نظرات کاربران درباره کتاب صوتی سقاها

این دومین کتابی هست که از یک نویسنده ی افغان خوندم. ( اولی کورسرخی بود). باید بگم که واقعا از شنیدن این کتاب لذت بردم و از زمانی که براش گذاشتم کاملا راضی هستم. بنظر من کاملا ارزشش رو داشت. دو داستانِ تحسین برانگیز، جذاب و غافلگیر کننده که بطور موازی توسطِ نویسنده ای هنرمند و چیره دست روایت میشنود. داستان ها سرگذشتِ دو مردِ سرگشته ی افغان را در تاریخ 11 مارس 2001 روایت می‌کند. روزی که طالبان مجسمه های تاریخی بودا را در افغانستان نابود کردند. اولین مرد تمیم است که در بیست سالگی همراه با همسر از افغانستان فرار کرده و حدود 20 سال است که در فرانسه زندگی می‌کند. اما حالا تصمیم می‌گیرد که شجاعت به خرج دهد و این زندگی یکنواخت را ترک کند. داستان دوم اما در کابلِ افغانستان رخ می‌دهد. جایی که یوسفِ سقا که در جوانی بسیار پیر و شکسته و خمیده شده است وظیفه ی آب رسانی به مردمِ شهر و همچنین مراقبت از شیرین، زنِ برادرِ خود را بر عهده دارد. برادرِ یوسف سال هاست که به ایران رفته و خبری از او نیست. حالا یوسف بلاتکلیف مانده. او عاشق شیرین شده، اما نمیداند چکار باید بکند. این کتابْ داستانِ منقلب کننده ی دو انسانِ محکوم به زندگیست که هر کدام تلاش میکنند از دستِ تقدیر بگریزند و سرنوشتِ جدیدی را برای خود رقم بزنند. تلاشی تلخ و....

آفرین به رادیو گوشه با این همه تولیدات قابل تحسین

روایتی عالی با قلمی چیره و جادویی ،از سرنوشت محتوم افرادی که تحت سلطه ی طالب ها هستند،چه راهی تبعیدی خودخواسته شوند و چه در عمق جهل و نادانی در افغانستان بمانند.روایت موازی زندگی تلخ دو مرد افغان.... و البته صدا و روایت زیبای آقای رامین ناصر نصیر که لحظه به لحظه شما را همراه نویسنده نگاه می دارد.

یک اثر فوق العاده بسیار لذت بردم.

بد نبود

داستان به زندگی دو شخصیت افغان، یکی مهاجری که 20 سال ساکن فرانسه است و یک افغان دیگر که در روستای بامیان کار سقاگری و آوردن آب از چشمه رو انجام میده میپردازه. افغان ساکن فرانسه،تمیم یا توم، با اینکه یک زن سنتی داره اما دچار یکنواختی در زندگی شده و به دنبال یک زن دیگه به آمستردام میره و در این حین با شخصیتی به نام رسپینوزا که از دوستان معشوقه اش هست آشنا میشه که دیدگاه های بسیار جالبی داره و از نقاط مثبت داستان به شمار میاد. یوسف، افغان ساکن بامیان هم درگیر عشق به زن برادرش شیرین میشه که چند وقتیه ازش خبری نیست و در این داستان هم یک فروشنده هندو هست که شخصیت جالبی داره. اتفاقات اصلی داستان در روزی روایت میشه که طالبان دو مجسمه بودا در بامیان رو خراب میکنه. نحوه روایت هر دو داستان خوبه و دیالوگ های خوبی هم برقرار میشه بین شخصیت ها که به جذابیت داستان اضافه کرده. داستان توصیفات هنری زیادی داره و نویسنده از نثر شاعرانه برای بازگویی داستان استفاده کرده نه یه نثر ساده و روون داستان گو که همین از سرعت خوانش خواننده کم میکنه و باید با دقت بیشتری خونده بشه. در کل داستان قابل قبولی بود اما میتونست با انتخاب داستان روایی به جذابیت داستان اضافه کنه. و اما در بعضی قسمت ها نثر روونی نداره و یه کم سنگین میشه اجرای آقای ناصر نصیر هم بسیار خوب بود.

کتاب خوبی بود خوانش روان و بی نقص آقای ناصرنصیر هم نقش پر رنگی در جذابیت کتاب داشت