
کتاب یک تکه یخم ذوبم کن
معرفی کتاب یک تکه یخم ذوبم کن
کتاب الکترونیکی «یک تکه یخم ذوبم کن» نوشتهٔ شهرزاد اصغری و با انتشار نشر صفر تا صد، داستانی معاصر دربارهٔ روابط انسانی، تجربههای عاطفی و جستوجوی معنا در زندگی روزمره است. این رمان با محوریت شخصیتهایی که هرکدام بخشی از واقعیتهای زندگی امروز را بازتاب میدهند، به دغدغههای عشق، تنهایی، دوستی و عبور از بحرانهای شخصی میپردازد. روایت کتاب با زبانی صریح و جزئیات احساسی، مخاطب را به دنیای شخصیتها نزدیک میکند و او را درگیر فرازونشیبهای داستان میسازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یک تکه یخم ذوبم کن
«یک تکه یخم ذوبم کن» اثری داستانی و معاصر از شهرزاد اصغری است که در قالب رمان، به روایت زندگی چند شخصیت جوان در بستر شهری امروز میپردازد. این کتاب با تمرکز بر روابط میان شخصیتها، بهویژه لیان، طینوش، گلشن و کوهیار، تصویری از دغدغههای نسل جدید، چالشهای عاطفی، بحرانهای خانوادگی و تلاش برای بازسازی خود پس از تجربههای تلخ ارائه میدهد. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای متناوب از زاویه دید شخصیتهای مختلف است و با بهرهگیری از دیالوگهای روزمره و توصیفهای جزئی، فضای ملموسی از زندگی شهری و روابط انسانی خلق میکند. داستان در بستری واقعگرایانه شکل گرفته و با پرداختن به موضوعاتی چون فقدان، آسیبهای روانی، فوبیا، اعتماد و حمایت متقابل، سعی دارد لایههای پنهان احساسات و واکنشهای انسانی را به تصویر بکشد. این رمان با روایتی خطی و گاه با بازگشت به گذشته، مخاطب را درگیر فرازونشیبهای زندگی شخصیتها میکند و از خلال اتفاقات روزمره، به سؤالاتی دربارهٔ معنای عشق، دوستی و بازسازی هویت فردی میپردازد.
خلاصه داستان یک تکه یخم ذوبم کن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «یک تکه یخم ذوبم کن» با روایتی از لیان آغاز میشود؛ زنی جوان که پس از مرگ پدر و مادرش، زندگی مستقلی را در پیش گرفته و در حوزهٔ مشاورهٔ کسبوکار فعالیت میکند. لیان با دوستانش گلشن و کوهیار، درگیر روابطی پرتنش و گاه آمیخته به شوخی و جدیت است. در یکی از روزهای عادی، برخوردی تصادفی با طینوش آزادمنش، مردی مرموز و کمحرف که صاحب چند پاساژ بزرگ است، مسیر زندگی لیان را تغییر میدهد. طینوش بهدلیل حادثهای در گذشته، توانایی صحبتکردن را از دست داده و با زخمهای عمیق روحی دستوپنجه نرم میکند. رابطهٔ لیان و طینوش ابتدا با سوءتفاهم و فاصله آغاز میشود اما بهتدریج، با اتفاقاتی مانند بازگرداندن گردنبند گمشدهٔ لیان و حمایتهای بیکلام طینوش، پیوندی عمیقتر میان آنها شکل میگیرد. حادثهٔ آتشسوزی در خانهٔ لیان، نقطهٔ عطفی در داستان است؛ لیان دچار آسیب جسمی و روانی میشود و طینوش، با بهخطرانداختن جان خود، او را نجات میدهد. این حادثه باعث میشود هر دو شخصیت با ترسها و گذشتهٔ خود روبهرو شوند و برای بازسازی زندگیشان تلاش کنند. در ادامه، روند بهبودی لیان و تلاش طینوش برای بازگشت به گفتار، محور اصلی داستان میشود. روابط دوستانهٔ گلشن و کوهیار نیز در کنار داستان اصلی، به فرازونشیبهای خود ادامه میدهد و نقش حمایت و دوستی در عبور از بحرانها را برجسته میکند. داستان با تمرکز بر اعتماد، حمایت متقابل و مواجهه با آسیبهای گذشته، به تدریج به سوی امید و بازسازی پیش میرود، بیآنکه پایان قطعی یا نتیجهٔ نهایی روابط را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب یک تکه یخم ذوبم کن را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعات ملموس و روزمرهای چون فقدان، ترس، بازسازی هویت و اهمیت حمایت در روابط انسانی، تجربهای نزدیک به واقعیت زندگی معاصر را ارائه میدهد. روایت داستان از زاویه دید شخصیتهای مختلف، امکان همذاتپنداری با دغدغهها و احساسات آنها را فراهم میکند. «یک تکه یخم ذوبم کن» نهتنها به روابط عاشقانه و دوستی میپردازد، بلکه به تأثیر بحرانها بر روان انسان و فرایند عبور از آسیبها نیز توجه دارد. این اثر برای کسانی که به دنبال داستانهایی با لایههای روانشناختی و شخصیتپردازی دقیق هستند، میتواند تجربهای تأملبرانگیز باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، داستانهای شهری و روایتهایی با محوریت روابط انسانی و مسائل روانشناختی مناسب است. همچنین برای کسانی که با دغدغههایی چون فقدان، ترس، بازسازی پس از بحران و اهمیت دوستی و حمایت در زندگی مواجهاند، این کتاب میتواند همدلی و راهنمایی ایجاد کند.
بخشی از کتاب یک تکه یخم ذوبم کن
«همه جا رو دود گرفته. نمیتونم نفس بکشم! چشمام میسوزه و نفسم بالا نمیاد. دیگه حتی صدای جیخوداد و کمک خواستن نمیاد. یعنی تموم شد؟ پدر و مادرم مردن؟ و من هیچ کاری نتونستم بکنم؟ مرگ از همهجا بهم نزدیکتره اما افسوس که دیگه صدایی برام نمونده که بخوام برای بار آخر کمک بخوام. چطوری این اتفاق افتاد؟ این داستان را بخونی متوجه میشی. لیان عجب روز خوبی بود. در این دوره زمونه که همه چی با اینترنت شروع و تموم ميشه ) من امروز بدون گوشی از خونه رفتم بیرون واسه امتحان کردن و از نتیجش راضیم . بهتره بعضی وقتها اين کارو بکنم. هنوز کفاشم رو درنیاورده بودم که تلفن خونه زنگ خورد. لیلی کنان جواب دادم: الو گلشن: بیا بریم بیرون. تو رو خدا بیاء مهمون من . دارم دیوونه میشم از دست این کوهیار. تا قاتل نشدم بریم بیرون که بدجور گرسنمه. لیان : آخ آخ بازم دعوا کردین؟ الان از بیرون اومدم حتی هنوز کفشام رو درنیوردم و دوباره بیام بیرون ؟ گلشن: تو که بدت نمیاد. زود باش لوس نشو زود بیا پایین ؟ و صدای بوق ماشین اومد. لیان: چه زود رسیدی اومدم.»
حجم
۶۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه
حجم
۶۹۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۷ صفحه