
کتاب دویدن با پاهای برهنه
معرفی کتاب دویدن با پاهای برهنه
کتاب الکترونیکی «دویدن با پاهای برهنه» نوشتهٔ ایلمان نیکمندان و منتشرشده توسط نشر مرکب هنر، مجموعهای از چهار نمایشنامه با عناوین «سوراخ»، «عالیجناب»، «لیرسی» و «حفره» است. این اثر با محوریت دغدغههای انسانی و اجتماعی، شخصیتهایی را به تصویر میکشد که در مواجهه با مشکلات و فشارهای جامعه، هر یک به شیوهای خاص واکنش نشان میدهند. «دویدن با پاهای برهنه» بهعنوان مجموعهنمایشنامه، فضایی برای بازتاب تجربههای زیسته و چالشهای روزمره فراهم میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دویدن با پاهای برهنه
در «دویدن با پاهای برهنه»، ایلمان نیکمندان چهار نمایشنامه را گرد هم آورده که هرکدام روایتی مستقل اما همراستا با دغدغههای اجتماعی و فردی دارند. این کتاب در قالب نمایشنامه نوشته شده و هر متن، با شخصیتپردازی و دیالوگهای زنده، فضای صحنه را به ذهن خواننده منتقل میکند. ساختار کتاب به گونهای است که هر نمایشنامه، جهانی کوچک و پرتنش را میسازد؛ جهانی که در آن شخصیتها با بحرانهای هویتی، اجتماعی و خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. این مجموعه، نهتنها به مسائل فردی و درونی شخصیتها میپردازد، بلکه بهواسطهٔ موقعیتهای نمایشی، نقدی بر ساختارهای قدرت، سرکوب و مناسبات اجتماعی نیز دارد. «دویدن با پاهای برهنه» با بهرهگیری از زبان گفتوگو و موقعیتهای ملموس، تماشاگر و خواننده را به دل تاریکی و روشنایی صحنه میبرد و امکان تجربهٔ دوبارهٔ تکرارهای روزمرهٔ انسانی را فراهم میآورد. این کتاب، نمونهای از نمایشنامهنویسی معاصر است که با نگاهی انتقادی و گاه تلخ، به روایت زندگی شخصیتهایی میپردازد که در حاشیهٔ جامعه و زیر سایهٔ قدرت، برای بقا و معنا مبارزه میکنند.
خلاصه کتاب دویدن با پاهای برهنه
در مجموعهنمایشنامهٔ «دویدن با پاهای برهنه»، هر یک از چهار نمایشنامه، داستانی مستقل اما با دغدغههایی مشترک را روایت میکند. در «سوراخ»، با شخصیتهایی روبهرو هستیم که هرکدام برای بقا و اثبات خود، درگیر مبارزهای فرساینده با جهان اطرافاند. سحاد، نویسندهای است که سالها برای نوشتن نمایشنامهاش تلاش کرده اما با موانع اجرایی و ممیزی مواجه میشود. حسن، مردی است که شکستهای پیدرپی را تجربه کرده و زهرا، دختری علاقهمند به بازیگری، با تصمیمهای پرخطر و شرایط دشوار زندگی دستوپنجه نرم میکند. این نمایشنامه، فضای خانهای کوچک و تاریک را به تصویر میکشد که در آن امید، ناامیدی، شوخی و جدیت در هم تنیدهاند. در «عالیجناب»، دانشجوی بازیگری که زمانی نقش هملت را بازی میکرده، اکنون به رهگذری سرخورده تبدیل شده است. این نمایشنامه، فروپاشی آرمانها و سرخوردگی نسل جوان را در بستر تئاتر و زندگی روزمره نشان میدهد. «لیرسی» به آخرین پادشاه مستبد میپردازد که سرنوشتی دهشتناک در انتظار اوست. این متن، با الهام از تراژدیهای کلاسیک، سقوط قدرت و ویرانی اخلاقی را به تصویر میکشد. در «حفره»، داستان سربازی روایت میشود که آرزوهایش زیر آوار خاک دفن میشوند؛ روایتی از شکست، ناامیدی و مواجهه با مرگ و بیمعنایی. در مجموع، این کتاب شخصیتهایی را به نمایش میگذارد که قربانی جامعه و مکانیزمهای سرکوباند؛ افرادی پرتلاش اما آسیبپذیر که در برابر قدرت، ایدئولوژی، غرور و دروغ، خرد و تکهتکه میشوند. دغدغهٔ اصلی کتاب، نمایش تکرار رنجها و تلاش انسانها برای معنا بخشیدن به زندگی در دل بحرانهاست.
چرا باید کتاب دویدن با پاهای برهنه را بخوانیم؟
«دویدن با پاهای برهنه» با روایت چندلایه و شخصیتهایی که هرکدام بخشی از واقعیت جامعه را بازتاب میدهند، فرصتی برای مواجهه با مسائل انسانی و اجتماعی فراهم میکند. این کتاب، با استفاده از زبان نمایشنامه و دیالوگهای زنده، امکان همذاتپنداری با شخصیتهایی را ایجاد میکند که درگیر بحرانهای هویتی، اجتماعی و خانوادگیاند. خواندن این مجموعه، دریچهای به تجربههای زیسته و چالشهای روزمره باز میکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقش فرد در جامعه، قدرت، سرکوب و امید دعوت میکند. همچنین، برای علاقهمندان به تئاتر و نمایشنامهنویسی، نمونهای از روایت معاصر و دغدغهمند است که میتواند الهامبخش باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به نمایشنامه، تئاتر و ادبیات معاصر مناسب است. همچنین، کسانی که دغدغههای اجتماعی، هویتی و فردی دارند یا با مسائل سرکوب، بحرانهای خانوادگی و فشارهای جامعه روبهرو هستند، میتوانند با شخصیتها و موقعیتهای این مجموعه ارتباط برقرار کنند. برای دانشجویان و فعالان حوزهٔ هنرهای نمایشی نیز مطالعهٔ این اثر مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب دویدن با پاهای برهنه
«سحاد: ما خونههایی دارم که سنگ و آهنشون از اینور اونور اومده. دهها معمار زبده روپی ساختمون ساعتها و ماهها کار کردن. امایه شب که زیر سقف طلاکوبش راه میری، دلت یه آن میگیره. کم مونده دلت بترکه. اما خونهای همداریم که از چوب و گل ساخته شده. سقف و دیواری که هر آن اگه بارون بزنه بیاد رو سرت. امایه روز یه شب وقتی تواون فضای تنگ و نمگرفته راه میری، احساس میکنی دلت اندازهی یه دریاست؛ یه اقیانوس؛ یه آسمون بیانتها. زهرا: اوهوم. شاید بخندی، ولی درست مثل من و این خونه! کم مونده این لامپ درسته بره تو حلقم. اما باز هروقت که اینحام بهصوری میشم، احساس میکنم حالم بهتره. نمیدونم. لیوانی نیمهپر از روی میز برمیدارد. زهرا: شاید هم از این دمنوشهای فیلافکن تونه که هر سری میخورم؛ اینحوری نع تابناگوش بازه! سحاد: اون از دیشب مونده. زهرا: بیخیال. سجاد: جک و جونور میره توش.»
حجم
۶۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۶۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه