رؤیای باغ در نیمه‌شب<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

رؤیای باغ در نیمه‌شب

مجله مدام

۱۰ دقیقه مطالعه

bookmark

خواب‌ها می‌توانند روایت‌گر گذشته یا آیندۀ ما باشند. آزاده عبدی‌فرد در روایت «رؤیای باغ در نیمه شب» از رابطه‌اش با خواب‌هایش‌ نوشته؛ اینکه خواب در زندگی او چه جایگاهی دارد و می‌تواند راوی چه بخش‌هایی از او باشد.

«کسی که به درون آب نگاه می‌کند، اول از همه چهرۀ خود را خواهد دید.»

یونگ

«سر صبح خواب دیدم درِ کافه‌ رو بستی و رفتی، خسته و خراب. چیزی شده؟»

«خوابت به واقعیت نزدیکه. صبح آگهی واگذاری گذاشتم.»

ماه‌ها از دوستم بی‌خبر بودم. هفت هشت سال کافه را دست‌تنها چرخانده بود و پای دردسرهای بی‌پایانش صبوری کرده بود؛ از خرابی لوله‌های فاضلاب تا اخطارهای بی‌پایان ادارات. بعد از تمام این بالاپایین‎ها، رسیده بود به نقطه‎ی واگذاری. چه پیش‌آگاهی ناخوشایندی. بارها از خودم ‌پرسیده‌ بودم جریان این خواب‌ها چیست؟ چطور می‌شود هنگام خواب و قطع کانال‌های ملموس دسترسی به اطلاعات از چیزی دور یا نزدیک خبری ‌می‌رسد؟

وقتی توضیح شفافی برای اتفاقی غیرعادی پیدا نمی‌کنم، حریم امن و آشنای دنیای اطرافم به چالش کشیده می‌شود. در اولین مواجهه‌ام با پیش‌آگاهی‌ خواب ترسیده بودم. نیمه‌شبی برفی، همه خواب بودیم. از روی تشک پا شدم و با بلندترین صدای ممکن نعره کشیدم: «دزد! دزد!»

به‌هوای اینکه کابوس دیده‌ام، آرامم کردند. صبحِ فردا بابا ردپای غریبۀ روی برف را که از پای دیوار حیاط تا در پشتی و برعکس کشیده شده بود نشان مادرم داد. با تعجب نگاهم کردند. دختر شش‌ساله‌شان جایی از خانه خوابیده بود که اشرافی به حیاط نداشت. چطور وسط تاریکی چیزی را دیدم و فهمیدم که دسترسی به آن برایم ممکن نبوده؟ انگار رخدادهای جهان نسخه‌ای از خود را راهی جهانی رها از قیود زمانی می‌کردند تا هر زمان و به هر شکل که میل‌شان بکشد، در صحن روانم‎ فرود بیایند. …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره چهارم، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.