دانلود و خرید کتاب شاعرانه های یک مرد برفی محمدعلی قجه
تصویر جلد کتاب شاعرانه های یک مرد برفی

کتاب شاعرانه های یک مرد برفی

نویسنده:محمدعلی قجه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شاعرانه های یک مرد برفی

کتاب شاعرانه‌ های یک مرد برفی داستانی نوشته محمدعلی قجه است که در نشر زرین اندیشمند به چاپ رسیده است. 

کتاب شاعرانه‌ های یک مرد برفی داستان مردی به نام ابراهیم است که شاعری معروف بوده و حالا به نظر می‌رسد زندگی زیبایش را با تمام زیبایی‌ها و هر چیزی که در آن بوده، از دست داده است. زندگی که دوست دارد دوباره از نو بسازد و شکل زیبایی به آن ببخشد اما آیا چنین کاری امکان پذیر است؟

کتاب شاعرانه‌ های یک مرد برفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از طرفداران داستان‌های ایرانی هستید، خواندن کتاب شاعرانه های یک مرد برفی را به شما پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب شاعرانه‌ های یک مرد برفی

تا دقایقی گیج بود. نمی‌دانست در بزند یا نه. سال‌ها بود که خبر نداشت در خانه مادری‌اش چه گذشته است.

آن سال‌ها پر بود از خاطرات کودکی، بوی غنچه‌های درخت یاس و توتون قلیان مادربزرگ. هندوانه‌های شیرین و نان زنجبیلی روی چراغ‌نفتی، حتی درخت اناری که هر بار انارهای رسیده‌اش به میان خاک باغچه می‌ریخت. کسی نبود تا آن‌همه انار را بردارد و همیشه نیمی از آن سیاه می‌شد و می‌خشکید.

بابایش که مرد درخت هم دل‌تنگی کرد و بنای ناسازگاری گذاشت. کود گذاشتند، آبیاری‌اش کردند و هرس شد اما هیچ‌یک افاقه نکرد و درخت به چند ماه نرسیده دق کرد و مرد. گویی می‌دانست برای دیدار صاحبش کجا باید برود. میان دنیای خاکی آدم‌های بلاتکلیف جایی برایش نبود و درخت رخت سفر بست و از میانشان رفت.

ابراهیم یادش آمد که وقتی دایی کمال با اره درخت را برید چقدر گریه کرد و غصه خورد. او پاهای دایی را مشت زد و به سرش داد کشید. مادر که آمد ترسید و توی پستوی خانه‌شان قایم شد تا مبادا کتک بخورد.

اما مادر پیدایش که کرد در آغوشش گرفت و نمک به سقش زد تا ترسش بریزد.

از آن روز جای درخت در باغچه خالی شد. سایه‌اش دیگر نبود تا پناه آفتاب تند تابستان باشد و انارش نبود تا گنجشک‌ها را به خانه‌شان دعوت کند. درخت که رفت دل ابراهیم شکست و روی کاغذ پاره‌اش نیم شعری نوشت.

هنوز یادش بود، شعری که نه قافیه داشت و نه نظم شاعری. تنها دو خط درد دلی بود از کودکی پریشان که هوای سرودن به سرش زده بود.

او نوشت و خط زد. هیچ‌وقت آن شعرهای بی‌نظم را کسی ندید که اگر می‌دید شاید خنده‌اش می‌گرفت اما دایی کاغذی را که گوشه دیوار حیاط افتاده بود پیدا کرد و برداشت. تأملی کرد و با خواندن آن دلش لرزید. ابراهیم را صدا زد. «دایی جون، شاعری رسم دل‌تنگی‌هاست. منم روزی می‌نوشتم. روزگار دستم رو از مهر قلم جدا کرد و به چاقوی بی‌رحم سلاخی سپرد. تهش شدم قصاب بی‌رحمی که هرروز زبون بسته‌های مردم رو سر می‌بره. حالا دیگه نه احساسی دارم و نه رغبتی به چیدن نظم و قافیه. سوخت و دود شد و رفت.»

ابراهیم نگاهش کرد و لبخند زد. نفهمید که معنای حرف‌های او چیست. فقط دلش گرفت و کاغذی که مچاله کرده بود میان انگشتانش فشرد. مادر که صدایش زد همه‌چیز میان او و دایی‌اش فراموش شد. او شد همان قصاب محل و ابراهیم شد شاعر گمنامی که نوشت و پاره کرد و به دلش ریخت.

حالا آن غصه‌های سالیان دور در کنج دلی که هزار پاره بود با اندک امیدی که بوی نا می‌داد کلنجار می‌رفت.

کلون در چوبی که هنوز رنگ و رو نباخته بود بر در نواخته شد ... دوباره و دوباره.

صدای خسته‌ای گفت: کیه؟ چی می‌خوای؟

سردی صدایش دل ابراهیم را خالی کرد. طنین صدا حالا بی‌حوصله و دلخور از روزگار تنها به ناله‌ای می‌مانست. بی‌هیچ ردی از مهر مادری.

- کی هستی؟

کاربر ۲۵۱۱۰۸۰
۱۴۰۰/۱۰/۳۰

من بقیه کتاب های آقای قجه رو خوندم . ایشون در نویسندگی آماتور هستند ولی به نظر من برای شروع خوب بوده . کمینگاهشون عالی بود ولی ما متاسفانه عادت داریم رمان های عاشقی بخونیم . ولی کمینگاه ایشون بسیار

- بیشتر

حجم

۲۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۳ صفحه

حجم

۲۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۸۳ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان