بریدههایی از کتاب غرب چگونه غرب شد؟
۳٫۰
(۱۲۰)
ایران اسلامی هویت خودش را در تضاد و تقابل و در «غیر» سازی با «دیگری» به نام آمریکا تعریف میکند. اگر «اهریمن» ، سیاهی به نام آمریکا نباشد، در آن صورت «فرشته»ای به نام ایران اسلامی نمیتواند معنا و مفهوم پیدا کند. ایران اسلامی نیاز به عنصر «آمریکاستیزی» دارد تا از رهگذر آن هویت بیابد، همانطورکه اسلامگرایان به نفی غرب نیاز دارند تا هویت تمدنی برتر خویش را شکل دهند.
Mehran
او معتقد بود که فرد میتواند شیوۀ رفتار خود را انتخاب کند، زیرا انسان موجودی عاقل است و ارادهای آزاد دارد. شرط لازم برای آنکه انسان بر اساس عقل محض عمل کند امکان برخورداری او از آزادی است؛ بنابراین از نظر کانت بدون آزادی نمیتوان هیچگونه مسئولیت اخلاقی متوجه انسان دانست.
Mehran
«ذات علوم سیاسی چیست؟»
farzanepoursoleiman
«تا زمانی که آخرین پادشاه با رودۀ آخرین کشیش اعدام نشود، بشر آزاد نخواهد شد.»
Mehran
. او نهتنها انسان را محق به تشخیص و انتخاب میداند، که در تأکیدش بر اهمیت فهم فردی تا آنجا پیش میرود که تصمیم نادرستی که مبتنی بر انتخاب فرد است را بر تصمیم درستی که نه محصول انتخاب فرد، بلکه تحت تأثیر هدایت و توصیۀ دیگری یا دیگران صورت میگیرد ترجیح میدهد
Mehran
بنابراین نشان داده میشد که غرب و تمدن آن چقدر فاسد، پوچ، بیمحتوا و ذاتاً زورگو و تجاوزکار است. بالطبع وقتی تمدنی تا این حد فاسد باشد که جز غارت مردمان دیگر هنری نداشته باشد، نفی و دشمنی با آن امری اخلاقی، منطقی و درعینحال انقلابی حسوب میشود.
Mehran
فرمانروا ازآنجاکه مشروعیتش را از خداوند گرفته بود، فقط به او پاسخگو بود.
Mehran
پادشاه به حول و قوۀ الهی «ظلالله» یا «سایۀ خدا» بود بر سر رعیت و کل مملکت. هرچه اعلیحضرت اراده میکردند بهترین تصمیمات، هر نظری که «قبلۀ عالم» داشتند بهترین نظرها، و هر سیاست و تدبیری که بر ذهن «معظمله» خطور میکرد بینظیر، تاریخی و دورانساز بود و برای هفتهها و ماهها مطبوعات، رادیو و تلویزیون، رجال، مسئولان مملکتی و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی کشور پیرامون ابعاد و اهمیت تاریخی آن تصمیم یا اظهارنظر سخنرانی و قلمفرسایی میکردند
Mehran
اومانیزم یا «انسانمحوری» در سادهترین شکلش یعنی محور قرار دادن انسان.
شاید بتوان اومانیزم را اساسیترین و برجستهترین نقطۀ عزیمتِ رنسانس از فلسفه، باورها و بنیانهای اعتقادی قرونوسطی دانست. هیچیک از دستآوردهای رنسانس به اندازۀ اومانیزم اهمیت نداشت. مرز میان جهان قرونوسطی و جهان جدید را اومانیزم شکل میداد.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
طبیعی است تمدنی که در گذشته (و البته امروز) بهجز تجاوز، استعمار و استثمار دستاورد دیگری نداشته و امروز هم با انواع بحرانهای اخلاقی، ارزشی، هویتی و اقتصادی روبهروست آیندهٔ آن هم بهجز سقوط و تباهی کامل چیز دیگری نمیتواند باش
علی
او در پاسخ به یکی از مخالفان سرسختش جملهای نوشت که بعدها به صورت یکی از «شعارها» های آزادیخواهان و انقلابیون فرانسه درآمد: «من با هیچیک از عقاید شما موافق نیستم، اما حاضرم تا پای مرگ از حق آزادی بیان برای ما و شما دفاع کنم.»
Mehran
از دید لوتر و پیروانش، و نیز بسیاری از معتقدان به خود کلیسای کاتولیک، روحانیتی که در ابتدا برای هدایت مؤمنان شکل گرفت اینک آن چنان مقتدر شده بود که دیگر صرفاً راه را نشان نمیداد، بلکه آن را تعیین میکرد و در حقیقت جای خود خدا مینشست.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
حکومتی مشروع است که حقانیتش را از کلیسا بگیرد. بدین ترتیب او نه به پارلمان و نه به هیج مرجع و نهاد دیگری برای مشروعیتبخشی به پادشاه اعتقاد نداشت. ازآنجاکه پادشاه یا حاکم، به زعم بودِن، مشروعیتش را از خداوند میگرفت بنابراین در قبال سیاستهایش مجبور به پاسخگویی نه به مردم بود و نه به هیچ نهاد و مرجع دیگر. او پادشاه را خدمتگزار کلیسا میشمرد، اما درعینحال میگفت حاکم نسبت به مردم هم وظایفی دارد. بودِن معتقد بود که پادشاه باید عادلانه حکومت کند، اما اگر حکومتش ظالمانه بود مردم بههیچروی مجاز نیستند علیه وی دست به قیام بزنند.
Mehran
مارکسیستها با غرب مخالفت میورزیدند چون آن را نماد سرمایهداری، استثمار، بهرهکشی انسان از انسان و امپریالیزم میدانستند. اما اسلامگرایانی که بعد از انقلاب در ایران به قدرت رسیدند مشکلشان با غرب فقط محدود به نظام سرمایهداری نبود. آنان با غرب تضادهای عمیق ارزشی، معرفتی، فلسفی، هستیشناسانه و تمدنی هم داشتند. آنها با غرب بر سر تعاریفشان از انسان، تاریخ، جهان، هستی، ماوراءالطبیعه، خوشبختی، عقل، حق، باطل، حقوقبشر، خانواده، تکلیف، قانون، لیبرالیزم و تقریباً هر جنبۀ دیگری از باورهای بشری دچار اختلافنظر بودند.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
مهم نیست که واقعیت چه بوده و چیست، ما آن را برای خودمان به گونهای که با چهارچوبهای ذهنیمان از غرب همخوانی پیدا کند «تحریف» کردهایم.
علی
خداوند به زعم نیوتن نه مسیر حرکت این سیاره یا آن یکی را تعیین میکرد و نه اراده میکرد که خورشید سر جایش بایستد.
Mehran
در طول تاریخ کسانی که واجد صفات اخلاقی بودهاند همانقدر در میان مسلمانان و یهودیها ظهور کردند که در میان مسیحیان.
Mehran
در آن زمان بهکارگیری ادبیات و اصطلاحات چپگرایانه و گفتمان غربستیزی نوعی «پز» اجتماعی و نماد روشنفکری تلقی میشد.
tabestoon
یکی از حوزههایی که ادبیات چپگرایانۀ حزب توده تحولی بنیادین در آن ایجاد کرد نگاه ایرانیان به غرب بود. نهتنها آن نگاه مثبت و الهامبخشی که نخبگان ما قبلاً نسبت به مغربزمین پیدا کرده بودند به کل و به جزء و به اصل و به فرع از میان رفت، بلکه در جهانبینی جدید غرب به مظهر پستی و پلیدی، استثمار، استعمار، ظلم و غارتگری تبدیل شد. غرب دیگر نهتنها هیچ نکتۀ مثبت و ارزشمندی برای نخبگان ایرانی نداشت، که عامل توسعهنیافتگی و عقبماندگی ما و دیگر کشورهای جهان سوم در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین بود.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
فیالواقع، و باز برخلاف آنچه تبلیغ شده است، مردم ایران اساساً هیچ ضدیتی با غرب و حتی آمریکا نداشتند. مردم که جای خود دارد، هیچیک از جریانهای سیاسی معارض با رژیم شاه اعم از مارکسیست یا اسلامگرا، خواهان قطع رابطه با آمریکا یا اروپا (به عنوان مظاهر غرب و نظام سرمایهداری) نبودند، چه رسد به اینکه شعار مبارزه با آنها را سر بدهند. اگر نگاهی به رفتار مردم با دهها هزار اروپایی و بهخصوص آمریکایی که در دوران انقلاب در ایران زندگی میکردند بیندازیم به این نکته اذعان خواهیم کرد. علیرغم همۀ هرجومرجها، بههمریختگیها و آشفتگیهایی که در دوران انقلاب در کشور حاکم شد و علیرغم آنکه در مقاطعی دیگر نیروی پلیس و امنیتی برای مراقبت و محافظت از خارجیها وجود نداشت، حتی یک بار هم آمریکاییها مورد تعرض مردم قرار نگرفتند. این در حالی بود که ساکنان اصفهان، تهران یا شیراز میدانستند بسیاری از آمریکاییهایی که در کنارشان زندگی میکنند در ارتش و صنایع نظامی مشغول به کارند. شهروندان اروپایی و آمریکایی به کنار، حتی یکی از مؤسسات یا شرکتهای پرشمار غربی مورد تعرض قرار نگرفت
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
تکهٔ شرقی که به امپراتوری بیزانس معروف است شامل شرق اروپا، مناطق شرقی و جنوبی دریای مدیترانه، آسیای صغیر (ترکیهٔ امروزی)، یونان، بخشهایی از بالکان، گرجستان، ارمنستان، اوکراین، صربستان و...میشد و تکهٔ غربی نیز مناطق جنوب، غرب و شمال اروپا را در بر میگرفت. از دامن «روم شرقی» یا بیزانس نهایتاً کلیسای ارتدوکس برخاست، درحالیکه بخش غربی امپراتوری روم بهتدریج به قلمرو بزرگ کلیسای کاتولیک به زعامت پاپ تبدیل شد.
علی
در حقیقت یکی از دلایل تاریخی «غربی شدن غربیها» و چیرگی آنها بر شرق، موفقیتشان در دریا بود. برخلاف باور بسیاری از ما که سلطهٔ غربیان را ناشی از انقلاب صنعتی و گسترش اروپا در پرتو این تحول میدانیم واقعیت آن است که چیرگی آنان بر ما قرنها قبل از آن و کموبیش از زمانی پایه گذاشته شد که غربیها توانستند در دریا بر ما مسلط شوند. در حقیقت پرتغالیها در حدود سه قرن قبل از انقلاب صنعتی توانسته بودند از طریق دریا به شرق آمده و مناطقی را در خلیجفارس، از جمله جزیرهٔ قشم (احتمالاً هرمز) به اشغال خود درآورند. موفقیت غربیها در دریا درعینحال یکی از دلایل به وجود آمدن رنسانس هم است.
علی
لغات و اصطلاحاتی همچون «صفر»، «لگاریتم»، «الجبرا» (جبر)، «شیمی» (کیمیا)، «الکحل» (الکل)، «الگوریتم» (الخوارزمی)، «اسطرلاب» و...که امروزه در زبانهای اروپایی عیناً با همان تلفظ عربیشان یا با اندکی تغییر به کار میرود نشاندهندهٔ عمق تأثیر فرهنگ و تمدن اسلام در اروپاست.
علی
خمیرمایهٔ اصلی بسیاری از اندیشههای عصر رنسانس در حقیقت از دو تمدن یونان و روم باستان میآمد
علی
نهتنها فلسفه، ادبیات، هنر و حتی بسیاری از باورهای خرافی رنسانس، که حتی باورهای اومانیستی و انسانگرایانهٔ آن هم ریشه در تمدنهای گذشته داشت
علی
حکایت ما و غرب را با اندکی تسامح میتوان در زمره روابط عشق و نفرت طبقهبندی کرد؛ از یکسو سرشار از عشق و علاقه است و از سویی دیگر آکنده از انزجار. بخش عشق و علاقهاش متوجه آن قسمت از رفتارها و هنجارهای اجتماعی ما میشود که کموبیش الگوبرداری شده و برگرفته از غرب است و بخش نفرت آن شامل بغض و کینهٔ عمیق سیاسی است که به شکل منظم نسبت به غرب ابراز میکنیم. از یکسو بسیاری از هنجارهای رفتاری ما الهامگرفته و متأثر از نرمهای غربی است و از سویی دیگر انکار و نفی غرب گفتمان رسمی سیاسی و اجتماعی ما را تشکیل میدهد، و این همان رابطهٔ عشق ـ نفرت است که به آن اشاره داشتیم
احسان رضاپور
شاه هر سیاستی که اعمال میکرد نادرست، غیرملی، خائنانه، ریاکارانه، خلاف مصالح و منافع ملی بود و به دستور اربابان غربیاش و در جهت تحقق منافع آنها انجام داده بود. از ایجاد نیروگاه اتمی بوشهر گرفته (که در دوران انقلاب یکی از بزرگترین مظاهر خیانت رژیم شاه تلقی میشد) تا احداث صنایع بزرگ فولاد، پتروشیمی، ذوبآهن، ماشینسازی تا گسترش عظیم ارتش و مسلح کردن آن به پیشرفتهترین تجهیزات نظامی، تا اصلاحات ارضی (تقسیم زمینهای اشراف و ملاکین بزرگ میان کشاورزان بیزمین)، تا ایجاد سپاهدانش (اعزام دیپلمههای کشور به روستاها بهمنظور سوادآموزی در دوران خدمت سربازیشان)، تا اعطای حق رأی و حق طلاق به زنان تا...جملگی خیانتآمیز و علیه پیشرفت و ترقی واقعی کشور تعریف میشد.
احسان رضاپور
ایران اسلامی هویت خودش را در تضاد و تقابل و در «غیر» سازی با «دیگری» به نام آمریکا تعریف میکند. اگر «اهریمن» ، سیاهی به نام آمریکا نباشد، در آن صورت «فرشته»ای به نام ایران اسلامی نمیتواند معنا و مفهوم پیدا کند. ایران اسلامی نیاز به عنصر «آمریکاستیزی» دارد تا از رهگذر آن هویت بیابد، همانطورکه اسلامگرایان به نفی غرب نیاز دارند تا هویت تمدنی برتر خویش را شکل دهند.
y
غربستیزی همراه با مارکسیزم وارد ایران شد، اما یکی از شگفتیهای تاریخ معاصر ما آن است که این گفتمان مورد استقبال جریانها و شخصیتهای مذهبی قرار گرفت. استقبال که جای خود داشت، غربستیزی بهتدریج در میان جریانهای مذهبی رادیکال، مبارز و انقلابی در قالب یک تفکر و جهانبینی اسلامی بازتولید شد.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
چهرههای انقلابی و اثرگذار اسلامی هم در سالهای مقارن با انقلاب تحت تأثیر ادبیات مارکسیستی بودند؛ برجستهترین آنها مرحوم دکتر علی شریعتی بود که بهدرستی «ایدئولوگ انقلاب اسلامی» و «معلم انقلاب اسلامی» لقب گرفت. گفتمان اسلامی دکتر شریعتی که هزاران تحصیلکرده، دانشجو، دانشگاهی و حتی بسیاری از روحانیان انقلابی و مبارز را شیفتۀ خود کرده بود، سرشار از آرای انقلابی مارکسیستی علیه غرب و نظام سرمایهداری حاکم بر آن بود.
کاربر ۱۳۹۸۷۷۳
حجم
۲۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۹۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۷۲,۵۰۰
تومان