
کتاب از قضاوت تا خودشناسی
معرفی کتاب از قضاوت تا خودشناسی
کتاب از قضاوت تا خودشناسی، نوشته مائده غلامرضایی، اثری است که به کوشش نشر پارس آوید منتشر شده است. این کتاب به بررسی تجربههای نویسنده در مواجهه با قضاوتهای اجتماعی، لکنت زبان، معلولیت و تلاش برای فهم و پذیرش خود میپردازد. کتاب حاضر اثری است که دغدغههای روانی و اجتماعی افراد دارای معلولیت را با بیانی صریح و بیپرده بازگو میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب از قضاوت تا خودشناسی
کتاب از قضاوت تا خودشناسی اثری است که تجربههای نویسنده را از زیستن با معلولیت و لکنت زبان بازگو میکند. مائده غلامرضایی در این کتاب با اتکا به خاطرات و احساسات خود، به موضوعاتی مانند قضاوتهای اجتماعی، ترحم، شرم، عزتنفس و هویت فردی میپردازد. ساختار کتاب مبتنیبر فصلهایی است که هرکدام به یکی از ابعاد روانی و اجتماعی زندگی با معلولیت اختصاص یافتهاند؛ از تجربههای کودکی و مواجهه با نگاههای سنگین جامعه تا تلاش برای بازسازی تصویر ذهنی از خود و عبور از شرم و قضاوت.
مائده غلامرضایی در این مسیر، به روایت شخصی خود بسنده نکرده، بلکه با بهرهگیری از مفاهیم روانشناختی تلاش کرده است تا تجربههای فردی را به دغدغههای جمعی پیوند بزند. کتاب با تمرینها و توصیههایی برای خودشناسی و تقویت عزتنفس همراه شده است و مخاطب را به بازنگری در باورها و نگرشهایش نسبت به معلولیت و تفاوتها دعوت میکند.
خلاصه کتاب از قضاوت تا خودشناسی
کتاب حاضر با بیان تجربههای نویسنده آغاز میشود؛ جایی که لکنت زبان و نشستن روی ویلچر، نهتنها چالشهای فیزیکی، بلکه زخمهایی روانی را برایش بههمراه میآوردند. نویسنده از کودکی تا بزرگسالی، با نگاههای سنگین، قضاوتهای آشکار و پنهان و ترحمهای ناخواسته روبهرو بوده است. این مواجههها بهتدریج تصویری از ضعف و ناتوانی را در ذهن او شکل دادهاند؛ تصویری که جامعه با برچسبها و پیشداوریهایش ساخته است. در فصلهای ابتدایی، غلامرضایی به تأثیر قضاوتهای بیرونی بر روان فرد میپردازد و نشان میدهد چگونه این قضاوتها میتوانند به درون فرد نفوذ کنند و به بخشی از هویت او بدل شوند.
او از مفهوم درونسازی برچسبها سخن میگوید؛ فرایندی که طی آن فرد باورهای منفی جامعه را دربارهی خود میپذیرد و بهمرور، توانمندیهایش را نادیده میگیرد. نویسنده با تمرینهایی ساده، مخاطب را به بازنگری در تصویر ذهنی از خود و جداسازی باورهای اصیل از تلقینهای بیرونی دعوت میکند. در ادامه، کتاب به موضوع کودکان دارای معلولیت میپردازد و بر اهمیت رفتار آگاهانه و انسانی با این کودکان تأکید میکند. مائده غلامرضایی توصیههایی برای حمایت روانی، پرهیز از ترحم و تقویت عزتنفس کودکان ارائه میدهد و نقش خانواده و جامعه را در شکلگیری هویت سالم مشخص میکند. در فصلهای بعدی، غلامرضایی به انواع قضاوتهای آشکار و پنهان، تأثیر آنها بر سلامت روان و مکانیزمهای دفاعی روان در برابر قضاوت میپردازد.
او راهکارهایی را برای عبور از قضاوت دیگران و ساختن هویتی مستقل از نگاه جامعه پیشنهاد میدهد. در بخش پایانی، کتاب به موضوع شرم میپردازد؛ شرمی که از کودکی در وجود فرد ریشه میدواند و در بزرگسالی به اضطراب، خودسانسوری و فاصلهگرفتن از خود واقعی منجر میشود. نویسنده با ارائهی تجربههای شخصی و تمرینهایی برای پذیرش خود، مخاطب را به بازتعریف هویت و عبور از شرم و قضاوت دعوت میکند.
چرا باید کتاب از قضاوت تا خودشناسی را بخوانیم؟
این اثر با روایتی صادقانه و بیپرده، تجربههای فردی را به دغدغههایی جمعی پیوند میزند و به خواننده امکان میدهد تا با لایههای پنهان روان انسان در مواجهه با قضاوت، ترحم و برچسبهای اجتماعی آشنا شود. کتاب از قضاوت تا خودشناسی نهتنها به مسائل افراد دارای معلولیت میپردازد، بلکه هرکسی را که با پیشداوریها و نگاههای محدودکنندهی جامعه دستوپنجه نرم میکند، به تأمل و بازنگری در باورهایش دعوت میکند. تمرینها و توصیههای عملی کتاب، فرصتی برای خودشناسی و تقویت عزتنفس فراهم میآورد و راههایی را برای عبور از شرم و ساختن هویتی مستقل از نگاه دیگران پیش پای مخاطب میگذارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهی این کتاب برای افرادی که با معلولیت زندگی میکنند، خانوادهها و اطرافیان آنها، فعالان حوزهی حمایتهای اجتماعی و روانشناسی و هرکسی که دغدغهی پذیرش تفاوتها و عبور از قضاوتهای اجتماعی را دارد، مفید است؛ همچنین برای کسانی که بهدنبال راههایی برای تقویت عزتنفس و خودشناسی هستند، میتواند الهامبخش باشد.
بخشی از کتاب از قضاوت تا خودشناسی
«لکنت، فقط گرهای در زبان نیست، گرهایست در دل، در ذهن و گاهی در هویتی که دیگران برایت میسازند. وقتی دهانت باز میشود و واژهها در مسیر گیر میکنند، دیگران تنها چیزی که میبینند «مکث» است... نه «ترس» نه «خجالت»، نه آن هزار فکر نیمهتمامی که تا پشت لب آمده و ناگهان در جا میزنند. در روانشناسی، به این تجربهها تروماهای کوچک میگویند. زخمهایی که شاید کسی فریادش نزند، اما مدام تکرار میشوند و درست همین تکرار است که روان را خسته میکند. کاش فقط لکنت بود... گاهی حتی وقتی روان حرف میزنی، باز هم کسی نمیشنود. چون ذهنها پر از پیشفرض است. چون بدن تو، یا نحوهٔ نشستن تو، یا حتی طرز خندیدن تو، کافیست تا قبل از آنکه دهانت باز شود، قضاوت شوی. در این فصل، میخواهم از این صدا بنویسم. صدایی که سالها بهجای من حرف زد... صدای ذهنم، صدای خشمم، صدای بغضم و آن صدایی که از لای لکنت و ناتوانی، آرامآرام راهش را پیدا کرد.»
حجم
۲۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۲۸۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه

نظرات کاربران
از لحاظ جسمی سالمم وباخوندن این کتاب زیبا یجاهای دلم گرفت،یجاهای از خودم وطرز نگاه ساده گرایانه خودم ترسیدم ،گاهی بجای شخص نشستم .وگاهی دیدم باتمام سلامت جسمی گاهی منم همینجوری قضاوت شدم ،اماتنها چیزی که مهم بود آگاهی بود
فوق العاده بود