کتاب برای تو آواز میخوانم
معرفی کتاب برای تو آواز میخوانم
کتاب برای تو آواز میخوانم مجموعهای از داستانهای کوتاه به قلم عصمت خدایی اردکانی است.
درباره کتاب برای تو آواز میخوانم
کتاب برای تو آواز میخوانم مجموعه داستانهای کوتاهی است با مضامین عشق و علاقه، علمی-تخیلی و معضلات اجتماعی که در جریان آنها ماجراهایی جالب رخ میدهد.
از داستانهای عاشقانه میتوان داستان برای تو آواز می خوانم را نام برد که در آن عشق یک زن نسبت به مرد زندگیش ماجراهایی خواندنی را رقم میزند. «بر ساحل دریا چه گذشت» داستان عشقی هست که در جریان آن پای یک جنایت به میان میآید. «دو چشمون سیاه» عشق مردی را به تصویر میکشد که سالها وفادار این دوست داشتن است. «معجزه دستهای قفل شده» و «روزی که او میآید» ماجرای عشقهایی هست که در زمان جنگ اتفاق میافتد. و ...
داستانهای علمی-تخیلی این مجموعه، از «آدم های فضایی» و «خانه جنیان» میگوید و «آن تخمهای نابود کننده» که چرایی وجود ویروس و تخمها را بیان میدارد. و ...
«ناگفتههای سکینه»، «طیبه»، «از رنجهای منیره» و ... به بیان تعدادی از حوادث و مشکلات اجتماعی میپردازند.
با خواندن این کتاب در لذت علاقه و دوست داشتن، آرامش را به تجربه مینشینید و وارد دنیای تخیل و رویا میشوید و با یادآوری دردسرهایی که در این جامعه اتفاق میافتد به فکر فرو میروی.
خواندن کتاب برای تو آواز میخوانم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
نویسنده این کتاب را به جوانان با احساس پاک و جویای نام و زنانی که در سایه ستم و بیعدالتی قرار گرفتهاند و نمیدانند چه کنند، هدیه داده است.
درباره عصمت خدایی اردکانی
عصمت خدایی اردکانی نویسنده چهار کتاب داستان به نامهای «افسانه عشق»، «آنکه با من بود»، «روزهای باشکوه» و برای تو آواز می خوانم است.
عصمت خدایی اردکانی در کنار نویسندگی، مدیر مسئول و سردبیر نشریه «صحیفه کوثر» تنها نشریه ویژه بانوان و حامی بانوان در استان یزد است.
بخشی از کتاب برای تو آواز میخوانم
ﺑﻪ زﻧﺪﮔﯿﻢ آﻣﺪ. دﻟﻢ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷـﻮم. اﻣـﺎ اﯾـﻦ دل ﻫﻤـﯿﻦ ﻃـﻮری ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺸﺪ. آﻣﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺗﺎ ﻣﺎدرم ﻟﺒﺎس ﺑـﺮاﯾﺶ ﺑـﺪوزد. ﭼﺸـﻤﺎﻧﻢ اﺳـﯿﺮ ﭼﺸـﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ. اﺳﯿﺮ ﭼﻬﺮه زﯾﺒﺎ و ﻗﺪ ﭼﻮن ﺳﺮوش ﺷﺪ. دﻟﻢ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎن او ﺑﺎﺷﻢ. دﻟﻢ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ دﯾﻮاﻧﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻫﻤﻪ اﯾﻦﻫﺎ ﮐـﻪ ﮔﻔـﺘﻢ دﺳـﺖ ﺧـﻮدم ﻧﺒـﻮد. دﺳـﺖ ﻋﻘـﻞ و ﺷــﻌﻮر ﺧــﻮدم ﻧﺒــﻮد. ﯾــﮏ ﺣــﺲ دﯾﮕــﺮ در ذﻫــﻨﻢ، در روﺣــﻢ، در ﻗﻠــﺐ و دﻟــﻢ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﻮد. ﯾﮏ ﺳﺎزی ﻣﯽزد، ﯾـﮏ آﻫﻨﮕـی ﻣـﯽﻧﻮاﺧـﺖ ﮐـﻪ ﻧـﻪ ﺷـﻨﯿﺪه ﺑـﻮدم و ﻧﻪ ﻣﯽداﻧﺴﺘﻢ. دﻟﻢ ﺧﻮدﺧﻮاﺳﺘﻪ اﺳﯿﺮ اﯾﻦ ﺳـﺎز و آﻫﻨـﮓﻫـﺎ و ﻧﻮاﻫـﺎ ﺷـﺪه ﺑـﻮد. ﺑـﺎ آن ﮐﻪ اذﯾﺘﻢ ﻣﯽﮐﺮد. ﺑﺎ آن ﮐﻪ ﺑﻪ رﻧﺠﻢ ﻣﯽاﻧﺪاﺧﺖ وﻟﯽ دوﺳﺖ داﺷﺘﻢ ﺑﺎﺷـﺪ. ﭼﻨﺎن ﻟﺬﺗﯽ در اﯾﻦ دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ رﻧﺠﻢ ﻟﻌﺎب ﻣﯽداد.
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۶ صفحه
نظرات کاربران
مطالعه این کتاب را به همه توصیه میکنم