
کتاب یک مشت جواهر
معرفی کتاب یک مشت جواهر
معرفی کتاب یک مشت جواهر
کتاب الکترونیکی «مشعات ناه» نوشتهٔ ملیحه صفری سندیانی و منتشرشده توسط نشر یافته، داستانی خانوادگی و اجتماعی از دل شهرهای شمال شرق ایران است. این رمان به روایت زندگی زوجی میپردازد که با چالشهای ناباروری و فرزندخواندگی روبهرو میشوند و تلاش میکنند با عشق و همدلی، خانهای گرم و پرامید بسازند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یک مشت جواهر
«مشعات ناه» در بستری معاصر و در فضای شهری ایران روایت میشود و دغدغههای خانوادههای ایرانی را در مواجهه با ناباروری، فرزندخواندگی و فشارهای اجتماعی به تصویر میکشد. داستان حول محور زندگی «امیر» و «گوهر» شکل میگیرد؛ زوجی که پس از ازدواج و تجربهٔ سالهایی بدون فرزند، تصمیم میگیرند کودکی را از پرورشگاه به فرزندی بگیرند. روایت کتاب با جزئیات فراوان به سنتها، آیینها و روابط خانوادگی در شهرهای خراسان میپردازد و نقش حمایت خانواده و جامعه را در عبور از بحرانها برجسته میکند. نویسنده با نگاهی واقعگرایانه، چالشهای عاطفی و اجتماعی شخصیتها را در مسیر پذیرش فرزندخوانده و تلاش برای ساختن خانوادهای شاد و پایدار، بازتاب میدهد. این اثر در دورهای نوشته شده که موضوع فرزندخواندگی و ناباروری بیش از پیش در جامعه مطرح است و کتاب با پرداختن به این مسائل، تصویری ملموس از دغدغههای روزمره و امیدهای خانوادههای ایرانی ارائه میدهد.
خلاصه کتاب یک مشت جواهر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با معرفی «امیر» و «گوهر» آغاز میشود؛ زوجی جوان که در یکی از شهرهای شمال شرق ایران زندگی میکنند. امیر، مردی تحصیلکرده و خوشبرخورد است که به واسطهٔ رفتوآمدهای خانوادگی، دل به گوهر میبازد و پس از خواستگاری سنتی، زندگی مشترکشان را آغاز میکنند. پس از ازدواج، همهچیز بهخوبی پیش میرود تا اینکه متوجه میشوند امکان بچهدارشدن ندارند. این موضوع، آنها را در معرض فشارهای اطرافیان و حرفهای مردم قرار میدهد و فضای خانه را از شادی تهی میکند. پس از مدتی کلنجار و مشورت، تصمیم میگیرند کودکی را از پرورشگاه به فرزندی بگیرند. ورود این کودک، که نامش را «یاقوت» میگذارند، زندگیشان را دگرگون میکند و شادی و امید را به خانه بازمیگرداند. با بزرگترشدن یاقوت، گوهر و امیر به فکر آوردن فرزند دوم میافتند تا دخترشان تنها نباشد. روند پذیرش فرزند دوم نیز با چالشهای عاطفی و اداری همراه است و نویسنده با جزئیات، احساسات مادرانه، نگرانیها و امیدهای شخصیتها را در این مسیر به تصویر میکشد. داستان در فضایی صمیمی و خانوادگی، به نقش حمایت اطرافیان، سنتها و باورهای اجتماعی در تصمیمگیریهای مهم زندگی میپردازد و نشان میدهد که عشق و همدلی میتواند بر دشواریها غلبه کند.
چرا باید کتاب یک مشت جواهر را خواند؟
این کتاب با روایت صادقانه و جزئینگرانه، تجربهٔ ناباروری و فرزندخواندگی را از زاویهای انسانی و ملموس به تصویر میکشد. خواننده با دغدغهها، امیدها و تردیدهای شخصیتها همراه میشود و با چالشهای اجتماعی و عاطفی خانوادههایی که تصمیم به فرزندخواندگی میگیرند، آشنا میشود. «مشعات ناه» فرصتی برای درک بهتر احساسات والدین و کودکان در این مسیر فراهم میکند و به اهمیت حمایت خانواده و جامعه در عبور از بحرانها میپردازد. این اثر میتواند نگاه تازهای به مفهوم خانواده و پیوندهای عاطفی فراتر از پیوندهای خونی ارائه دهد.
خواندن کتاب یک مشت جواهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی و اجتماعی، کسانی که با موضوع ناباروری یا فرزندخواندگی درگیر هستند یا دغدغهٔ روابط خانوادگی و سنتهای ایرانی را دارند، مناسب است. همچنین برای والدینی که به دنبال راهی برای پذیرش و تربیت فرزندخوانده هستند یا کسانی که به دنبال شناخت بهتر چالشهای عاطفی و اجتماعی خانوادههای ایرانیاند، خواندن این کتاب مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب یک مشت جواهر
«امیر در هیاهوی اینهمه زیبایی و نقاشی پروردگار عالمیان هم حیران و هم عاشق شده بود؛ اما جرات ابراز احساسش را نداشت؛ زیرا از دایی و همسرش خجالت میکشید. میترسید حرفی به زبان آورد آنها تصور کنند که او به خاطر نظرداشتن به خواهر زندایی است که به خانه آنها رفتوآمد میکرده؛ اما عشق شور جوانی این چیزها سرش نمیشود. هروقت قصد میکرد حرفی به زبان بیاورد نگران از حرف و دیدگاه دیگران خموش میشد و در افکار خود مرتب با انواع اقسام ترفندها سعی میکرد راهی برای ابراز احساساتش پیدا کند؛ اما همچنان بینتیجه بود. امیر خیلی سعی کرد راهی برای رفع مشکلش پیدا کند تنها مشکل امیر خجالتکشیدن و کمرویی او بود؛ لذا در افکارش برنامههای بسیاری داشت؛ اما باز نمیتوانست حرف دلش را به زبان آورد. مدتی این رفتار همراه با بیقراری امیر طول کشید او هم عاشق بود وهم نگران چون فرد موردنظرش بعید بود از دید جوانان دیگر بهدور باشد. او احتمال میداد که هر کسی با اولین برخورد میتواند دلباخته گوهر شود و طعمه از دستش برباید. ازاینرو سعی میکرد بیشتر جلوی چشم گوهر باشد؛ اما او دختری مدب و از یک خانواده اصیل بود هرگز سرش را پیش غریبهها بالا نمیگرفت و از رفتار و نگاههای زیر زیرکی امیر هم بیاطلاع بود او به عشق خواهر و خواهرزادهاش و برای کمک به خواهرش در خانه آقا مهدی بود. اما از نوع رفتار و نگاههای زیر چشمی امیر دستش پیش آقا مهدی رو شده بود روزی دایی به امیر گفت عزیزم اگر چیزی به دلداری میتوانی بدون رودربایستی با من در میان بگذاری من دایی شما هستم وتو را همانند فرزندم دوست دارم هرگز اجازه نمیدهم کسی برایت مشکلی ایجاد کند با من راحتباش و اجازه نده با سکوت خودت شخص دیگری از شما پیشی بگیرد و لقمه از دستت بستاند.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب بسیار خواندنی با متنی روان و گیرا
عالی بود.
کتاب جذاب بود و داستان حس خوب منتقل میکرد.
سلام این کتاب در خصوص روابط روزمره خانوادگی است مطالب کتاب بسیار آموزنده است
داستان پرمایه و جذاب بود