بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تو این فکرم که تمومش کنم | طاقچه
تصویر جلد کتاب تو این فکرم که تمومش کنم

بریده‌هایی از کتاب تو این فکرم که تمومش کنم

نویسنده:ایان رید
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۳۲ رأی
۳٫۵
(۳۲)
فدا کردن خلوت و استقلال ازخودگذشتگیِ به‌مراتب بزرگ‌تری است از آن‌چه اغلب می‌پنداریم. شکی نیست که شریک شدن خانه و زندگی از تنها بودن دشوارتر است. در حقیقت زندگی مشترک در عمل غیرممکن به نظر می‌رسد، این‌طور نیست؟ این‌که کسی را پیدا کنید و تا آخر عمر با او زندگی کنید؟ با او پیر شوید و تغییر کنید؟ هر روز جلو چشم‌تان باشد و به نیازها و خلق‌وخویش توجه کنید؟
ali fattahi
تو این فکرم که تمومش کنم. از لحظه‌ای که این فکر به ذهن آدم خطور می‌کند، دیگر به‌آسانی دست از سرش برنمی‌دارد. مثل کنه می‌چسبد. برای خودش جا خوش می‌کند. ماندگار می‌شود. تمام افکار و اعمال‌مان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. کار چندانی هم ازم ساخته نیست. حرفم را باور کنید. خلاصی از دستش ممکن نیست. چه دوست داشته باشم، چه نداشته باشم. هر جا بروم این فکر لعنتی هم آن‌جاست. وقتی غذا می‌خورم، وقتی به رخت‌خواب می‌روم، وقتی می‌خوابم، وقتی بیدار می‌شوم. همیشه آن‌جاست. همیشه.
Fatemeh
فکر می‌کنم بیش‌ترین انتظارم از شریک زندگیم این است که من را همان‌طور که هستم بشناسد. بهتر از هر کس دیگری و حتی بهتر از خودم. اصلاً مگر برای همین نیست که به همدیگر متعهد می‌شویم؟
زهرا غفاری
قبل از من هم خیلی‌ها همین حرف‌ها رو زده‌ند
Zohreh Esfahani
مدت زیادی نیست که این موضوع ذهنم را درگیر خودش کرده. فکر تازه‌ای است، اما انگار همیشه پسِ ذهنم بوده. از کِی شروع شد؟ اگر این فکر نه حاصل کشمکشی درونی، بلکه از قبل و به طور نارس در ذهنم کاشته شده باشد چی؟ آیا ناگفته ماندن یک فکر به معنای از دست دادن بداعتش است؟ شاید من همیشه از وجودش آگاه بوده‌ام. شاید از اول هم قرار بوده همه‌چیز همین گونه تمام شود.
maha
چه‌طور می‌شود که بوی خطر را احساس می‌کنیم؟ کدام نشانه‌ها در مورد خطراتی که سر راه‌مان قرار می‌گیرند هشدار می‌دهند؟ غریزه همیشه پیش از عقل و منطق نهیب‌مان می‌زند.
یك رهگذر
فکر می‌کنم بخش عمده‌ای از شناخت ما از دیگران، نه براساس گفته‌های‌شان که براساس مشاهده‌ی خودمان است.
یك رهگذر
هر وقت کسی می‌گوید از دیدارتان خوش‌وقتم، تقریباً می‌توانید مطمئن باشید فکرش جای دیگری است، مثلاً ظاهرتان را قضاوت می‌کند. احساس «خوش‌وقتی» هرگز آن چیزی نیست که در آن لحظه احساس یا به‌اش فکر می‌کنند، صرفاً چیزی است که به زبان می‌آورند و ما هم گوش می‌دهیم.
یك رهگذر
اگر عذابی که گرفتارش‌ایم با مرگ به پایان نرسد، چه؟ از کجا می‌توانیم بفهمیم؟ اگر وضع‌مان بعد از مرگ بهتر نشد، چه؟ اگر مرگ راه فرار نباشد، چه؟ اگر کرم‌ها بعد از مرگ همچنان به خوردن گوشت و پوست‌مان ادامه دهند و ادامه دهند و ادامه دهند، درحالی‌که در تمام این مدت حضورشان را روی تن‌مان حس می‌کنیم، چه؟ این احتمال‌ها بدجوری مرا می‌ترساند.
Sima.zr
“اگر به‌راستی به دنبال شناخت خودمان هستیم، چاره‌ای نداریم جز این‌که از خودمان آغاز کنیم و اولین قدم برای دست یافتن به این منظور پرسش از خود است.”
niloufar.dh
“تو همان انسان جدید هستی. نمی‌توان فراموش کرد خوشمزگی‌اش را، طعمی خاص. نوبت جبران توست.”
niloufar.dh
ترس اگر مداوا نشود، عفونت می‌کند. درست مثل کهیر.
niloufar.dh
مهم‌ترین چیزها در زندگی همان‌هایی‌اند که پیوسته نادیده گرفته می‌شوند. تا این‌که سرانجام موقعیتی نظیر این پیش می‌آید و دیگر نمی‌توان نادیده‌شان گرفت.
niloufar.dh
ما به همه‌جا سرک کشیده‌ایم و دیگر جایی برای رفتن نمانده. این همان مدرسه‌ی همیشگی است. هیچ فرقی با گذشته نکرده. ما نمی‌توانیم دوباره به طبقه‌ی بالا برگردیم. نمی‌توانیم. سعی‌مان را کردیم، حقیقتاً تمام سعی‌مان را کردیم. دیگر چه‌قدر می‌توانیم این رنج‌وعذاب را تاب بیاوریم؟ ما این‌جا می‌نشینیم. این‌جا. خیلی وقت است که این‌جا نشسته‌ایم.
niloufar.dh
آدمی که چیزی از خودش نداره، چیزی هم برای از دست دادن نداره.
زهرا غفاری
هربار که خاطره‌ای تداعی می‌شه، تغییر می‌کنه چون یه امر مطلق نیست. داستان‌هایی که براساس واقعیتند، معمولاً با تخیل نقاط مشترک بیش‌تری دارند تا با واقعیت.
زهرا غفاری
همیشه یه قسمتی از خاطره، داستان یا رویداد هست که فراموش می‌شه. حالا هر قدر هم که استثنایی و خاص باشه. هیچ کاریش هم نمی‌شه کرد، همینه که هست.
زهرا غفاری
چه کاری ازمان برمی‌آید وقتی همیشه تنهاییم؟ وقتی هیچ‌کس دوروبرمان نیست و هرگز هم نخواهد بود؟ در چنین شرایطی زندگی چه معنایی خواهد داشت؟ آیا اصلاً معنایی خواهد داشت؟
Qazal Azady
موضوع فقط این نیست که ما قادر به پذیرش و ابراز عشق نیستیم یا توان تجربه کردنش را از دست داده‌ایم. سؤال اساسی این‌جاست که با چه کسی؟ وقتی هیچ‌کس دوروبرمان نیست؟ این است که برمی‌گردیم سرجای اول‌مان. به سؤالی که در ذهن داریم. همان سؤال قدیمی. دست‌آخر مسئولیتش با خود ماست. چه تصمیمی می‌گیریم؟ ادامه دهیم یا نه؟ همچنان پیش برویم؟ یا…؟
Qazal Azady
چه چیزی این بالماسکه را سرپا نگه داشته؟ چه چیزی به زندگی معنا می‌دهد؟ چه چیزی به زندگی عمق و شکل می‌دهد؟ سرآخر مرگ سراغ همه‌ی ما می‌آید. پس چرا به جای آن‌که آمدنش را جلو بیندازیم، دست‌به‌سینه منتظرش می‌مانیم؟
Qazal Azady
سؤال‌ها همیشه از جواب‌ها مهم‌ترند.
amin azadi
چیزی که مرا از کوره به درمی‌برد، خواندن فقط به خاطر خواندن است
Zohreh Esfahani
“معنای وجود من در پرسشی است که زندگی برایم مطرح کرده است. یا برعکس، من خود پرسشی هستم که برای دنیا مطرح شده‌ام و باید پاسخم را با جهان در میان بگذارم. در غیر این صورت به پاسخ دنیا وابسته خواهم بود.”»
nazi_sfy
جیک یک‌بار گفت «مواقعی هست که یه فکر به حقیقت و واقعیت نزدیک‌تره تا یه عمل. تو می‌تونی هر چی دلت خواست بگی، می‌تونی هر کاری دلت خواست بکنی، اما نمی‌تونی به خودت دروغ بگی.»
maha
آدمی که چیزی از خودش نداره، چیزی هم برای از دست دادن نداره.
maha
فکر می‌کنم بخش عمده‌ای از شناخت ما از دیگران، نه براساس گفته‌های‌شان که براساس مشاهده‌ی خودمان است.
maha
جیک یک‌بار گفت هر وقت کسی می‌گوید از دیدارتان خوش‌وقتم، تقریباً می‌توانید مطمئن باشید فکرش جای دیگری است، مثلاً ظاهرتان را قضاوت می‌کند. احساس «خوش‌وقتی» هرگز آن چیزی نیست که در آن لحظه احساس یا به‌اش فکر می‌کنند، صرفاً چیزی است که به زبان می‌آورند و ما هم گوش می‌دهیم.
maha

حجم

۱۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۵ صفحه

حجم

۱۷۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۲۵ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان