نظرات درباره کتاب صوتی مرگ نور و نقد و بررسی شنوندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب صوتی مرگ نور

نظرات کاربران درباره کتاب صوتی مرگ نور

نویسنده:طاهر بن جلون
انتشارات:رادیو گوشه
امتیاز:
۴.۲از ۱۳ رأی
۴٫۲
(۱۳)
بالاجا کیشی
از شب دهم ژوئیه ۱۹۷۱ تا هجده سالِ بعد، زمان برای سلیم متوقف شده بود. او این همه سال را باید در ظُلَماتِ زندانی بسی خوفناک به سر می‌کرد. زندانی که سلولش با طول و عرضی که داشت، چیزی درحدِ قبرش بود. با طول و عرضی برابر با 3 و 1.5 متر و ارتفاعِ تا 1.6 متری‌ایی که حتی کفافِ سرپا ایستادن را هم نمی‌داد. قضای حاجت‌اش را هم باید در سوراخی رفع می‌کرد که هم‌چون چاله‌ای وسط سلول کَنده بودند. نه از نور خبری بود؛ نه از اسبابِ گرم و خنک کردنِ همان یک‌خُرده جا و نه تخت‌خوابی برای خوابیدن. او و هم‌بندی‌هایش در زندانِ تازمامارت به کینه‌ی سلطان حسنِ دوم، حاکم مراکش گرفتار شده بودند. حسابِ روز و شب و ساعت و سال و ماه هم از دست‌شان در رفته بود. تا کریم، یکی از هم‌بندی‌هایش زنده بود؛ به هنری که در چنته داشت، حُکم تقویم و ساعت‌شان شده بود. وقت تفریح و هواخوری‌ایی هم در کار نبود. تنها وقتی می‌توانستند از هوای آزادِ بیرون، تنفس کرده و چشم‌شان به آسمان و نور روشن شود که مگر یکی‌شان می‌مُرد و آن‌ها مجبور می‌شدند که آن مادرمرده را توی حیاط زندان دفنش کنند. "خیلی زود متوجه می‌شدند هیچ اختیار خود را ندارند. بایستی از کارهای ساده و روزمره چشم می‌پوشیدند و کاملن فراموش‌شان می‌کردند. با خود می‌گفتند، دیگر زندگی را پشت سر گذاشته‌ایم؛ ما را از زندگی بیرون انداخته‌اند. نباید برای هیچ‌چیز حسرت می‌خوردند. نباید هیچ آرزویی می‌داشتند. زندگی پشت دیوارهای زندان که دورتادور اردوگاه را فراگرفته بود؛ جا مانده بود. باید از عادت‌های روزانه دست برمی‌داشتند. باید می‌فهمیدند که دیگر شب و روز تفاوتی ندارند." و آن‌ها چگونه می‌توانستند؛ چنبن‌ جهنمی را در آن زندان تاب بیاورند؟ سلیم راهِ چاره را در بُریدن از هرگونه اُمیدواری یافته بود. می‌بایست چشمِ به هرکورسوی اُمیدی می‌بست تا می‌توانست که از عهده‌ی تحمل شرایط موجود زندان بربیاید. می‌بایست آن سرنوشتِ سیاه را به تمامی قبول می‌کرد. با هرگونه اُمیدواری به رهایی در ذهن و ضمیرِ خود باید می‌جنگید. سلیم، فکرِ انتقام از هرکس و ناکسی را هم مُضِر به حال‌وروزِ خود یافته بود. تنها اتکای‌اش باید به قابلیت‌های خود می‌بود. سرِ خود و هم‌بندی‌هایش را گاه‌گُداری به تعریف کردن از فیلم‌هایی که دیده بود سرگرم می‌کرد. با تعریف صحنه به صحنه‌ی فیلم سینمایی «اتوبوسی به نام هوس» سرشان را گرم می‌کرد. داستانِ کتاب‌هایی که خوانده بود و هنوز چیزهایی از آن‌ها در خاطر داشت را برای‌شان تعریف می‌کرد. از باباگوریو بالزاک می‌گفت. از بیگانه‌ی کامو و بینوایان ویکتورهوگو برای‌شان داستان می‌گفت. ولی این‌ها تا چه حد می‌توانست آن هجده سالِ شوم و شنیع را پر کند؟ بیشتر مواقع این سکوت و تاریکی بود که بر زندان‌شان حکم‌فرمایی می‌کرد و چون خوره به جسم و جان‌شان چنگ می‌انداخت تا قربانی خود را بگیرد. این بود که شَبَح مرگ، همیشه در آن سیاه‌چاله جولان می‌داد. مرگی که گویی تنها واقعیت‌شان شده بود و سؤالی که تک‌تک‌شان را همیشه آزار می‌داد؛ این بود که:«حالا نوبت کیست؟» و سکوت هول‌ناکی که به‌طور ناگهانی بر یکی از آن سلول‌های فرو رفته در تاریکی حاکم می‌شد؛ مرگ یکی را فریاد می‌زد. مرگی که یکی را به مرض یبوست ساکتش می‌کرد. دیگری را به قانقاریا خفه می‌کرد. آن یکی عقلش را از دست می‌داد و صبح و شب در تاریکی، مُدام با خودش حرف می‌زد و به یکباره از پا در می‌آمد. آن یکی دیگر را سوسک‌های لانه کرده در دل نان، جانش را می‌گرفت. و حتمن یأس و استیصال چنان رودرروی تک‌تک‌شان بود که آرزوی مرگ، چیزی همه‌گیر باشد. این بود که برخی نیز، خود جانِ خود می‌گرفتند. نویسنده کتاب را از روی خاطراتِ جهنمی افسرِ زندانی زندان‌های مخوف سلطان حسن دوم، حاکمِ وقت مراکش نوشته است. سلیم افسری‌ست که به همراه بیست‌واندی از همکارانش از پسِ کودتای نافرجام علیه حکومت سلطان حسن دوم در زندان تازمامارت اسیر می‌شوند. نویسنده به خوبی توانسته است آن بدویت حیوانی قرارومدار دیکتاتوری یک‌کشور جهان سومی مانند مراکش را به تصویر دربیاورد. تصویری از کینه و نفرت بی‌حد و حصر. نمایش بی‌ارزشی جان انسان در یک نظام دیکتاتوری. نمودی از بی‌قانونی و اراده‌ی صِرف حاکم که به حیات و ممات مردمی حکم‌فرمایی می‌کند.
helen
قصه ظلم و ستم به مردمی که هیچ دفاعی از خود نداشتند در برابر حاکمین فاسد و خود خواه اجرا و متن و ترجمه همگی بی نظیر ممنونم از طاقچه
روح الله یاری شرفی
کتاب خوبیه برای داستان افرادی که زندان بسیار سختی را پشت سر میگذارند و شرایط سخت آنجا را توضیح میدهد
Marsan
کتاب ارزش چندباره خواندن را دارد.
Naser Gharib1375
بی‌نظیر. همین!
کاربر ۳۱۱۷۴۱۲
یکی از جالب ترین و جذاب ترین کتاب هایی بود که خوندم😍

زمان

۹ ساعت و ۴۲ دقیقه

حجم

۸۰۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۹ ساعت و ۴۲ دقیقه

حجم

۸۰۰٫۰ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۶۸,۰۰۰
۸۴,۰۰۰
۵۰%
تومان