دانلود و خرید کتاب صوتی زهر تاوان

کتاب صوتی «زهر تاوان» نوشتهٔ پگاه رستمی‌فرد با گویندگی نازنین آذرسا منتشر شده است.

درباره کتاب صوتی زهر تاوان

رمان عاشقانهٔ زهر تاوان داستان زندگی دختر جوانی به نام جلوه است که در خانواده‌ای پزشک به دنیا می‌آید. او تنها فرزند خانواده است اما به‌دلیل مشغله‌های پدر و مادر از محبت آن دو بی‌نصیب است. تا اینکه در سن ۴ سالگی مسیر زندگی او با آمدن پسری عجیب به جمع خانوادهٔ عمه‌اش به طور کل تغییر می‌کند. پسری به نام کیان که با اینکه ۱۲ سال بیشتر ندارد از همان ابتدا مانند پدر حمایتگر جلوه کوچک داستان می‌شود.

بعد از گذشت سال‌ها و به‌بلوغ‌رسیدن هر دو، جلوه احساس می‌کند دیگر حسش به کیان حس سال‌های پیش نیست و او بیش از آنچه فکر می‌کند عاشق و دلبستهٔ کیان شده است. غافل از اینکه کیان با خود و احساسش نسبت به جلوه درگیری بزرگی دارد. همین شک و دودلی کیان نسبت به جلوه و داشتن ارتباطات گسترده‌اش با دختران دیگر باعث می‌شود تا جلوه برای فرار از این عشق کشنده به دنبال تسکینی باشد برای دردهایش و با آمدن ماهان پزشک خوشنام دانشکدهٔ پزشکی و استادش به زندگی‌اش تصمیم دیگری می‌گیرد. تصمیمی که نه‌تنها به او در حل معضلات عاطفی‌اش کمک نمی‌کند بلکه بیشتر او را در منجلاب و ورطه‌ای می‌اندازد که باعث می‌شود اشتباهی بزرگ کند. اشتباهی بزرگ که باعث می‌شود جلوه بالاجبار برای زندگی به فرانسه رود. اما او پس از سال‌ها به ایران باز می‌گردد. درحالی‌که احساسش نسبت به کیان...

حال جلوه بازگشته است با کوله‌‌باری از نفرت نسبت به کسانی که زندگی‌اش را نابود کرده‌اند و مهر بی‌آبرو‌بودن را به او زده‌اند و کورسویی از عشقی دیرین. عشقی که تمامی مشکلات و مصائب زندگی‌اش از آنجا به بعد آغاز شد.

کتاب صوتی زهر تاوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این اثر به علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب صوتی زهر تاوان

«به تصویر خودم در آینه خیره می‌شوم.

موهام رو که یک طرف صورتم ریخته کنار می‌زنم. این طوری …

یک دست به سر و صورتم می‌کشم، لباس‌هامو عوض می‌کنم و درست مثل یک پرنسس از اتاق خارج می‌شوم.

آرام و با لبخندی که از صبح روی صورتم نقش بسته، خرامان خرامان به سمت پله‌ها می‌روم.

من دکتر جلوه کاویانی خوب بلدم چطور حرف بزنم که مخاطبم محو صحبت‌کردنم شود.

من خوب بلدم چطور بنشینم، بلند شوم، نگاه کنم، لباس بپوشم و…

چون سال‌ها بر روی تک‌تک رفتارهایم کار کرده‌ام تا به‌راحتی مجنون کنم، محکوم کنم، قصاص کنم و….

روی اولین پله می‌ایستم به سالن مسلطم اما خودم در تیررس نگاه کسی نیستم.

نگاهم را می‌چرخانم.

مردی کنار ستون میانی سالن نه‌چندان بزرگ خانه‌ام ایستاده درحالی‌که نوشیدنی می‌نوشد و بی‌حوصله به چهره گریم شده دختر کنار دستش می‌نگرد.

دختر هم مداوم صحبت می‌کند و تقریباً به هدفش رسیده است.

نمی‌دانم چرا بی‌اختیار پوزخند می‌زنم.

در دلم می‌گویم این راهش نیست دخترخانم…

باز چشم می‌چرخانم و این بار روی صورت ماهان نیک‌نژاد که مشغول صحبت‌کردن با پدرم است زوم می‌کنم.

خدا رو شکر آتش نفرتش از من دامان پدرم را نگرفته است…»