اریک رومر
زندگینامه و معرفی کتابهای اریک رومر
اریک رومر (Éric Rohmer) یکی از کارگردانان و نویسندگان برجستهی سینمای فرانسه و همچنین یکی از مهمترین چهرههای جنبش موج نو به شمار میرود. او با شکستن قواعد سنتی روایت و استفاده از سبکها و تکنیکهای جدید در فیلمهایش، باعث ایجاد تغییر و تحولات بسیاری در سینما شد و بر نسلهای بعدی کارگردانان تأثیرات گسترده و عمیقی گذاشت. اریک رومر با کاوش در روابط انسانی و احساسات عمیق، داستانهایی ماندگار آفرید و نشان داد که گاهی توجه به جزئیات، تمام چیزی است که برای خلق یک فیلم برجسته به آن نیاز داریم.
بیوگرافی اریک رومر
اریک رومر با نام اصلی ژان ماری موریس هنری شیرر در سال ۱۹۲۰ و در شهر نانسی، فرانسه به دنیا آمد. تا اوایل دههی بیست زندگی اریک رومر، سینما چیزی نبود که جای بزرگی از زندگیاش را به خود اختصاص داده باشد. او در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمده بود که به هنر، موسیقی، تئاتر و ادبیات اهمیت میدادند؛ ولی رومر خود میگوید که چندان به سینما نمیرفتند و وقتی به خاطرات کودکی خود نگاه میکند، یادش نمیآید که اصلاً فیلمی تماشا میکرده است یا نه. او تحصیلات خود را در پاریس گذراند و دانشآموز بسیار نمونهی بود. تنها مشکلی که رومر با آن مواجه بود این بود که بهخاطر خجالتیبودنش، نمیتوانست در آزمونهای شفاهی بهخوبی آزمونهای کتبی عمل کند و معمولاً بهخاطر ناتوانیاش در خوب سخنگفتن معدلی که واقعاً حقش بود را به دست نمیآورد. خجالتیبودن او تا آخر عمرش در شخصیت او باقی ماند. او هرگز به رسانهها از زندگی شخصیاش چیز زیادی نمیگفت و گاه حتی اطلاعات مختلفی از خودش میداد. مثلاً او دو تاریخ تولد متفاوت از خودش ارائه داده بود. یک بار هم گفته بود که محل تولدش شهر تولوز است، نه نانسی.
در آغاز جوانی، اریک رومر مدتی بهعنوان معلم در شهر کلرمون-فران کار کرد. اما این شغل، روح جستوجوگر و خلاق او را راضی نمیکرد. در اوایل دههی ۱۹۴۰ میلادی، او تصمیمی جسورانه گرفت، شغل خود را رها کرد و راهی پاریس شد تا در قلب فرهنگی فرانسه زندگی جدید و مستقلی برای خود بسازد. پاریس، با حالوهوای پرجنبوجوش و غنی از هنر و اندیشه، بستر مناسبی برای رشد علایق او فراهم کرد. رومر در این شهر توانست علاقهی دیرینهی خود به نوشتن را بهطور جدیتر دنبال کند. او وارد دنیای روزنامهنگاری شد و قلم خود را بهعنوان ابزاری برای بیان ایدهها و دیدگاههایش به کار گرفت. روزنامهنگاری برای رومر تنها یک شغل نبود؛ بلکه پلی بود برای ورود به فضای بزرگتر فرهنگ و هنر. او همچنین در آن زمان کتابی به نام «الیزابت» نوشت و با اسم مستعار «گیلبرت کوردیه» آن را به چاپ رساند.
رومر در پاریس، علاوه بر کار روزنامهنگاری، به جامعهی روشنفکران آن زمان نزدیک شد و با چهرههای برجستهای در ادبیات، سینما و هنر آشنا شد. او همیشه برای تماشای فیلمهای مختلف به «سینماتک فرانسه» میرفت و همان جا بود که با افراد سرشناس دیگری از جمله ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو و ژاک ریوت آشنا شد و با آنها رابطهای دوستانه برقرار کرد. از آنجا به بعد، علاقه به سینما کمکم در قلب رومر شکل گرفت و او حتی شروع به نوشتن مقالات مختلفی دربارهی سینما کرد. او بهطور مرتب از فیلمهایی که میدید مینوشت و آنها را با نگاهی انتقادی توصیف میکرد.
در سال ۱۹۵۰، اریک رومر نخستین گامهای خود را برای تبدیلشدن به یک منتقد سینما برداشت. او همراه با دوستان و همکاران برجستهای مانند ژاک ریوت و ژان لوک گدار، مجلهای سینمایی به نام گزت دو سینما (La Gazette du Cinéma) راهاندازی کرد. اگرچه عمر این مجله کوتاه بود و تعداد کمی شماره از آن منتشر شد، اما مقالاتی که در همان مدت محدود به چاپ رسیدند، توجه بسیاری را به خود جلب کردند. این نوشتهها که از سوی افرادی با بینش عمیق و نگاه تازه به سینما نگاشته شده بودند، نهتنها بسیار جذاب و خواندنی بودند، بلکه مبنای شکلگیری جریانهای فکری جدید در نقد سینما شدند. گزت دو سینما بهنوعی آغازگر مسیری بود که بعدها به تولد موج نوی سینمای فرانسه انجامید. درست یک سال بعد از توقف چاپ گزت دو سینما، اریک رومر به همراه دوستانش به سراغ کار بر روی مجلهی دیگری رفتند که کَیه دو سینما (Cahiers du Cinéma) نام داشت. کارکردن در این مجله باعث شد تا اریک رومر حتی بیشازپیش جایگاه خود را بهعنوان یک منتقد سینما در جامعه تثبیت کند. سبک نوشتاری او با دیگر منتقدانی که در آن مجله کار میکردند تفاوت زیادی داشت. آنها معمولاً به سراغ نوشتن متنهای تهاجمی و بیش از اندازه انتقادی میرفتند؛ درحالیکه اریک رومر در نقدهای خود بیشتر از آنکه کسی را محکوم کند، به طرح پرسشهای گوناگون میپرداخت و دنبال علت و دلیل بود. او همچنین اغلب در نوشتن نقدهای خود از اول شخص مفرد استفاده نمیکرد و نگاهی محافظهکارانهتر از دیگران به سینما داشت. او از فیلمها با احترام سخن میگفت، عقیده داشت که تمام فیلمها با زحمت و هزینهی زیاد ساخته شدهاند و شایستهی تحسین هستند. او در سال ۱۹۵۶، سردبیری این مجله را برعهده گرفت و با کارهایی که در زمان سردبیری خود انجام داد باعث پیشرفت بیشتر مجلهی کَیه دو سینما شد. در همان زمان بود که اریک رومر این اسم مستعار را بهجای نام حقیقیاش برای خود برگزید و مقالات خود را با نام هنری اریک رومر به چاپ رساند. یکی از دلایل این کار این بود که خانوادهاش نگاه خوبی به سینما نداشتند و رومر نمیخواست آنها بدانند که او در یک مجلهی مربوط به فیلم مشغول به کار است.
ورود به عرصهی سینما
اریک رومر از سال ۱۹۵۰، با ساخت فیلمهای کوتاه، نخستین قدمهای جدی خود را در مسیر فیلمسازی برداشت. بااینحال، او با محدودیتهای مالی بسیاری مواجه بود و مجبور بود که از روشهای ساده و کمهزینه استفاده کند. رومر حتی اولین فیلم خود را با دوربینی ساخت که از دیگران قرض گرفته بود. بخش عمدهای از فیلمهای اولیهی او بر اساس داستانهایی بودند که در دوران نوجوانی یا جوانی نوشته بود. علاوهبر این، او گاهی به سراغ اقتباس از داستانهای نویسندگان محبوب خود میرفت. برای مثال، او یک بار فیلمی ۱۵ دقیقهای ساخت که بر اساس داستانی از ادگار آلنپو ساخته شده بود. این فیلمهای کوتاه، هرچند با امکانات محدود تولید میشدند، اما استعداد و سبک منحصربهفرد رومر را بهخوبی به تصویر میکشیدند. تجربیاتی که او این سالها به دست آورد، زمینهساز موفقیتهای بزرگتر او در آینده شدند و جایگاهش را بهعنوان یکی از چهرههای شاخص موج نوی سینمای فرانسه تثبیت کردند.
او اغلب برای ساخت فیلمهای خود به دنبال بازیگران شناخته شده نمیرفت. رومر، بیشتر به دنبال کسانی بود که در نقشهای خود «طبیعی» به نظر برسند. کسانی که با رومر کار میکردند، معمولاً وی را کارگردانی عجیب با افکاری منحصربهفرد و بزرگ توصیف میکردند. او از روشهای عجیبی برای پیدا کردن بازیگران مدنظر خود استفاده میکرد. بهطور مثال، یک بار بیرون از یک مدرسهی ابتدایی با یک بسته شکلات به دنبال کسی میگشت که بتواند نقش کودک داخل فیلم را بازی کند. او همچنین اغلب برای انتقال افکار خود به بازیگران با مشکل مواجه بود و نمیتوانست آنچه را که در ذهن داشت به خوبی بیان کند. چیزی که برای رومر بیش از هر مورد دیگری اهمیت داشت این بود که بازیگران بر روی صحنه راحت باشند و بهصورت کاملاً طبیعی و بهدوراز تصنع بازی کنند و در نقش خود فرو بروند.
آغاز شهرت
اریک رومر در طی سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۲ مجموعه فیلمی به نام «شش داستان اخلاقی» تولید کرد. او در این فیلمها به بررسی موضوعات اخلاقی، روابط انسانی و احساسیای پرداخت که افراد در زندگی روزمره با آنها سروکار دارند. فیلمهای این مجموعه عبارت بودند از: قصهای درمورد یک دختر، کلکسیونر، شب من نزد مود، زانوی کلر، عشق در بعدازظهر و داستان پاییز.
اریک رومر با ساخت این فیلمها مخاطبان و همچنین منتقدان سینما را مجذوب خود کرد و آنها را تحتتأثیر خلاقیت و نبوغ هنری خود قرار دارد. او با نگاهی ظریف و موشکافانه، انتخابهای اخلاقی شخصیتها را به تصویر کشید و از این طریق پیچیدگیهای درونی و بیرونی روابط انسانی را به مخاطب نشان داد. او در این فیلمها با استفاده از داستانی مینیمال و دیالوگهای معمولی، تصویری غنی از تعاملات انسانی ارائه داد. رومر شخصیتهایی خلق کرد که درگیر تضادهای درونی و انتخابهای دشوار بودند و این روایتها را با حساسیت خاصی به تصویر کشید که امضای هنری او در فیلمسازی شد. با ساخت این مجموعه، رومر تحسین بسیاری از منتقدان و علاقهمندان به سینما را برانگیخت و جایگاه خود را بهعنوان یکی از برجستهترین فیلمسازان معاصر تثبیت کرد. تأثیر این فیلمها فراتر از مرزهای فرانسه رفت و سینمای جهانی را نیز تحتتأثیر قرار داد. بسیاری از کارگردانان نسل بعد از سبک منحصربهفرد او الهام گرفتند؛ سبکی که در آن سادگی روایت با عمق فلسفی و روانشناختی همراه شده بود. مجموعهی شش داستان اخلاقی باعث شد که مخاطبان بیشتر با که خلاقیت، نبوغ و جهانبینی اریک رومر آشنایی پیدا کنند.
پس از یک وقفه و استراحتی کوتاه، اریک رومر در بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷ به سراغ ساخت مجموعه فیلم جدیدی رفت که «کمدیها و مثلها» نام داشت. این مجموعه، ادامهای بر نگاه خاص او به مسائل عاشقانه و اجتماعی بود. در این مجموعه، زنان نقش محوریتری داشتند و تمرکز داستانها عمدتاً بر چالشها، دغدغهها و انتخابهایی بود که زنان در زندگی روزمره با آنها روبهرو میشدند. رومر با دقت و حساسیت، مشکلات اجتماعی و فرهنگی را که در مسیر زندگی زنان تأثیرگذار بود، به تصویر کشیده بود. او این موضوعات جدی را با طنز ظریف و چاشنی کمدی همراه کرده بود که نهتنها باعث سرگرمی مخاطب میشد، بلکه درعینحال آنها را با عمیقترین مسائل فلسفی روبهرو میکرد.. او همچنان به ساختار روایی مینیمال و دیالوگهای دقیق و هوشمندانه وفادار مانده بود و با استفاده از شخصیتپردازیهای قوی، دست به خلق دنیایی زنده و ملموس زده بود. «کمدیها و مثلها» به همان اندازه که مجموعهی «شش داستان اخلاقی» موفقیت کسب کرد، توانست نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند. این مجموعه بار دیگر نشان داد که رومر، با نگاه خاص خود به زندگی و روابط انسانی، قادر است فیلمهایی خلق کند که فراتر از زمان و مکان هستند و میتوانند به عمق وجود انسان راه پیدا کنند.
افتخارات و جوایز اریک رومر
اریک رومر در طول زندگی خود به سبب فعالیتهای گسترده و تأثیرگذارش در عرصهی سینما، موفق به دریافت جوایز و افتخارات متعددی شده بود. برخی از مهمترین جوایز و افتخارات او عبارتاند از:
کسب جایزهی شیر طلایی ونیز در سال ۲۰۰۱، کسب نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه برای فیلم «شب من نزد مود»، برندهی جایزهی بهترین فیلم جشنواره سن سباستین برای فیلم «زانوی کلر» در سال ۱۹۷۰، برندهی جایزهی خرس نقرهای جشنواره برلین در سال ۱۹۸۳ برای فیلم «پائولین در ساحل»، برندهی جایزهی هیئت داوران در جشنواره کن در سال ۱۹۷۶، برندهی جایزهی ویژه هیئت داوران جشنواره برلین در سال ۱۹۶۷، برندهی جایزهی شیر طلایی جشنواره ونیز در سال ۱۹۸۶ برای فیلم «پرتو سبز» و همچنین برندهی جایزه فیپرشی در سال ۱۹۹۳.
سبک فیلمسازی اریک رومر
اریک رومر در فیلمهایش، همیشه از تکنیکهای منحصربهفردی استفاده میکند. او اغلب دیالوگهای طولانی، طبیعی و بدون پیرایه را بهعنوان ابزاری برای پیشبرد داستان و بررسی روابط انسانی به کار میگیرد. او همیشه عقیده داشت که شخصیتها تنها وقتی زنده هستند که شروع به صحبتکردن میکنند. گفتوگوهای شخصیتهای فیلمهای او که اغلب بهصورت بداهه و با احساسات واقعی اجرا میشوند، نقش محوری در ایجاد حس صمیمیت و واقعگرایی در آثار او دارند. فیلمهای رومر از حوادث هیجانانگیز یا گرههای پیچیده روایی فاصله دارند و بهجای آن بر تعاملات روزمرهی شخصیتها تمرکز میکنند. او زندگی عادی را به شیوهای به تصویر میکشد که عمق احساسی و معنایی زیادی در دل آن نهفته است. شخصیتهای رومر معمولاً در موقعیتهایی عاطفی و اخلاقی پیچیدهای قرار میگیرند و تصمیمات آنها نهتنها بر مسیر داستان، بلکه بر زندگی خودشان نیز تأثیرگذار است. رومر با دقتی ویژه، احساسات، رفتارها و انگیزههای شخصیتها را تحلیل میکند و تصویری انسانی و چندبعدی از آنها ارائه میدهد. موضوعات اخلاقی و فلسفی از عناصر اصلی فیلمهای رومر هستند. او از طریق داستانهای ساده، پیچیدگی انتخابهای اخلاقی انسانها و تأثیر این انتخابها بر زندگیشان را بررسی میکند. این مضامین، آثار او را به فیلمهایی عمیق تبدیل کرده که مخاطبان را مجبور به تأمل میکند.
نگاهی به بهترین فیلمهای اریک رومر
داستان بهار
ماجرای این فیلم دربارهی دختری به نام «ژان» که در یک مهمانی با دختر دیگری به نام «ناتاشا» آشنا میشود. ژان بنا به دلایلی نمیتواند به خانهی خودش بازگردد، ناتاشا نیز تنها مانده و کسی ندارد و ازاینرو، به ژان پیشنهاد میدهد تا با او به خانه بیاید چرا که پدرش هیچوقت در خانه نیست. بااینحال، پدر ناتاشا سرزده به خانهاش برمیگردد و آشنایی او با ژان سبب رخ دادن اتفاقاتی عجیب میشود.
داستان زمستان
داستان این کتاب دربارهی زنی به نام فیلیس است که در طی تعطیلات مردی به نام چارلز را ملاقات میکند و میان این دو رابطهای عاشقانه شکل میگیرد. چارلز قصد دارد که برای کارکردن به آمریکا برود و بنابراین آنها مجبور هستند که مدتی از هم جدا شوند. پیش از جدا شدن، فیلیس بیآنکه حواسش باشد آدرس اشتباهی از خودش به چارلز میدهد و این اتفاق باعث میشود که چارلز نتواند او را پیدا کند.
داستان تابستان
داستان این فیلم دربارهی مردی به نام گاسپار است که مدام وارد روابط عاشقانهی مختلف میشود و رؤیاها و آرزوهای بسیاری در سر دارد. ماجرا از جایی شروع میشود که او باید بین سه زن، یکی را انتخاب کند و به احساسات پیچیدهاش نظم ببخشد.
داستان پاییز
ایزابل در تلاش است تا برای دوستش که یک بیوهی میانسال است، همسری پیدا کند؛ اما ماجرا طبق انتظاراتش پیش نمیرود و خودش عاشق مردی میشود که پیدا کرده است.
حرفه سوزان
داستان این فیلم دربارهی دو دانشجوی جوان پاریسی است که رابطهی دوستی آنها بعد از ملاقات با زنی جسور و مستقل به نام سوزان، دچار تغییر میشود و همگی آنها چالشهای احساسی مختلف و متفاوتی را از سر میگذرانند.
فیلم کلکسیونر
داستان این فیلم دربارهی مردی به نام آدریان است که پس از اختلاف با نامزدش تصمیم میگیرد تا تعطیلات خود را در ویلای دوست ثروتمندش بگذارند. پس از رفتن به آنجا، با زنی آشنا میشود که افکار متفاوتی دارد و مردان مختلفی را جذب خود میکند. آدریان که در ابتدا از رفتارهای این زن خوشش نمیآید، کمکم خودش هم به او علاقه پیدا میکند.
دختر نانوای مونسو
این فیلم حول محور دانشجوی جوانی میچرخد که در پاریس درس میخواند. او هر روز به یک نانوایی در پاریس سر میزند، چرا که به دختر نانوایی که در آنجا کار میکند علاقه دارد. مرد جوان بالاخره عزم خود را جزم میکند و از احساساتش به دختر میگوید؛ ولی دختر درست بعدازاین اتفاق ناپدید میشود و حالا مرد هر روز خود را صرف گشتن دنبال او میکند.
پولین در ساحل
پولین که دختری نوجوان است به همراه خالهاش به تعطیلات تابستانی در سواحل نرماندی سفر کرده است. در این تعطیلات، پولین با چند مرد آشنا میشود و برای اولینبار تجربیات عاشقانهی مختلفی را تجربه میکند.
معرفی کتابهای اریک رومر
مصاحبههای اریک رومر
این کتاب نوشتهی فیونا هندی ساید است و ما را با افکار و دیدگاههای اریک رومر و همچنین جنبههای مختلف زندگی حرفهای و هنری او آشنا میکند. فیونا هندی ساید در این کتاب اکثر مصاحبههایی را که در طول زندگی اریک رومر با او انجام شده بود را گردآوری کرده است.
چاپلین به روایت بازن
این کتاب نوشتهی اریک رومر و آندره بازن است. آندره بازن نظریهپرداز و منتقد فیلم فرانسوی بود که همیشه به چارلی چاپلین علاقهی بسیاری داشت و از او بهعنوان یکی از کارگردانان محبوبش نام میبرد. فرانسوا تروفو نیز همیشه هم خود آندره بازن و هم نقدهایش را ستایش میکرد. مدتی بعد آندره بازن از دنیا رفت و از طرف دیگر در سال ۱۹۷۲، چاپلین تصمیم گرفت تا بار دیگر فیلمهایش را روانهی بازار کند. این امر بهانهای به دست تروفو داد تا برای ادای احترام به آندره بازن، تمام نقدهایی که او دربارهی فیلمهای چاپلین نوشته بود را در یک کتاب جمعآوری کند و به چاپ برساند. او از اریک رومر نیز خواست تا در کنارش بر روی این کتاب کار کند و برای برخی از فیلمها نقدهای کاملتری بنویسد.
اقتباسها از نوشتههای اریک رومر
ازآنجاییکه اریک رومر علاقهی بسیاری به ادبیات داشت، بسیاری از فیلمهای خود را با اقتباس از روی داستانهای مختلف ساخته بود. او فیلم «سونات کروتزر» را با اقتباس از داستان کوتاهی از لئو تولستوی ساخت. رومر در سال ۱۹۷۶ فیلم «گلابی» را با اقتباس از داستانی نوشتهی هایریش فون کلیشت ساخت. او همچنین فیلم «عاشقانه آستری و سلادون» را با اقتباس از روی رمانی ساخت که متعلق به یک نویسندهی فرانسوی به نام اونوره دورفه بود.
امروزه، اریک رومر خودش به کسی تبدیل شده است که کارگردانان معاصر از او اقتباس میکنند، بهطوری که مجلهی گاردین سال ۲۰۱۳ را بهعنوان سالی توصیف کرد که اریک رومر بیشترین تأثیر را بر روی آن داشت. در آن سال فیلمهایی مثل «فرانسس ها»، «پیش از نیمهشب» و «نمایشگاه» به انتشار رسیدند که همگی آنها رنگوبویی از فیلمها و داستانهای اریک رومر در خود داشتند و از آثار او الهام گرفته شده بودند.