دانلود و خرید کتاب صوتی شفای زندگی

کتاب صوتی شفای زندگی نوشته لوئیز ال هی است که با ترجمه گیتی خوشدل و صدای شهیندخت نجف‌زاده منتشر شده است. کتاب شفای زندگی از قدرت و توان ذهن انسان سخن می‌گوید و کمک می‌کند بتوانید با هدایت ذهنتان به چیزهایی که می‌خواهید برسید.

درباره کتاب صوتی شفای زندگی

کتاب صوتی شفای زندگی براساس فلسفه‌ی شخصی زندگی لوئیز ال. هی نوشته شده است. زندگی همه ما ارزشمند است. اما ارزش آن را نوع طرز فکر ما تعیین می‌کند. اگر طرز فکر عالی داشته باشیم، زندگی خود به خو کامل می‌شود، حتی اگر هیچ نداشته باشیم. به عقیده من زندگی آغاز و پایانی ندارد، بلکه همانند یک چرخه‌ای است که دائما دور خود می‌گردد. حال اگر بخواهیم بدانیم که چه چیزی این چرخه را می‌گرداند، باید بگوییم که تجربیات ما چنین کاری را برایمان انجام می‌دهند. هرچه تجربیاتمان بیشتر باشند، چرخه زندگی‌مان راحت‌تر و سریعتر می‌گردد و مار ا به اهدافمان می‌رساند.

نویسنده معتقد است خوشبختی و بدبختی همگی طرز فکرند و جزء افکار به حساب می‌آیند. چه خوب که ما می‌توانیم افکار خود را به کلی تغییر دهیم! بیماری‌ها در ذهن شکل می‌گیرند و از آنجا به تمام قسمت‌های بدن منتقل می‌گردند و تشدید می‌شوند. هیچ چیز مانند سرزنش، احساس گناه و نفرت از خود ما را ضعیف نمی‌کند. تنها راه درمان بیماری سرطان فراموش کردن ناخوشی‌ها است. برای شادی روح و جان باید خود را ببخشیم و دیگران را نیز مورد عفو خود قرار دهیم. دشوارترین کار در زندگی، درک کردن مفهوم عشق و خوشبختی است. برترین نوع طرف فکر عزت نفس و اعتماد به نفس است.

در کتاب صوتی شفای زندگی می‌شنویم که این خود ما هستیم که شرایط گوناگون را در زندگی برای خود بوجود می‌آوریم، اما به محض اینکه به مشکلی برخورد کنیم، دیگران را مسئول ناراحتی‌ها و مشکلات خود می‌دانیم، آنها را سرزنش می‌کنیم. زیرا در زندگی ما هیچ چیز و هیچکس به اندازه ما قدرت تغییر در آن را ندارد. نویسنده معتقد است این خودمان هستیم که باید زندگی‌مان را تغییر دهیم و در این مسیر ما را همراهی می‌کند.

شنیدن کتاب صوتی شفای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

شنیدن کتاب صوتی شفای زندگی را به تمام علاقه‌مندان به موفقیت بیشتر در زندگی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ی لوئیز ال. هی

لوئیز ال. هی نویسنده‌ی کتاب صوتی شفای زندگی و بسیاری آثار دیگر، زندگی پرفراز و نشیب و عجیبی داشت. او زاده ۸ اکتبر ۱۹۲۶ بود. در سن پنج سالگی توسط همسایه‌شان مورد تجاوز قرار گرفت. در پانزده سالگی باردار شد و در شانزده سالگی مدرسه را ترک کرد. مدتی شغل‌های کم درآمدی داشت و بعد به عنوان مدل مشغول به کار شد. این کار برای او بسیار پردرآمد و خوب بود. او با اندرو هی ازدواج کرد ولی مدتی بعد همسرش به او خیانت کرد و از هم جدا شدند.

بعد از مطالعه‌ی کتاب‌های فلورانس اسکاول شین، لوئیز ال. هی متوجه شد که می‌توان تحت هر شرایطی خوشبین بود و با استفاده از خوشبینی مشکلات مالی یا حتی جسمانی را درمان کرد. او آثار بسیاری در این زمینه دارد. لوئیز ال. هی در سن نود سالگی در سال ۲۰۱۷ درگذشت.

فهرست کتاب صوتی شفای زندگی

بخش اول: مقدمه

فصل اول: آنچه معتقدم

بخش دوم: جلسه‌ای با لوئیز

فصل دوم: مشکل چیست؟

فصل سوم: مشکل از کجا پدید می‌آید؟

فصل چهارم: آیا حقیقت دارد؟

فصل پنجم: حالا چیکار می‌کنیم؟

فصل ششم: مقاومت در برابر دگرگونی

فصل هفتم: شیوه‌ی دگرگونی

فصل هشتم: نوسازی

فصل نهم: تمرین روزانه

بخش سوم: به کار بردن این آرمان‌ها

فصل دهم روابط

فصل یازدهم: کار

فصل دوازدهم: موفقیت

فصل سیزدهم: ثروت

فصل چهاردهم: جسم

فصل پانزدهم: فهرست بیماری‌ها

فصل شانزدهم: الگوهای تازه‌ی ذهنی

بخش چهارم

فصل هفدهم: داستان من

بخشی از کتاب شفای زندگی

یکی از بیمارانم آنقدر از چهره خود بیزار بود که مجبور شد برای زیباتر شدن صورتش به دندانپزشک مراجعه کند. او پس از مشاوره با یک دندانپزشک به سراغ دندانپزشکان دیگر می‌رفت، اما از کار آنها راضی نبود. پس از مدتی مجبور شد که تن به جراحی بینی دهد. اما این کار هم چندان کارساز نبود. هر چه او بیشتر تلاش می‌کرد، زشت‌تر می‌شد. در واقع مشکل اصلی او چهره‌اش نبود، بلکه نوعی حس روانی او را عذاب می‌داد و آن حس عدم رضایت و پذیرش خود بود.

خانم دیگری از بیماری تنفسی رنج می‌برد. همین مسئله باعث شده بود که او اکثر اوقات در خانه‌اش تنها باشد و کمتر در جمع افراد و خانواده خود ظاهر شود. اگرچه او در خانه مشغول درس خواندن بود و در رشته علوم سیاسی تحصیل می‌کرد، اما عامل دیگری باعث خانه‌نشینی او شده بود و آن نپذیرفتن بیماری و کنار نیامدن با مشکل جسمی خود بود.

یکی دیگر از بیمارانم هنگامی که او پانزده سال داشت، مادرش او را به خاطر بیماری لاعلاجی نزد من آورد. اگرچه مادر آن پسر بسیار بی‌طاقت بود، اما خود او ارتباط خوبی با بیماری خود برقرار کرده بود و تمام مشکلات آن را پذیرفته بود. هر کاری که از او می‌خواستم به درستی انجام می‌داد. هنگامی که بیشتر با او آشنا شدم، متوجه شدم که او بلافاصله پس از طلاق و جدایی والدین خود به این بیماری مبتلا شده بود و آن را نتیجه جدا شدن والدین خود از یکدیگر می‌دانست. او با خود می‌گفت من بیمار نیستم. والدین من، مرا بیمار کرده‌اند و به خاطر خودخواهی‌شان مرا در چنین وضعیتی گرفتار کرده‌اند. اما من مشکلی ندارم و با آن‌ها کنار می‌آیم.

اگرچه پزشکان به او گفته بودند که تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نمی‌ماند، اما او از آرزوهای چند سال بعد خود حرف می‌زد و می‌گفت که می‌‌خواهد یک بازیگر شود و آنقدر تلاش کند تا همه مردم جهان او را بشناسند. من با شنیدن حرف‌های او بسیار خوشحال شدم و از او خواستم که خود را همان‌طور که هست دوست داشته باشد و بپذیرد. او همان‌طور که می‌خواستم به حرف من گوش کرد و از شر آن بیماری سخت نجات پیدا کرد. حال ۴ سال است که از آن ماجرا می‌گذرد و او همچنان سرحال و خوشحال به زندگی خود ادامه می‌دهد.