
کتاب آخرین پرواز پروانه
معرفی کتاب آخرین پرواز پروانه
کتاب الکترونیکی «آخرین پرواز پروانه» نوشتهٔ سارینا بخشیان و با ویراستاری فریبا رئیسی، توسط نشر رزا منتشر شده است. این اثر در قالب رمان عاشقانه و اجتماعی، داستانی پر فراز و نشیب از عشق، خیانت، امید و فقدان را روایت میکند. محوریت داستان بر روابط انسانی، انتخابها و پیامدهای آنها استوار است و با نگاهی به احساسات عمیق شخصیتها، مخاطب را به دنیای پررمزوراز عواطف انسانی میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آخرین پرواز پروانه
«آخرین پرواز پروانه» اثری داستانی و عاشقانه است که در قالب یک رمان بلند، زندگی شخصیتهایی را به تصویر میکشد که درگیر عشق، رنج، خیانت و بخشش هستند. سارینا بخشیان در این کتاب، با تمرکز بر روابط میان چند شخصیت اصلی، به ویژه «کاوه» و «آیدا»، داستانی را روایت کرده است که از دوران کودکی و همبازی بودن آغاز میشود و تا سالهای بزرگسالی و تجربههای تلخ و شیرین ادامه مییابد. فضای داستان در بستر روستا و شهر، با جزئیات احساسی و توصیفهای دقیق از محیط و حالات درونی شخصیتها شکل گرفته است. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت خطی و گاه بازگشت به گذشته استوار است و با دیالوگها و مونولوگهای درونی، لایههای عمیقتری از احساسات و انگیزههای شخصیتها را آشکار میکند. این رمان، علاوهبر روایت یک داستان عاشقانه، به موضوعاتی چون وفاداری، انتقام، بخشش و جستوجوی هویت فردی نیز میپردازد و در نهایت، تصویری از تأثیر تصمیمها و اتفاقات بر سرنوشت انسانها ارائه میدهد.
خلاصه کتاب آخرین پرواز پروانه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «آخرین پرواز پروانه» با روایت زندگی «کاوه» و «آیدا» آغاز میشود؛ دو همبازی دوران کودکی که عشق میانشان با گذر زمان عمیقتر میشود. با وجود مخالفت خانوادهٔ آیدا و حضور شایان، پسر دایی آیدا که سودای ازدواج با او را دارد، این دو عاشقانه به هم وفادار میمانند و سرانجام با وجود همهٔ مخالفتها ازدواج میکنند. اما شایان که کینهاش به انتقام بدل شده، در شب عروسی با شلیک گلوله، زندگی آنها را به کابوسی تلخ تبدیل میکند. کاوه زخمی و در کما فرو میرود و آیدا در کنار تخت او روز و شب را به امید بازگشتش سپری میکند. پس از بهبود نسبی، آنها برای فرار از سایهٔ تهدید شایان به شیراز مهاجرت میکنند و زندگی تازهای را آغاز میکنند؛ کاوه به موسیقی و آیدا به دنیای مدلینگ و آرایشگری روی میآورد. آرامش آنها اما دیری نمیپاید؛ پیامهای ناشناس و شایعات، ذهن آیدا را نسبت به وفاداری کاوه مشوش میکند. رها، دوست صمیمی آیدا، نیز با شایان همدست میشود و نقشهای برای جدایی این زوج میکشد. آیدا، در پی سوءتفاهم و بیاعتمادی، کاوه را ترک میکند و این جدایی، آغاز سقوط هر سه شخصیت اصلی است. در ادامه، حقیقت نقشهٔ شایان و رها برملا میشود و هر یک با پیامدهای اعمال خود روبهرو میشوند؛ شایان به زندان میافتد و رها نیز به خاطر نقش داشتن در این ماجرا مجازات میشود. آیدا و کاوه پس از سالها دوری، دوباره به هم میرسند و تصمیم به شروعی دوباره میگیرند، اما سرنوشت تلختر از آن است که تصور میکردند؛ آیدا در راه رسیدن به کاوه دچار سانحه میشود و جان میبازد. کاوه با اندوهی عمیق، زندگی را در غیاب معشوقش ادامه میدهد و عشق آیدا را تا پایان عمر در دل نگه میدارد.
چرا باید کتاب آخرین پرواز پروانه را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانی پرکشش و سرشار از احساس، به موضوعاتی چون عشق، وفاداری، خیانت و بخشش میپردازد و نشان میدهد چگونه تصمیمها و سوءتفاهمها میتوانند سرنوشت انسانها را تغییر دهند. «آخرین پرواز پروانه» با پرداختن به لایههای عمیق عواطف انسانی، مخاطب را با تجربههایی ملموس از رنج، امید و از دست دادن روبهرو میکند. روایت داستان، علاوهبر جنبهٔ عاشقانه، به مسائل اجتماعی و روانی نیز توجه دارد و تصویری از پیچیدگی روابط انسانی و پیامدهای انتخابها ارائه میدهد. این اثر برای کسانی که به داستانهای احساسی و پرتنش علاقه دارند، میتواند تجربهای تأثیرگذار باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و اجتماعی، کسانی که دغدغهٔ روابط انسانی، وفاداری، بخشش و پیامدهای خیانت را دارند، مناسب است. همچنین برای مخاطبانی که به داستانهایی با فرازونشیب احساسی و شخصیتپردازی عمیق علاقهمندند، «آخرین پرواز پروانه» انتخابی قابل توجه خواهد بود.
بخشی از کتاب آخرین پرواز پروانه
«چشمان سبزش، نه فقط عسلی شیرین، که حلقههایی درخشان از عشق بودند؛ عشقی بیانتها، بیپایان... نگاهش چون افسانهای که هرگز ورق آخر ندارد، در جانم نقش بسته بود. لبهایش، تنها رنگ گیلاس نداشتند. طعمی از ژرفای عشقی را با خود داشتند که تا عمق استخوانهایم نفوذ میکرد. موهای طلاییاش چون رشتههایی از خورشید، در گرگومیش غروب، زیر هالهای نارنجی، آرام میدرخشیدند. گویی روز آرزوهای بر بادرفتهاش را بر گیسوان او سپرده بود و غروب، با اشکهای خاموش خود، آن آرزوهای شکسته را در دل شب، به سکوتی ابدی سپرد. چهرهی سپید و گردش، نه تنها سیمای دختری زمینی بلکه هلال ماه بود. او همان است... همانی که تا واپسین نفس با دلی خسته اما عاشق، پرستشش خواهم کرد. چرا که نام او در دل من با اشک پیوند خورده، با درد دلتنگی، با بیقراری. چهرهاش در پردهای از مه گم شده بود... تنها شال زرشکیاش در میان آن مه برق میزد. با لبخندی که بوی خاطره میداد، دستانش را به سویم دراز کرده بود؛ اما هرچه نزدیکتر میشدم او بیشتر از من فاصله میگرفت... گویی سالهاست با هم غریبیم. و من، هرگز نتوانستم برای آخرین بار بگویم که گرمای دستانش چگونه یخ وجودم را آب میکرد. و مثل همیشه، زندگی را در رگهایم جاری میساخت.»
حجم
۸۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه
حجم
۸۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه