تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب ملاقات با ایزیس
معرفی کتاب ملاقات با ایزیس
معرفی کتاب ملاقات با ایزیس
کتاب الکترونیکی «ملاقات با ایزیس» (Meeting with Isis) نوشتهٔ امیرحسین مردانی و منتشرشده توسط نشر زرین اندیشمند، داستانی معمایی و روانشناختی است که در فضای معاصر ایران روایت میشود. این رمان با محوریت قتلهای زنجیرهای و درهمتنیدگی اسطورههای مصر باستان و زندگی شخصیتهای امروزی، به بررسی هویت، جاودانگی و رنج انسان معاصر میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ملاقات با ایزیس
«ملاقات با ایزیس» اثری است که در مرز میان رمان معمایی، روانشناختی و فانتزی حرکت میکند. داستان در تهران معاصر رخ میدهد و با قتلهای زنجیرهای زنان آغاز میشود؛ اما بهتدریج پای اسطورههای مصر باستان و مفاهیمی چون جاودانگی و نفرین به روایت باز میشود. نویسنده با تلفیق فضای پلیسی و عناصر اسطورهای، روایتی چندلایه خلق کرده که هم به دغدغههای اجتماعی و روانی جامعه امروز میپردازد و هم به ریشههای کهن اسطورهای بشر سرک میکشد. روایت در چند خط داستانی موازی پیش میرود: از پیگیری پرونده قتلها توسط سروان بشردوست تا زندگی مردی نامیرا به نام راموزه که گذشتهای رازآلود و پیوندی با اسطورههای مصر دارد. این کتاب در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و با توجه به ارجاعات تاریخی و اسطورهای، فضایی متفاوت از رمانهای معمایی رایج فارسی ارائه میدهد. در کنار روایت پلیسی، دغدغههایی چون تنهایی، هویت، معنای زندگی و مرگ، و نسبت انسان با گذشته و اسطورهها در بطن داستان جریان دارد.
خلاصه کتاب ملاقات با ایزیس
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با قتلهای زنجیرهای زنان در تهران آغاز میشود. سروان حسین بشردوست، کارآگاه اصلی پرونده، با چالشهای روحی و روانی دستوپنجه نرم میکند و درگیر پیگیری پروندهای میشود که هیچ سرنخ روشنی ندارد. مقتولان زنانی هستند که وجه اشتراکشان، جراحی زیبایی و رفتوآمد به استخر است، اما ارتباطی میان آنها پیدا نمیشود. همزمان با پیشرفت تحقیقات، پای شخصیتی به نام راموزه به داستان باز میشود؛ مردی که ادعا میکند هزاران سال عمر کرده و نفرین ایزیس، الههٔ مصر باستان، او را جاودانه ساخته است. راموزه در تیمارستان بستری است و پس از قتل معشوقهاش، گلرخ، تلاش میکند با پلیس همکاری کند تا قاتل را بیابد. روایت با ورود شخصیت مهرزاد، روانکاو و همسر گلرخ، پیچیدهتر میشود و خطوط داستانی پلیسی، روانشناختی و اسطورهای در هم تنیده میشوند. در طول داستان، گذشتهٔ راموزه و ارتباطش با اسطورههای مصر، بهویژه ماجرای ایزیس و ازیریس، بهتدریج آشکار میشود و خواننده با لایههای مختلف هویت، رنج جاودانگی و معنای مرگ و زندگی روبهرو میشود. داستان تا جایی پیش میرود که مرز واقعیت و خیال، گذشته و حال، و اسطوره و زندگی روزمره در هم میآمیزد، اما پایان ماجرا و هویت قاتل تا انتها پنهان میماند.
چرا باید کتاب ملاقات با ایزیس را خواند؟
این رمان با ترکیب فضای معمایی و پلیسی با عناصر اسطورهای و روانشناختی، تجربهای متفاوت از داستانگویی فارسی ارائه میدهد. «ملاقات با ایزیس» نهتنها به رمزگشایی یک پرونده قتل میپردازد، بلکه به لایههای عمیقتری از هویت، جاودانگی، رنج و معنای زندگی سرک میکشد. روایت چندلایه و شخصیتپردازیهای پیچیده، مخاطب را به تامل دربارهٔ مرز واقعیت و خیال و نسبت انسان با گذشته و اسطورهها دعوت میکند. علاقهمندان به داستانهای معمایی، اسطورهشناسی و روایتهای روانشناختی، با این کتاب مواجههای تازه خواهند داشت.
خواندن کتاب ملاقات با ایزیس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی، دوستداران اسطورهشناسی، و کسانی که به روایتهای روانشناختی و فلسفی علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی درباره هویت، جاودانگی و معنای زندگی دارند، این رمان میتواند جذاب باشد.
بخشی از کتاب ملاقات با ایزیس
«اواخر فروردینماه بود که به درخواست دادستان تهران، کارگروهی برای رسیدگی به یک پرونده و شناسایی یک قاتل که گمان میرفت قاتلی زنجیرهای باشد پیگیری و حلوفصل کرده بود به این کارگروه دعوت شد؛ او با قد بلند و موهای ژولیدهٔ مشکی رنگش که بر خلاف معمول به سمت کنار سرش شانه نکرده بود خمیده و خوابآلود وارد اتاق گردهمایی شد و پس از اینکه بیاجازه در را باز کرد در آستانهٔ در چند ضربه به آن کوبید و معذرتخواهی کرد. اتاق چندان بزرگی نبود؛ اما برای دهنفری جا داشت و اگر آفتاب روز را در پشت کرکرههای پنجرهٔ سرتاسری اتاق نمیگذاشتند بسیار روشنتر و بزرگتر از چیزی که بود به نظر میرسید. دادستان با لباسهای اتوکشیدهٔ سیاه و سفیدش با یقهی کاملا بسته بر سر یک میز مستطیلی بزرگ نشسته بود و در سمت راستش هم بازپرس ویژهٔ قتل با لباس روحانیت جلوس کرده بود و به محض دیدن حسین اندکی نیمخیز شد و لبخند زد. روبهروی بازپرس حسینی، رئیس ادارهٔ آگاهی سرتیپ گلستان، انسانی بداخلاق و خشن با سگرمههای همیشه درهمش نشسته بود و مشخص بود که از عملکرد زیردستانش دل چندان خوشی ندارد و سمت چپش هم ستوان کلهر با پیراهنی سفید و نگاهی مغموم و پر تمنا بر صندلیاش تکیه زده بود و در خود جمع شده بود. حسین به آرامی پای کوبید و انگشتان لرزانش را در مشتش جمع کرد تا لرزشش را از دیگران مخفی نگاه دارد و با علامت دست دادستان متوجه شد که باید بر سر دیگر میز، درست روبهروی او بنشیند. هنگامی که بر صندلی نشست دادستان نگاهش را به سمت در چرخاند و از آجودانش خواست آن را ببندد. پس از چند ثانیه حال و احوال معمول، بازپرس حسینی اصل مطلب را برای کارآگاه بازگو کرد. گویا تنها کسی که در آن اتاق از ماجرا خبری نداشت کارآگاه بود...»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه