تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب غزل افق
معرفی کتاب غزل افق
کتاب الکترونیکی «غزل افق» نوشتهٔ عبدالمجید نوید با ویراستاری فرمهر منجزی و تصویرگری اشکان خلیقی و علیرضا امیرحسینی، اثری داستانی است که نشر آمال کودک و نوجوان آن را منتشر کرده است. این کتاب با نثری شاعرانه و روایتی لطیف، به زندگی یک چوپان جوان و گفتوگوهای او با پیرمردی مرموز میپردازد و در بستری از طبیعت و روستا، دغدغههای انسانی، تنهایی، شادی، غم و معنای زندگی را واکاوی میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب غزل افق
«غزل افق» از عبدالمجید نوید، داستانی بلند با فضایی شاعرانه و تاملبرانگیز است که در قالب ناداستانی داستانی روایت میشود. این کتاب در سال ۱۳۹۸ منتشر شده و فضای آن در روستایی ایرانی و در دل طبیعت میگذرد. روایت حول محور یک چوپان جوان شکل میگیرد که در مسیر زندگی روزمرهاش، با پیرمردی اسرارآمیز روبهرو میشود. گفتوگوهای این دو شخصیت، بستری برای طرح پرسشهای فلسفی دربارهٔ معنای شادی، غم، بخشش، تنهایی و هویت فردی فراهم میکند. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و گفتوگوهای درونی و بیرونی شخصیتهاست و با توصیفهای دقیق از طبیعت و زندگی روستایی، فضایی ملموس و زنده خلق شده است. «غزل افق» با بهرهگیری از عناصر نمادین و زبان تصویری، تلاش دارد مفاهیم عمیق انسانی را در قالب داستانی ساده و قابل لمس برای نوجوانان و جوانان بیان کند. این اثر نهتنها به دغدغههای فردی شخصیت اصلی میپردازد، بلکه نگاهی به روابط انسانی، نقش خاطرات و تأثیر محیط بر شکلگیری هویت دارد.
خلاصه داستان غزل افق
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «غزل افق» با تصویری از سپیدهدم و طبیعت آغاز میشود؛ جایی که جوان چوپان، در کنار خاکستر آتش شبانگاهی، به تماشای طلوع مینشیند. او با گلهاش به دشت میرود و در مسیر، ذهنش درگیر پرسشهایی دربارهٔ غم، شادی و تنهایی است. پیرمردی مرموز گهگاه در مسیر او ظاهر میشود و گفتوگوهایی میان این دو شکل میگیرد که محوریت آنها جستوجوی معنای زندگی، بخشش، رهایی از گذشته و یافتن شادی واقعی است. جوان با تیزپا، سگ وفادارش، و گوسفندانش روزها را در دشت میگذراند و در خلوت خود، به یاد کودکی، خاطرات تلخ و نگاههای سنگین اهالی روستا فرو میرود. او از پدرش که به دلایلی نامعلوم طرد شده، رنج میبرد و احساس بیکسی میکند. پیرمرد با سخنانش تلاش دارد جوان را به سوی پذیرش خود، بخشش گذشته و درک لذتهای سادهٔ زندگی هدایت کند. در این مسیر، جوان با مفاهیمی چون آزادی، بخشش، شادی و رنج دستوپنجه نرم میکند و به تدریج درمییابد که شادی و غم، همچون روز و شب، در کنار هم معنا پیدا میکنند. در بخشهایی از داستان، جوان با آوردن گل و سیب برای مادرش و گفتوگو با دختر روستا، به تجربههای تازهای از محبت و ارتباط انسانی دست مییابد. در نهایت، او درمییابد که زندگی، ترکیبی از رنج و لذت است و باید با پذیرش هر دو، معنای حقیقی بودن را کشف کند. داستان با تصویری از رقص و آواز جوان در دشت و پیوند او با طبیعت و آدمهای اطرافش به پایان میرسد، بیآنکه پاسخی قطعی برای پرسشهایش بیابد، اما با امید به ادامهٔ جستوجو و تجربهٔ زندگی.
چرا باید کتاب غزل افق را بخوانیم؟
«غزل افق» با روایتی شاعرانه و فضایی سرشار از توصیفهای طبیعت، فرصتی برای تامل دربارهٔ مفاهیم بنیادین زندگی فراهم میکند. این کتاب با محوریت گفتوگوهای فلسفی میان یک جوان و پیرمرد، به دغدغههایی چون تنهایی، هویت، بخشش و معنای شادی میپردازد و مخاطب را به اندیشیدن دربارهٔ خود و جهان پیرامونش دعوت میکند. روایت داستان در دل طبیعت و زندگی روستایی، تجربهای متفاوت از زیستن و نگاه به زندگی را پیش روی خواننده میگذارد و او را با لایههای پنهان احساسات انسانی آشنا میسازد. این اثر برای کسانی که به دنبال داستانی تاملبرانگیز و سرشار از تصویرسازیهای لطیف هستند، انتخابی مناسب است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای فلسفی و تاملبرانگیز علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی دربارهٔ هویت، تنهایی، بخشش و معنای زندگی دارند یا دوست دارند با فضای روستا و طبیعت آشنا شوند، خواندن «غزل افق» پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب غزل افق
«پیر گفت: «میدانی گاهی احساس میکنم وقتی جرأت کنی دلت را برای همهی دنیا باز کنی دلتنگی دیگر معنی ندارد. احساس میکنم هیچ گاه از تو دور نیستم که بخواهم پیشت باشم یا آنکه اگر پیشت نباشم ندانم در چه حالی؟ مگر خود تو در نبودم با من حرف نمیزنی؟ گاهی برای دلمان لازم است در دل با دوست گفتوگو کنیم و بگذاریم دلها با هم حرف بزنند.» جوان گفت: «این دیگر چه جور رابطهای است؟ مگر در تنهایی میشود گفت و شنید؟» پیر گفت: «چرا نمیشود. خود تو وقتی تنهایی، دلت با من گفتوگو میکند. آنچه میخواهی میگویی و پاسخهای مرا هم میشنوی.» جوان گفت: «اما وقتی تو را میبینم خوشحال میشوم و لحظههای با تو صحبت کردن را دوست دارم. دوست دارم تو را ببینم. چهرهات، اخمت، خندههایت، حرکاتت و چیزی در چشمهایت.» پیر گفت: «من هم وقتی تو را میبینم شاد میشوم. وقتی سعی میکنم احساست را بفهمم میبینم من هم اشتیاق دارم تو را ببینم و با تو همصحبت شوم. درست میگویی، این نیاز تو و راز من است.»
حجم
۳۷٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۳ صفحه
حجم
۳۷٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۷۳ صفحه