دیوید لینچ
دیوید لینچ با نام اصلی دیوید کیث لینچ (David Keith Lynch) متولد ۲۰ ژانویهی ۱۹۴۶ در شهر میزولای ایالت مونتانا در آمریکاست. کارگردانی صاحبسبک و مؤلف که فضای سوررئال و آمیخته با رویا و خیال فیلمهایش، امضای ویژهی سبک هنری او در دنیای هنر هفتم است و بسیاری از عاشقان و دنبالکنندگان حرفهای سینما را به تأمل در کارهایش واداشته. پدر لینچ پژوهشگر کشاورزی بود و بر روی درختان و انواع گونههای گیاهی مطالعه میکرد، بنابراین بیشتر کودکی دیوید در جنگلها و مراتع سپری شد؛ محیطی که به او امکان خیالپردازی میداد و بیشتر رویاهایش را در آنجا میساخت. او و یک همکلاسی دیگرش تنها کسانی بودند که از دبیرستان راهی آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا شدند و همین زمان بود که لینچ بهتدریج وارد دنیای فیلمسازی شد. فیلمهایی که با الهام از مشاهدات و تجربههای کودکی او از سفر و جابهجاییهای مداوم در ایالتهای آمریکا به سبب شغل پدرش، حس و حال ویژه و رویاگونهای دارند و حالوهوای برخی از آنها ازجمله نخستین فیلمش، کلهپاککن (Eraserhead) بهقدری انتزاعی است که تجربهی تماشایش شبیه کابوسی نامفهوم و خوابی آشفته است. این حد از انتزاعی بودن و ابهام از نظر او هیجانانگیز و سبب همدلی مخاطب با فیلم میشود؛ زیرا به بیننده اجازه میدهد که تخیلش را بیشتر درگیر کند و روند داستان و پایان آن را مطابق میل و درک خود دریابد و تغییر دهد. لینچ به غیر از فیلمسازی در موسیقی و نقاشی هم دستی بر آتش دارد؛ اما به آنها به چشم امکاناتی تعالیبخش و تسکیندهنده نگاه میکند که لزوماً قرار نیست نتیجهای قابل ارائه به عموم داشته باشند.
مضامین عمدهی فیلمهای لینچ تنهایی، توهم، سرگردانی و زندگی در دنیایی میان خوابوبیداری است و مشخص است که چنین فیلمهایی بهرغم جلب توجه منتقدین و اهالی حرفهای سینما، شانس چندانی در گیشه و جذب مخاطب ندارند، اما فرصتی برای تأمل و درنگ در پیچیدگیهای روان و فکر آدمی پدید میآورند. در ادامه به معرفی برخی از مهمترین و پرافتخارترین فیلمهای لینچ میپردازیم.
معروفترین فیلمهای دیوید لینچ
فیلم کله پاککن (Eraserhead) اولین فیلم بلند دیوید لینچ محصول سال ۱۹۷۷ است که در فضایی وهمآلود و بهصورت سیاهوسفید فیلمبرداری شده است. این فیلم داستان مردی به نام هنری اسپنسر را روایت میکند که در منطقهی صنعتی متروکی همراه با فرزند ناقصالخلقهاش زندگی میکند و درگیر توهمات و خیالات پیچیدهی خودش است.
مرد فیلنما (The Elephant Man) محصول سال ۱۹۸۰ به کارگردانی دیوید لینچ و فیلمنامهای مشترک با کریستوفر دی وور و دیوید بِرگْرِن، با فضاسازی گوتیک و ویکتوریاییاش، داستان مردی به نام جان مِریک را روایت میکند که بهدلیل رشد بیرویهی استخوانهای صورتش، چهرهای عجیب و نامتعارف پیدا کرده و به همین دلیل تبدیل به پدیدهای پولساز برای برای فروشندهای دورهگرد شده است. اما پزشک جراحی تلاش میکند او را از این وضعیت نجات دهد و درمییابد که جان علیرغم ظاهر خشنش، قلبی مهربان و رئوف و روحی بزرگ دارد. این فیلم برندهی جایزهی بهترین فیلم جشنوارهی سزار فرانسه سال ۱۹۸۲ و نامزد دریافت جوایز متعدد دیگر از جشنوارههای بفتا، گلدنگلوب و اسکار نیز بوده است.
مخمل آبی (Blue Velvet) محصول سال ۱۹۸۶ به کارگردانی و نویسندگی دیوید لینچ، داستان مردی است که روزی بهطور اتفاقی گوش بریدهی انسانی را در مزرعهای پیدا میکند و این قضیه پای او را به ماجرای گروگانگیری عجیب و پیامدهایی بسیار عجیبتر و پیچیدهتر باز میکند. این فیلم نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۸۷ بوده است.
توئین پیکس (Twin peaks) محصول سال ۱۹۹۰، مجموعهی تلویزیونی در ژانر جنایی است که ماجرای وقوع قتل دختری جوان به اسم لورا پالمر را در شهر خیالی توئین پیکس روایت میکند. قتلی که پای افبیآی را به این شهر باز میکند و چالشهایی را برای تحقیق پیرامون این پرونده ایجاد میکند. این سریال که حاصل همکاری دیوید لینچ و مارک فراسْت بود در سه فصل ساخته شد که فصل سوم آن پس از وقفهای ۲۵ساله به ادامهی ماجرای رسیدگی به پروندهی قتل میپردازد و میتواند پیشنهاد جالبی برای علاقهمندان به ژانر جنایی و معمایی باشد. این سریال توانست برندهی جایزهی بهترین سریال جشنوارهی گلدنگلوب شود. لینچ در سال ۱۹۹۲ نسخهی سینماییای هم از این سریال با عنوان آتش با من راه برو (Fire walk with me) ارائه کرد که به وقایع قبل از قتل لورا پالمر و روزهای پایانی زندگی او تا روز مرگش اشاره میکند. این فیلم نامزد دریافت نخل طلای جشنوارهی کن در سال ۱۹۹۲ شد.
وحشی در قلب یا از ته دل وحشی (Wild at heart) محصول سال ۱۹۹۰ به کارگردانی دیوید لینچ و نویسندگی مشترک او و بری گیفورد است. فیلمی که داستان عشق پرماجرای دو جوان به نامهای سِیلر و لولا و تلاش آنها برای فرار از دست قاتلانی را که مادر لولا اجیر کرده است نشان میدهد و بار دیگر دنیای تاحدودی وحشی و جنونآمیز و پر از مناسبات عجیبوغریب ذهن لینچ را نمایندگی میکند. این فیلم برندهی نخل طلای جشنوارهی کن ۱۹۹۰ بوده است.
بزرگراه گمشده (Lost Highway) محصول سال ۱۹۹۷ به کارگردانی و نویسندگی دیوید لینچ است که ماجرای ساکسیفوننواز جوانی به اسم فرد مادیسون را روایت میکند. مادیسون نوارهای ویدئویی مرموزی دریافت میکند که محتوای آنها تصاویری از او و همسرش در خانهشان است. دریافت این ویدئوها بهشدت فرد را عصبی میکند تا اینکه روزی ویدئویی را میبیند که او را بر سر جسد زنش نشان میدهد و باعث میشود فرد علیرغم ادعای بیگناهیاش به زندان برود و آنجا دچار چالشهای روانی پیچیدهای شود. تجربهی تماشای این فیلم مثل دیدن خوابی پریشان و زیستن در جهانی مابین تخیل و واقعیت است.
داستان استریت (Straight Story) محصول سال ۱۹۹۹ به کارگردانی دیوید لینچ و فیلمنامهای از مری سويينی و جان روچ است و فضایی متفاوت با دیگر فیلمهای لینچ دارد. این فیلم که براساس داستانی واقعی ساخته شه، ماجرای پیرمرد ۷۳سالهای به نام آلوین استریت را روایت میکند که تصمیم میگیرد برای دیدار با برادر بیمارش سوار بر ماشین چمنزنی از ایالت آیوا به ویسکانسین برود. او در طول این سفر فرصت همراهی و معاشرت با افراد مختلفی را پیدا میکند و داستان فیلم با همین گفتوگوهای بهظاهر ساده اما بهشدت انسانی و عمیق پیش میرود. این فیلم در بخشهای مختلف جشنوارههای اسکار و گلدنگلوب و کن نامزد دریافت جوایزی شده است.
جاده مالهالند (Mulholland Drive) محصول سال ۲۰۰۱ به نویسندگی و کارگردانی دیوید لینچ، توانست او را نامزد دریافت اسکار بهترین کارگردانی و موفق به دریافت جایزهی بهترین فیلم خارجی زبان جشنوارهی سزار فرانسه و بهترین فیلمنامهی جشنوارهی گلدنگلوب سال ۲۰۰۲ کند. این فیلم ماجرای تصادف رانندگی زنی به اسم ریتاست که منجر به آشنایی و دوستی او با دختری به اسم بتی میشود. ریتا که حافظهی خود را از دست داده به کمک بتی تلاش میکند واقعیت و علت تصادف را بفهمد و تلاش برای کشف راز، سرآغاز ماجراها و معماهای این فیلم است.
شایان ذکر است که جنیفر لینچ، دختر دیوید لینچ هم در عرصهی فیلمسازی فعال است و فیلمهای مثل اسیر (Chained) محصول سال ۲۰۱۲ و فیلم نظارت (Surveillance) محصول سال ۲۰۰۸ در ژانر جنایی را در کارنامهی خود دارد.
معرفی کتاب صید ماهی بزرگ؛ اثر دیوید لینچ
دیوید لینچ در کتابی با عنوان صید ماهی بزرگ تجارب چندینسالهی خود از پرداختن منظم و مستمر به مراقبه را با دیگران به اشتراک گذاشته و در بنیادی هم که با هدف آموزش مراقبه و تمرینهای تمرکز تأسیس کرده است، مشغول به آموزش و ترویج بهرهبردن از آثار مطلوب مراقبه است. او کماکان به عادت انجام تمرینهای مراقبه پایبند بوده و آن را عاملی برای پرداختن به درون آدمی و منبع خلاقیت خویش میداند. این کتاب را نشر بیدگل با ترجمهی علیظفر قهرمانینژاد منتشر کرده است. انتشارات ماهآوا نیز نسخه صوتی کتاب صید ماهی بزرگ را با صدای دلنشین رضا عمرانی تولید و منتشر کرده.
همچنین پیشنهاد میکنیم برای آشنایی بیشتر با دیوید لینچ و سبک فیلمسازی او کتاب گفتوگو با دیوید لینچ را مطالعه کنید. این اثر، مجموعهای از مصاحبههای لینچ با روزنامهها و مجلات مختلف است که نشر شورآفرین با ترجمهی آرمان صالحی منتشر کرده است.