کتاب کاوه و جزیره اسرارآمیز

کتاب «کاوه و جزیره اسرارآمیز» نوشتۀ حمداله جمالی است و انتشارات کاروان ادب آن را منتشر کرده است. این کتاب دربارۀ بال‌هایی است که با امید، خلاقیت و جسارت ساخته می‌شوند.

درباره کتاب کاوه و جزیره اسرارآمیز

کتاب کاوه و جزیرۀ اسرارآمیز داستانی کودکانه‌ و خیال‌انگیز است که با لحنی پرشور و تصویری، مخاطب را به دنیای آرزوها، شجاعت و ماجراجویی می‌برد. قهرمان داستان، پسری ۱۲ساله به نام کاوه است؛ پسری خلاق، باهوش و سرشار از رؤیاهای پرواز. از همان سطرهای آغازین کتاب، ما با دنیای درونی کاوه آشنا می‌شویم؛ دنیایی که در آن مرز میان خیال و واقعیت بسیار باریک است.

نقطۀ آغاز داستان کاوه و جزیرۀ اسرارآمیز، تحقق یک رؤیاست: صندلی پرنده‌ای که کاوه با تلاش و پشتکار در کارگاه کوچکش ساخته است. لحظه‌ای که موتور صندلی روشن می‌شود، نه‌تنها گامی مهم در روند داستان است، بلکه نماد موفقیت در برابر تردیدها و محدودیت‌هایی است که کاوه با آن مواجه شد؛ اما حالا در آسمان‌هاست و با صدایی پر از افتخار، از دل شهر فریاد می‌زند و موفقیتش را اعلام می‌کند. ماجرا البته از این نقطه تازه آغاز می‌شود. نویسنده مفاهیمی چون خلاقیت، اعتمادبه‌نفس، پیگیری رؤیاها و عبور از ترس و تردید را گنجانده است، بی‌آنکه داستان به شعار تبدیل شود.

کاوه و جزیرۀ اسرارآمیز داستانی‌ است برای کودکانی که رؤیاهای بزرگی در سر دارند، برای آن‌هایی که در انبارها، حیاط‌ها یا اتاق‌خواب‌هایشان وسایلی می‌سازند، فکرهایی می‌کنند و در ذهنشان پرواز می‌کنند. داستان، مخاطب را نه فقط به یک سفر فانتزی، بلکه به سفری درونی به‌سوی اعتمادبه‌نفس، پایداری و جرئت دنبال‌کردن آرزوها دعوت می‌کند. 

خواندن کتاب کاوه و جزیره اسرارآمیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کاوه و جزیره اسرارآمیز

«کاوه حالا باید موتور صندلی پرنده‌اش را آزمایش می‌کرد. دلهره عجیبی داشت. مدت‌ها در کارگاه کوچکش روی این صندلی پرنده کار می‌کرد و همیشه آرزو داشت تا صندلی پرنده‌اش مانند یک عقاب پرواز کند و در آسمان بی‌انتها دور بزند و از آن بالا زمین را نگاه کند. کاوه با دلهره خاصی دکمه استارت را فشار داد. موتور روشن شد شادی وجودش را فراگرفت. صندلی پرنده را از کارگاه بیرون آورد. حالا موقع پرواز بود. صندلی پرنده کوچک بود و جمع‌وجور کاوه آن را وسط حیاط خانه آورد و درحالی‌که پدر و مادر و خواهر کوچکش مینو به او نگاه می‌کردند، سوار آن شد.»