کتاب رازهای کوچک زندگی

کتاب «رازهای کوچک زندگی» نوشتۀ مریم یونسی بیدگلی است و انتشارات فکرونه آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه داستان‌های یک نوجوان را در برمی‌گیرد.

درباره کتاب رازهای کوچک زندگی

کتاب رازهای کوچک زندگی مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که با زبانی ساده به روایت لحظاتی از زندگی می‌پردازد که در عین سادگی، حامل پیام‌هایی انسانی، اخلاقی و الهام‌بخش‌اند. نویسندۀ این کتاب، نوجوانی خوش‌ذوق است که با نگاه لطیف و درعین‌حال خلاقانه‌اش به جهان اطراف، تلاش کرده از خلال ماجراهایی خیالی، مفاهیمی همچون دوستی، مهربانی، پذیرش تفاوت‌ها، شجاعت و انتخاب درست را برای خوانندگانش بازگو کند.

آنچه کتاب رازهای کوچک زندگی را متمایز می‌سازد، توانایی نویسنده در جان بخشیدن به شخصیت‌هایی است که اگرچه ممکن است در ظاهر، کودکانه و فانتزی به نظر برسند؛ اما در بطن خود، بازتابی از تجربه‌ها، ترس‌ها، امیدها و آرزوهای ما انسان‌ها هستند. اولین داستان با عنوان دوستی با غول جنگل، نمونه‌ای درخشان از همین سبک نوشتاری است: جایی که موجودی ظاهراً ترسناک، در حقیقت قلبی مهربان دارد و تنها کسی باید پیدا شود که بتواند از پسِ ظاهر به باطن او نگاه کند؛ این دقیقاً همان نقطه‌ای‌ است که جادوی داستان شکل می‌گیرد و مخاطب را به تفکر وادار می‌سازد.

فضای کتاب رازهای کوچک زندگی سرشار از رنگ، خیال، موجودات افسانه‌ای و پیام‌های روشن‌کنندهٔ مسیر زندگی است. در پس هر روایت، نویسنده تلاش کرده تا ارزش‌هایی جهانی را یادآوری کند؛ آن هم نه با زبان نصیحت، بلکه از مسیر هم‌ذات‌پنداری و تجربهٔ داستانی. این ویژگی باعث شده که کتاب برای مخاطبان نوجوان، هم سرگرم‌کننده باشد و هم آموزنده.

خواندن کتاب رازهای کوچک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رازهای کوچک زندگی

«در دل یک جنگل بزرگ و سبز، غولی زندگی می‌کرد که صدایش مثل رعدوبرق آسمان بلند بود. هر بار که او از خواب بیدار می‌شد، صدای غرش او مانند طوفانی بر دل حیوانات جنگل می‌افتاد و همه با ترس فرار می‌کردند. حیوانات فکر می‌کردند غول خطرناک است؛ اما در واقع غول، قلبی مانند درختان کهن‌سال بزرگ و مهربان داشت. یک روز وقتی غول زیر سایۀ درختان بلند استراحت می‌کرد، ناگهان نوری لطیف و طلایی از میان شاخه‌ها به پایین تابید. فرشته‌ای با چهره‌ای زیبا و چشمانی همچون ستارگان درخشان ظاهر شد. نام او نیلو بود.»