
کتاب بلند پرواز
معرفی کتاب بلند پرواز
کتاب الکترونیکی «بلندپرواز» نوشتهٔ «زهره عطائی» اثری در ژانر فانتزی و ماجراجویی است که نشر اولینها آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان پسری به نام «آرمان» را روایت میکند که در شهری محصور میان کوهها و مه، رؤیای رسیدن به آسمان و کشف رازهای آن را در سر دارد. «بلندپرواز» با خلق جهانی پررمزوراز و شخصیتهایی چندلایه، مخاطب را به سفری پر از چالشهای درونی و بیرونی میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بلند پرواز
«بلندپرواز» اثری داستانی و بلند در ژانر فانتزی است که با روایتی ماجراجویانه و تمثیلی، به دغدغههای انسانی دربارهٔ آرزو، ترس، رشد فردی و معنای بلندپروازی میپردازد. داستان در شهر خیالی «آریا» جریان دارد؛ شهری که با دیوارهای سنگی بلند از آسمان جدا شده و مردمش باور دارند که زمین و آسمان دو دنیای جدا از هم هستند. ساختار کتاب بر پایهٔ سفر قهرمان شکل گرفته و شخصیت اصلی، «آرمان»، در مسیر رسیدن به آسمان با چالشهای جادویی، آزمونهای اخلاقی و فلسفی و همراهی شخصیتهایی چون «لیانا» و «کسیس» روبهرو میشود. روایت کتاب از یک ماجراجویی فردی آغاز میشود و به تدریج به سطوح عمیقتری از معنا، فلسفهٔ وجود و مسئولیت اجتماعی گسترش مییابد. در کنار خط اصلی داستان، قصههای فرعی و شخصیتهای متنوعی معرفی میشوند که هرکدام بخشی از پیامهای کتاب را بازتاب میدهند. «بلندپرواز» با بهرهگیری از عناصر خیالپردازی، اسطوره و نماد، جهانی چندلایه خلق کرده که هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان قابل تأمل است.
خلاصه داستان بلند پرواز
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «بلندپرواز» با معرفی شهر «آریا» آغاز میشود؛ شهری در دل درهای مهآلود که دیوارهای سنگی بلندش مردم را از آسمان جدا کرده است. «آرمان»، پسر جوانی که از کودکی شیفتهٔ آسمان است، برخلاف باور عمومی شهر، رؤیای رسیدن به آسمان را در سر دارد. او تصمیم میگیرد برای یافتن حقیقت، سفری پرخطر را آغاز کند و به «دریاچهٔ آینهها» برود؛ جایی که گفته میشود میتوان گذشته و آینده را دید و پاسخ پرسشهای عمیق را یافت. در مسیرش، آرمان با چالشهایی جادویی و روانشناختی روبهرو میشود: عبور از «میدان سیاه» و مواجهه با ترسهای درونی، گذر از «غارهای آینهای» و روبهرو شدن با تصاویر فریبندهٔ گذشته، و در نهایت، ملاقات با موجود اسرارآمیز «کسیس» که راهنمای او در کشف حقیقت است. آرمان برای عبور از مرز آسمان باید چهار جواهر نمادین (شجاعت، حقیقت، عشق و فداکاری) را بیابد و در هر مرحله، با انتخابهای دشوار اخلاقی و احساسی روبهرو میشود. در ادامه، داستان از سطح یک ماجراجویی فردی فراتر میرود و به خلق جهانهای نو، آموزش و رشد جمعی، و پذیرش تاریکی و روشنایی درون میپردازد. آرمان و همراهانش با ساخت مدرسهای به نام «آذرآرا» تلاش میکنند ارزشهایی چون دوستی، مهربانی و امید را در جهانهای تازه گسترش دهند. روایت با جشنها، چالشهای تازه و قصههای فرعی از شخصیتهای مختلف ادامه مییابد و در نهایت، پیام کتاب بر اهمیت بلندپروازی، رشد فردی و جمعی و خلق امید در دل تاریکی تأکید دارد.
چرا باید کتاب بلند پرواز را بخوانیم؟
«بلندپرواز» با خلق دنیایی فانتزی و پرجزئیات، مخاطب را به سفری درونی و بیرونی میبرد که در آن مفاهیمی چون شجاعت، حقیقت، عشق و فداکاری بهصورت نمادین و داستانی به تصویر کشیده شدهاند. این کتاب نهتنها ماجرای یک قهرمان را روایت میکند، بلکه به دغدغههای عمیق انسانی دربارهٔ رشد، پذیرش خود و دیگران، و عبور از مرزهای ذهنی و اجتماعی میپردازد. روایت چندلایه و شخصیتهای متنوع، امکان همذاتپنداری و تأمل را برای طیف وسیعی از خوانندگان فراهم میکند. همچنین، قصههای فرعی و جشنهای شاد در دل داستان، فضای امیدبخش و الهامآفرینی را به اثر افزودهاند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای فانتزی، ماجراجویی و رشد فردی علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی چون عبور از ترسها، جستوجوی حقیقت، پذیرش تفاوتها و خلق امید در دل چالشها را دارند، «بلندپرواز» میتواند الهامبخش باشد. والدین و مربیانی که به دنبال اثری برای گفتوگو دربارهٔ ارزشهای انسانی با نوجوانان هستند نیز از این کتاب بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب بلند پرواز
«آرمان آن روز صبح زود از خواب برخاست. هوا هنوز در سکوت و تاریکی غرق بود. صدای باد ملایم از شکاف کوهها به گوش میرسید و مهسنگینی در دامنهها پیچیده بود. او با کولهباری که در آن تنها چند تکه نان خشک و یک چراغ کوچک بود، به سمت غارهای آینهای حرکت کرد؛ جایی که گفته میشد تنها کسانی که شجاعت واقعی دارند، از آن جان سالم به در میبرند. قدمهای آرمان روی سنگهای سرد و سخت میخورد و هر قدم به نظرش صدای بلندی بود که در دل سکوت کوهها طنین میانداخت. وقتی به دهانه غار رسید، هوای سرد و تاریکی عمیق او را در بر گرفت. اولین گامهایش را با احتیاط برداشت. دیوارهای غار به قدری صاف و براق بودند که گویی هزاران آینه کوچک در کنار هم قرار گرفتهاند و هر حرکت او را چندین برابر بازتاب میدادند. ناگهان صدای خندهای آرام و وهمانگیز در فضا پیچید و تصویرش در آینهها شروع به تغییر کرد. چهرهای ترسناک و پر از وحشت جایگزین تصویر آرمان شد. سایههایی تاریک و هراسانگیز به او نزدیک میشدند و آرمان ناگهان احساس کرد تمام ترسهای پنهان در قلبش زنده شدهاند. با خود گفت: «این همان جایی است که باید شجاع باشم. ترسم را نپذیرم، بلکه بر آن غلبه کنم.» او نفس عمیقی کشید و جلو رفت. دستش را به دیوار سرد آینهای زد و صدای قلبش را گوش کرد. سایهها هر لحظه نزدیکتر میشدند اما آرمان ایستاد و با تمام توان به راهش ادامه داد.»
حجم
۴۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۴۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه