کتاب داستانکهای بیاسم
۳٫۸
(۱۰)
خواندن نظراتمعرفی کتاب داستانکهای بیاسم
اگر دوست دارید داستانهای خیلی کوتاه تا داستانک بخوانید با «داستانکهای بیاسم» شهرام زارعی نویسنده خوب ایرانی آغاز کنید:
«در حالی که اشک شوق از چشمانش سرازیر بود مرا محکم در آغوش فشرد و گفت: همیشه منتظرت بودم میدانستم یک روز میآیی، نمیدانی مردم این سرزمین چگونه باحیرت به من نگاه میکردند؛ آخر اینجا، خبری از غم و غصه نیست. آن روزها که دیگر فهمیده بودم باید ترکت کنم دنیا روی سرم خراب شد. این مدت خیلی به من سخت گذشت هرچه بگویم باز کم گفتهام...
من نیز در حالی که پا به پای او سخت گریه میکردم، گفتم: به خدا من هم هر شب خواب تو را میدیدم. بیشتر وقتها که دلم برایت تنگ میشد میرفتم سر مزارت، آنقدر اشک میریختم که دیگر اشکی برایم باقی نمیماند میدانستم در بهشت هستی. با خودم عهد کردم آدم خوبی باشم، این تنها راهی بود که میتوانستم دوباره در کنارت باشم...»
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه