بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سقوط | طاقچه
تصویر جلد کتاب سقوط

بریده‌هایی از کتاب سقوط

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۵۱ رأی
۳٫۵
(۵۱)
در این دنیا، به چه کسی جواب می‌دهیم جز کسی که دوستش داریم؟
sara
باور بفرمایید اشتباه ادیان از لحظه‌ای شروع می‌شود که درس اخلاق را جایگزین احکام می‌کنند.
محمد
قدیم‌ها کارخانه‌داری را می‌شناختم که همسرش مظهر کمال بود، همه تحسینش می‌کردند، ولی شوهرش به او وفادار نبود. این مرد، به معنای دقیق کلمه، دستخوش خشمی جنون‌آمیز می‌شد، زیرا خود را مقصر می‌دید و برایش ناممکن بود گواهی تقوا بستاند یا نثار خود کند. هر چه همسرش بیش‌تر کمال و محاسنش را آشکار می‌کرد، او غضبناک‌تر می‌شد. آخرسر، از این‌که مقصر باشد به تنگ آمد. تصور می‌کنید چه کرد؟ از خیانت به همسرش دست کشید؟ ابداً! زنش را کُشت.
sara
هیچ می‌دانید چرا همیشه نسبت به مُرده‌ها باانصاف‌تر و بخشنده‌تریم؟ دلیلش ساده است! به آن‌ها تعهدی نداریم. ما را آزاد می‌گذارند،
sara
سیمای موفقیت اگر با قیافه‌ای خاص به تماشا گذاشته شود، الاغ‌جماعت را به خشم می‌آورد.
محمد
همیشه بر این عقیده بوده‌ام که هم‌وطنان‌مان دیوانه‌ی دو چیزند: اندیشه‌های متعالی و جماع. به قول معروف، فکروذکرشان همین‌هاست.
هرمس
خوب می‌دانم نمی‌شود از سلطه‌گری یا غلام حلقه‌به‌گوش صرف‌نظر کرد. هر انسانی همان‌قدر به برده نیاز دارد که به هوای پاک. امرونهی مثل نفس کشیدن است. قبول دارید؟ حتی بی‌بضاعت‌ترین افراد هم راهی برای تنفس پیدا می‌کنند. آن که در پایین‌ترین درجه‌ی اجتماعی جای گرفته هم بالاخره زن یا بچه دارد. اگر مجرد باشد، لابد سگی برای خودش دست‌و‌پا می‌کند. در کل، مهم این است که بتوانیم غضب‌مان را سر کسی خالی کنیم، بی‌آن‌که او حق داشته باشد جواب‌مان را بدهد.
محمد
برای آن‌که آدم دیگر در شک نباشد، باید اصلاً نباشد.
محمد
با مردی آشنا شدم که بیست سال از عمرش را پای زنی سبک‌مغز گذاشت، هر چه داشت فدای او کرد، دوستی‌هایش، شغلش، حتی حیثیت و زندگی آبرومندش، و یک شب پی برد که هرگز دوستش نداشته.
sara
شرط خوشبختی این است که آدم زیاد به دیگران اهمیت ندهد.
نیکو👷‍♀️
اما، خب، آدم مطمئن نیست، آدم هرگز مطمئن نیست. وگرنه، راه چاره‌ای پیدا می‌شد
محمد
راست است که شرایط دست به دست هم داده بود تا چنین اتفاقی بیفتد، اما شرایط همواره وجود دارد.
کاربر ۵۵۷۵۱۳۵
گاهی از خودم می‌پرسم مورخان آینده راجع‌به ما چه خواهند نوشت. با یک جمله می‌توانند انسان متجدد را توصیف کنند: جماع می‌کرد و روزنامه می‌خواند. به‌جرئت می‌گویم این توصیف کم‌و‌کسر ندارد.
هرمس
همین که چشمم به چهره‌ای تازه می‌افتد، ندایی درونی به‌من هشدار می‌دهد. «دست‌به‌عصا باش. خطر!»
نیکو👷‍♀️
بعضی‌ها فریاد سر می‌دهند «دوستم داشته باش!» عده‌ای دیگر، «دوستم نداشته باش!» اما گروهی خاص، بدترین و نگون‌بخت‌ترین‌شان، «دوستم نداشته باش، عوضش به من وفادار بمان!»
نیکو👷‍♀️
می‌گشتم ببینم بین مردان هم‌سن‌وسال خودم چند نفر از دنیا رفته‌اند. تصور این‌که فرصت نکنم وظیفه‌ام را به فرجام برسانم عذابم می‌داد. کدام وظیفه؟ خودم هم نمی‌دانستم.
محمد
به آغوش زن‌ها پناه بردم. خودتان بهتر می‌دانید، آن‌ها هیچ ضعفی را به‌راستی محکوم نمی‌کنند، بلکه ترجیح می‌دهند قدرت‌های‌مان را خوار بشمارند یا آن‌ها را از ما بستانند. به همین خاطر، زن غنیمتی است که نصیب جنایت‌کار می‌شود و جنگاور سرش بی‌کلاه می‌مانَد.
soheyl
پیش می‌آید دلتنگ آدمیانِ نخستین بشویم. حداقلش این است که پس‌زمینه‌ی ذهنی ندارند.
کاربر ۳۳۰۵۱۶۹
چه‌بسا آن‌قدر که باید زندگی را دوست نداریم؟ هیچ متوجه شده‌اید فقط مرگ عواطف‌مان را بیدار می‌کند؟
نیکو👷‍♀️
مردم هرگز به انگیزه‌های‌تان، به صداقت‌تان و به شدتِ رنج‌های‌تان یقین نمی‌آورند، مگر به برکت مرگ‌تان. تا وقتی زنده‌اید، موردتان مشکوک است، فقط از بدگمانی‌شان سهم می‌برید.
نیکو👷‍♀️
موضوع اصلاً ربطی به این ندارد که خودم را به‌یقین عقل‌کل بدانم. بماند که چنین یقینی بی‌ضرر است، زیرا هزاران ابله بر این باورند.
elnaz_21
مهارتی را از دست می‌دهم که برای یادگیری‌اش هرگز تلاش نکرده بودم ولی آن را خوب بلد بودم، منظورم هنرِ زندگی کردن است.
elnaz_21
ایام برایش ملال‌آور بوده، همین و بس، همان‌طور که برای اکثر مردم. به همین خاطر، زندگانی کامل و یکپارچه‌ای، پُر از دردسر و کشمکش‌های اندوهبار و شورانگیز، برای خودش خلق کرد. باید اتفاقی بیفتد؛ اغلبِ وابستگی‌های انسانی علتی جز این ندارد. باید اتفاقی بیفتد، حتی اگر اسارتِ عاری از عشق باشد، یا جنگ، یا مرگ. پس زنده باد خاک‌سپاری‌ها!
nes
قدرتم آسوده‌خیال می‌شدم. جای تعجب دارد، مگر نه؟ ولی عین واقعیت است، هم‌وطن گرامی. بعضی‌ها فریاد سر می‌دهند «دوستم داشته باش!» عده‌ای دیگر، «دوستم نداشته باش!» اما گروهی خاص، بدترین و نگون‌بخت‌ترین‌شان، «دوستم نداشته باش، عوضش به من وفادار بمان!»
کاربر ۵۵۷۵۱۳۵
راز بزرگی را برای‌تان فاش می‌کنم، عزیز‌جان. منتظر روز قیامت نباشید. هر روز برگزار می‌شود.
نیکو👷‍♀️
فقط با بدخواهی می‌شود جلوه فروخت. پس، مردم شتاب به خرج می‌دهند راجع‌به دیگران قضاوت کنند تا خودشان قضاوت نشوند.
نیکو👷‍♀️
راجع‌به روز قیامت صحبت می‌کنید. اجازه بدهید محترمانه به حرف‌تان بخندم. قاطع و استوار انتظارش را می‌کشم: بدترش را از سر گذرانده‌ام، یعنی قضاوت انسان‌ها را.
نیکو👷‍♀️
درستش را بخواهید، اشتباه کردم به شما گفتم اصل مطلب این است که از قضاوت بپرهیزید. اصل مطلب این است که آدم بتواند همه‌چیز را برای خویش مجاز بداند، حتی به قیمت این‌که گه‌گاه، به بانگ بلند، بر ناشایستگی خودش گواهی بدهد.
نیکو👷‍♀️
باید اتفاقی بیفتد؛ اغلبِ وابستگی‌های انسانی علتی جز این ندارد
elnaz_21
مردم شتاب به خرج می‌دهند راجع‌به دیگران قضاوت کنند تا خودشان قضاوت نشوند.
Sajjad Afshar

حجم

۱۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۱۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰
۵۰%
تومان