کتاب این شهر تو را دوست ندارد
معرفی کتاب این شهر تو را دوست ندارد
کتاب این شهر تو را دوست ندارد، نوشتهی ابوالفضل بابازاده داستان عاشقانهی متفاوت میان مهران و شقایق است که در حاشیهی شهر بزرگ تهران اتفاق میافتد.
دربارهی کتاب این شهر تو را دوست ندارد
کتاب این شهر تو را دوست ندارد نوشتهی ابوالفضل بابازاده، عاشقانهای متفاوت است. کتابی که از رابطهی مهران و شقایق میگوید. خانوادهای که به هوای پیشرفت و ترقی از شهر خودشان به حاشیهی تهران کوچ میکنند. بین مهران و شقایق رابطهی عاشقانهای شکل میگیرد. رابطهای که از عدالت و توسعه متاثر است. اما مهاجرت خانواده به تهران، برایشان اتفاقاتی عجیب را رقم میزند. رخدادهایی که زندگی را از مسیر عادیاش خارج میکند و داستان زیبای این شهر تو را دوست ندارد را شکل میدهد.
کتاب این شهر تو را دوست ندارد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن داستانهای عاشقانه و اجتماعی لذت میبرید، خواندن کتاب این شهر تو را دوست ندارد را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب این شهر تو را دوست ندارد
رحیـم یـک تکـه نـان را برمـیدارد و نصـف سـیبزمینی را رو ی آن لـهمیکنــد و لقمــه را داخــل دهانــش میگــذارد. «مـن چـه اذیتـی کـردم خواهـر؟ ا گـه بـه یتیمیـه کـه منـم یتیمـم، کـی دلـش بـه حـال مـن میسـوزه؟ ببیـن خواهـر، قـراره بـا ا کبـر یـه کار تـازه شـروع کنیـم. ا کبـر میگـه حـالا کـه جنـگ تمـوم شـده، نـون تـو خونـه سـاختنه. میگــه ایــن همــه خرابیــو بایــد بســازن دیگــه. میخــوام بــرم وردســتش بنایــی و گــچکاری یــاد بگیــرم. اوضاعمــون خــوب میشــه ایشــالا، فکــر کـن چنـد تـا خونـه بسـازیم. همـه چـی درسـت میشـه. بایـد یواش یـواش کارامونــو بکنیــم بریــم تهــران.»
«خــدا لعنــت کنــه ایــن ا کبــر رو. همــون یــه بــار رفتــی تهــران بــس نبــود بـرات؟ تـو شـهر خـودت کـه همـه میشناسـنت، اوضاعـت اینـه. تـو شـهر غریــب میخــوای چــه غلطــی بکنــی؟ ســیو پنج ســالته. میخــوای تــازه بری وردسـت ا کبـر؟ دو تـا بچـه داری رحیـم، یهخـرده بـه فکـر بـاش.»
رحیــم ســرش را پاییــن انداختــه بــود. بیشــتر از یــک دقیقــه بینشــان حرفـی ردوبـدل نشـد. گلـرخ از زیـر فـرش چند اسـکناس درآورد و گذاشـت روبـهرو ی رحیـم.
«بگیــر ایــن پیشــت باشــه. بچــهات بــه دنیــا اومــده، دســتت خالــی نباشـه. مدیـون روح پـدر و مادرمونیم اگه ازش بـرداری برا تریاک خریدنت. بـرو بـرا رعنـا گوشـت و مـرغ بخـر، بخـوره جـون بگیـره. یـه لباسـی، چیـزی هـم بگیـر بهـش کادو بـده . خـدا رحـم کـرد زنـده مونـد. عمـه بتـول میگفت کـه سـر زا مـیره. رحیـم اسـم ایـن دومـی رو بـذار اون بـذاره. یهخـرده بـه فکـر بـاش رحیـم. پرویـزت سـال دیگـه بایـد مدرسـه بـرههـا.»
حجم
۹۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۹۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه