
کتاب شهر خدای خورشید
معرفی کتاب شهر خدای خورشید
کتاب الکترونیکی «شهر خدای خورشید» نوشتهٔ آرمین عالمی اثری داستانی است که نشر پارس آوید آن را منتشر کرده است. این رمان در فضایی خیالی و تاریخی روایت میشود و به زندگی خانوادهای در شهری کوچک و در حال رشد میپردازد؛ شهری که در حاشیهٔ بیابان شکل گرفته و با ورود کاروانها و مهاجران، دستخوش تغییرات اجتماعی و اقتصادی میشود. دغدغههای انسانی، قدرت، دین، و مناسبات اجتماعی در بستر داستانی پرحادثه و شخصیتمحور به تصویر کشیده شدهاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شهر خدای خورشید
«شهر خدای خورشید» رمانی است که در بستری تاریخی-تخیلی و با الهام از وقایع و ساختارهای اجتماعی گذشته روایت میشود. آرمین عالمی در این اثر، داستان خانوادهای را در شهری کوچک و رو به توسعه دنبال میکند؛ شهری که با ورود کاروانها، مهاجران و تجار، به تدریج به مرکز تجارت و تعامل فرهنگی بدل میشود. کتاب با نگاهی به زندگی روزمره، روابط خانوادگی، و تحولات اجتماعی، تصویری از رشد و تغییرات یک جامعهٔ کوچک را ارائه میدهد. ساختار رمان به گونهای است که هر فصل به بخشی از زندگی شخصیتها و تحولات شهر میپردازد؛ از شکلگیری بازار و کاروانسرا تا رقابت معابد و ظهور طبقات جدید اجتماعی. نویسنده با تمرکز بر شخصیتهایی چون ایلیا و بحیرا، دغدغههای انسانی، قدرتطلبی، و تأثیر دین و سنت را در شکلگیری مناسبات اجتماعی بررسی کرده است. این رمان با روایتی خطی و شخصیتمحور، خواننده را به دل فرازونشیبهای زندگی در شهری خیالی میبرد و از خلال داستان، پرسشهایی دربارهٔ اخلاق، قدرت، و معنای زندگی مطرح میکند.
خلاصه داستان شهر خدای خورشید
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «شهر خدای خورشید» با زندگی خانوادهای در شهری کوچک آغاز میشود؛ شهری که در حاشیهٔ بیابان و با چند چشمهٔ آب شکل گرفته است. ایلیا، پسر کوچک خانواده، در بازار شهر میوه میفروشد و با مشکلات اقتصادی و انتظارات خانواده دستوپنجه نرم میکند. ورود کاروانها و تجار به شهر، زندگی خانواده را دگرگون میکند؛ بحیرا، پدر خانواده، با تجارت و ارتباط با کاروانها به ثروت میرسد و جایگاه اجتماعیاش تغییر میکند. شهر به تدریج رشد میکند، بازار و کاروانسرا ساخته میشود و جمعیت افزایش مییابد. رقابت میان معبد خورشید و معبد ماه، تقسیم زمینها و قدرت گرفتن کاهنان، فضای شهر را پیچیدهتر میکند. ایلیا که به دنبال هویت و جایگاه خود است، میان سنت، خانواده و عشق سرگردان میماند. بیماری برادر کوچک او، ارمیا، و تلاش خانواده برای درمانش، بهانهای برای ورود عناصر جادویی و باورهای مذهبی به داستان میشود. معجزهها، نذرها و رقابتهای مذهبی، زندگی شخصیتها را تحتتأثیر قرار میدهد. در کنار این تحولات، ایلیا با عشق نافرجامش به باهیتی، دختر معمار مصری، و کشمکشهای درونیاش روبهروست. داستان با رشد شهر، ساخت معبد عظیم خورشید و پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی و خانوادگی ادامه مییابد، درحالیکه شخصیتها هرکدام با آرزوها، شکستها و انتخابهای دشوار خود مواجهاند.
چرا باید کتاب شهر خدای خورشید را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی چندلایه و شخصیتمحور، تصویری از جامعهای در حال گذار را به نمایش میگذارد؛ جایی که قدرت، دین، سنت و تجارت در هم تنیدهاند و هرکدام سرنوشت شخصیتها را شکل میدهند. «شهر خدای خورشید» دغدغههای انسانی مانند حرص، طمع، جستوجوی معنا و هویت را در بستری تاریخی و خیالی بررسی میکند. خواندن این رمان فرصتی است برای تأمل دربارهٔ نقش قدرت و مذهب در زندگی انسانها و مشاهدهٔ تأثیر تصمیمات فردی و جمعی بر سرنوشت یک جامعه. روایت داستان، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره و روابط انسانی، امکان همذاتپنداری با شخصیتها و درک پیچیدگیهای اخلاقی و اجتماعی را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی-تخیلی، داستانهای اجتماعی و روایتهایی که به بررسی قدرت، دین و مناسبات انسانی میپردازند، مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ هویت، اخلاق و تأثیر ساختارهای اجتماعی بر زندگی فردی دارند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب شهر خدای خورشید
«شهر در حاشیه بیابان بود و چند چشمه که آب مورد نیاز کشاورزی را تامین میکرد باعث شده بود کم کم کسانی آنجا جمع شوند و به شهر کوچکی تبدیل شده بود. اگر کیلومترها در بیابانهای خالی حرکت میکردی به باغهای میوه و زمینهای کشاورزی میرسیدی بعد هم خانهها و یک میدان مرکزی کوچک و چند خیابان که به میدان منتهی میشد. اطراف میدان مردم محصولاتشان را برای فروش میآوردند و خرید و فروش اندک شهر آنجا انجام میشد. ایلیا هم میوههای باغشان را گوشهای چیده بود و منتظر بود کسانی بیایند و آنها را بخرند. گرمای هوا کلافهاش کرده بود و هیچ کس حتی سمت او نمیآمد. ترجیح میداد او هم مثل برادرش در باغ بیل بزند و به درختان برسد بعدش هم به خانه برود. اما بهعنوان پسر کوچکتر خانواده مجبور بود هر روز آن میدان لعنتی را ببیند و کلی داد بزند تا کسی نظرش جلب شود و سمت او بیاید. آخر شب هم برای میوههای فروختهنشده جواب پس بدهد. انگار کساد بودن بازار شهر هم تقصیر اوست. امروز هم کمتر از همیشه فروخته بود و سبدهای میوهاش تقریباً پر بود. داشت فکر میکرد امشب حتماً از پدر مادر یا برادر بزرگش کتک مفصلی خواهدخورد. کسی صدایش کرد. – اهای پسر کل میوههایت چند؟ صدا او را از فکر درآورد.»
حجم
۶۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
حجم
۶۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه