کتاب او نیز در آرکادیاست
معرفی کتاب او نیز در آرکادیاست
کتاب او نیز در آرکادیاست، نوشته زینب زمان داستان زنی است که در ابتدای کتاب اعتراف میکند بیست و چند سال است در یک آسایشگاه زندگی میکند، خواننده با او به گذشتهاش میرویم و میبینیم چطور ناگهان به یک روستا وارد میشود و صاحب خانهی مردی میشود که صبح مرده است و بعد از آن عاشق میشود.
کتاب لحن و زبان خوش ساختی دارد تعبیرات و کلمات آنچنان خوب کنار هم چیده شدهاند که خواننده از خواندن خسته نمیشود.
خواندن کتاب او نیز در آرکادیاست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب او نیز در آرکادیاست
می خواهم بگویم چطور شد کفشدوز شدم و چه بر سر کسانی که دوست داشته ام آمده است. می خواهم تردیدم را از میان جمجمه ام بردارم و بفهمم آیا حقیقتا می دانم چه بر سر یک به یک ما، بالأخص خودم آمده است؟ آه، اینجا همه چیز زود بخار می کند. مدام بوی برنج و روزنامه ی خیس خورده، بوی ملحفه های صابون مال شده، تایرهای سوخته، سقف کوتاه شده، و خورشید غروب کرده به مشام می آید. غروب اینجا را در حالی باید تماشا کنم که بینی ام را گرفته ام. بوی تخم مرغ سوخته می دهد. چند سالی می شود خشک سالی است. بوی خار سوزی تابستان این چند سال اخیر را هم بهش اضافه کنید، می بینید کسی مثل من دیگر حال به خاطر آوردن سالهای دور برایش نمانده است.
با گفتن از آن زن جز اندوه و تنهایی هیچ چیزی عاید من نمی شود.
او اولین شخصی بود که در زیرنا دیدم. هنوز هم کف پاهایم را روی مزرعه ی او احساس می کنم. به قدری نزدیک لمس می شوند که…
.
حجم
۸۲۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۸۲۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه