کتاب سفید برفی

کتاب الکترونیکی سفید برفی نوشتۀ یاکوب گریم و ویلهلم گریم و ترجمۀ اردشیر نیک پور است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است. کتاب سفید برفی،  قصه‌ای از افسانه‌های عامه است که با روایتی جذاب و شیرین داستان دختر زیبایی به نام سفید برفی را به تصویر می‌کشد که ملکۀ بدجنس به شدت به او حسادت می‌کند.

درباره کتاب سفید برفی

یافتن بهترین کتاب کودک یکی از مشغله‌های ذهنی والدین محسوب می‌شود؛ چرا که کودکان با کمک کتاب‌های کودکانه می‌توانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب کودک می‌شود منظور فقط کتاب داستان کودک یا کتاب قصه‌های کودکانه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر کودک، کتاب علمی کودک و... را هم در برمی‌گیرد که بسیار مهم هستند.

قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی می‌خواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. به‌عنوان‌مثال اگر برای کودکی ۱۰ساله دنبال کتاب هستید، با جست‌وجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله می‌توانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتاب‌های کودک بسیار مهم است. در مجموع، کتاب کودک با تصویر بسیار مورد استقبال قرار می‌گیرد؛ چرا که رنگ‌ها کودکان را به خود جذب می‌کنند. در ادامه با این تقسیم‌بندی گروه سنی کودکان آشنا می‌شوید:

گروه الف: سال‌های قبل از دبستان

گروه ب: کلاس‌های اول، دوم و سوم دبستان

گروه ج: کلاس‌های چهارم، پنجم و ششم دبستان

در کتاب سفید برفی می‌خوانیم که ملکهٔ بدجنس، نامادری سفیدبرفی که همراه با هم در یک قصر زیبا زندگی می‌کنند بسیار با سفیدبرفی نامهربان است و به زیبایی او حسادت می‌کند تا اینکه در نهایت یک روز تصمیم می‌گیرد سفیدبرفی را برای همیشه از بین ببرد.

هنگامی که سفیدبرفی متوجه این موضوع می‌شود، به انتهای جنگل فرار کرده و در کلبهٔ هفت‌کوتوله پناه می‌گیرد. سفیدبرفی از هفت‌کوتوله کمک می‌خواهد و خواهش می‌کند تا به او اجازه دهند که با آن‌ها زندگی کند. اما ملکهٔ شرور دست از سر سفیدبرفی برنداشته و همه‌جا را برای پیداکردن او می‌گردد...

خواندن کتاب کتاب سفید برفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای گروه سنی ابف و ب مناسب است.

بخشی از کتاب سفید برفی

«یک روز، هنگامی که سفید برفی از چاه، آب می‌کشید آرزویی کرد. او آرزو کرد کسی که سفید برفی را دوست دارد پیدایش کند. سفید برفی غرق در رؤیا شد و درباره خوبی‌های مرد آرزوهایش خیال بافی کرد. بعد وقتی در چاه آرزو نگاه کرد، به جای صورت خود چهره دیگری را در آب دید. تصویر داخل چاه متعلق به شاهزاده زیبایی بود. «سلام. من تو را ترساندم؟ لطفا فرار نکن!» اما سفید برفی به سرعت به سمت بالکن اتاقش فرار کرد؛ جایی که می‌توانست از دور شاهزاده را ببیند...»