایین که با حس کردن این چیزها جهان رو شکل میدین، پس هر چیزی که در جهان حس میکنین برای شخص شماست.»
zohreh
مشکلِ در انتظارِ تصادفِ درست بودن اینه که این نوع تصادف اتفاق نمیافته. تصادفْ اینجوری کار نمیکنه.
zohreh
تفاوت اصلی میون چیزی که امکان داره خراب بشه با چیزی که امکان نداره خراب بشه اینه که وقتی چیزی که امکان نداره خراب بشه، خراب میشه، نمیشه تعمیرش کرد.
zohreh
راندوم نهتنها حس میکرد که جای درستی نیست، بلکه حس میکرد که در زمانِ درستی هم نیست.
zohreh
بعضی وقتها پاسخ به یک پرسش به معنای پاک شدن و گم شدن اون پرسشه.
zohreh
مأموریتی که زندگی آدم رو پُر نمیکنه. به زندگی معنا نمیده. بهش انگیزه نمیده. باعث نمیشه پرندهها بخونند و غنچهها باز بشن. برعکس. کاملاً برعکس.
zohreh
اینجا خونهٔ تو نیست. تو خونهای نداری. هیچکدوممون خونه نداریم. جایی که بهش تعلق داشته باشیم نداریم. دیگه کمتر کسی به جایی تعلق داره.
zohreh
حجم
۲۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۲۱۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
قیمت:
۶۲,۵۰۰
تومان